یک همدم و همنفس ندارم

یک همدم و همنفس ندارم می‌میرم و هیچ کس ندارم گویند بگیر دامن وصل می‌خواهم و دسترس ندارم دارم هوس و نمی‌دهد دست آن نیست…

ادامه مطلب

هست امیدِ قوتی بختِ ضعیف‌حال را

هست امیدِ قوتی بختِ ضعیف‌حال را مژدهٔ یک خرام ده منتظرِ وصال را گوشهٔ ناامیدی‌ام داد ز صد بلا امان هست قفس حصارِ جان مرغِ…

ادامه مطلب

نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان

نوبهار آمد ولی بی‌دوستان در بوستان آتشین میلیست در چشمم نهال ارغوان تا گل سوری بخندد ساقی بزم بهار ریخت در جام زمرد فام خیری…

ادامه مطلب

می‌توانم بود بی تو تابِ تنهاییم هست

می‌توانم بود بی تو تابِ تنهاییم هست امتحانِ صبرِ خود کردم شکیباییم هست حفظِ ناموسِ تو منظور است می‌دانی تو هم ورنه صد تقریبِ خوب…

ادامه مطلب

مغرور کسی به که درت جا نکند کس

مغرور کسی به که درت جا نکند کس وصلی که محالست تمنا نکند کس نی یوسف مصری تو که در بیع کس آیی بیعانهٔ جان…

ادامه مطلب

مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم

مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم که گر از چشم یار افتم ز چشم اعتبار افتم شراب لطف پر در جام…

ادامه مطلب

گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می‌کن

گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می‌کن زکات بزم عشرت عشوه‌ای در کار ما می‌کن قصوری نیست در بیگانگی اما نه هر…

ادامه مطلب

کی اهل دل به کام خود از دوستان برند

کی اهل دل به کام خود از دوستان برند تا کارشان به جان نرسد کی ز جان برند از ما برید یار به اندک حکایتی…

ادامه مطلب

قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ

قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ قدر یاران وفادار ندانست دریغ درد محرومی دیدار مرا کشت افسوس یار حال من بیمار ندانست دریغ یار هر…

ادامه مطلب

عاشقِ یکرنگ را یارِ وفادار هست

عاشقِ یکرنگ را یارِ وفادار هست بندهٔ شایسته نیست ورنه خریدار هست می‌رسدت ای پسر بر همه‌کس ناز کن حسن و جمالِ تو را نازِ…

ادامه مطلب

شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم

شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم ناموس را یک سو نهم بنیاد رسوایی کنم چندی بکوشم در وفا کز من نپوشد راز…

ادامه مطلب

زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود

زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود بودش گمان مهر وهنوزش یقین نبود اقرار مهر کردم وگفتم وفاکنی کشتی مرا قرار تو…

ادامه مطلب

دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود

دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود تیغ در دست تغافل سخت بی زنهار بود رفتن و ناآمدن سهل است با خود خوش…

ادامه مطلب

دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم

دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم در هم شکست بند و در بند خانه هم برخاست باد شرطه و زورق درست ماند…

ادامه مطلب

دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم

دارد که چون تو پادشهی بنده‌ات شوم قربان اختلاط فریبنده‌ات شوم بیعانهٔ هزار غلام است خنده‌ات سد بار بندهٔ لب پر خنده‌ات شوم سد کس…

ادامه مطلب

خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست

خنده‌ات برما و بر داغ دل درمانده چیست گریه‌ات بر حال ماگر نیست باری خنده چیست از قدح نوشیدن پنهانیش با دیگران گر نمی‌داند که…

ادامه مطلب

چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی

چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی نه اگر برای لطفی به بهانهٔ عتابی ته پای جان شکاری دل من به خون زند پر چو…

ادامه مطلب

تو منکری ولیک به من مهربانیت

تو منکری ولیک به من مهربانیت می‌بارد از ادای نگاهِ نهانیت میرم به ملتفت نشدن‌های ساخته و آن طرزِ بازدیدن و تقریب‌دانیت یک خم شدن…

ادامه مطلب

تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست

تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست رطل میی که مست شوم ، در سبوی کیست تیغی که زخم ناز به قدر جگر خورم تا در…

ادامه مطلب

به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد

به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد زبان ببند که آنجا بیان نمی‌باشد میان عاشق و معشوق یک کرشمه بس است بیان حال به کام…

ادامه مطلب

برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام

برزن ای دل دامن کوشش که کاری کرده‌ام باز خود را هرزه گرد رهگذاری کرده‌ام گشته پایم راز دار طول و عرض کوچه‌ای چشم را…

ادامه مطلب

باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد

باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد بی‌خودی آید و ننگ خودی از ما ببرد خوش بهشتیست خرابات کسی کان بگذاشت دوزخ حسرت جاوید…

ادامه مطلب

ای دل به بند دوری او جاودانه باش

ای دل به بند دوری او جاودانه باش ای صبر پاسبان در بند خانه باش ای سر به خاک تنگ فرو رو ، ترا که…

ادامه مطلب

آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود

آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود چندین شراب در خم و خمخانهٔ که بود ای مرغ زود رام که آورد نقل و می…

ادامه مطلب

از بهر چه در مجلس جانانه نباشم

از بهر چه در مجلس جانانه نباشم گرد سر آن شمع چو پروانه نباشم بی موجب از او رنجم و بی وجه کنم صلح اینها…

ادامه مطلب

یارب مه مسافر من همزبان کیست ؟

یارب مه مسافر من همزبان کیست ؟ با او که شد حریف و کنون همعنان کیست ؟ ماهی که چرخ ساخت به دستان ز من…

ادامه مطلب

هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز

هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز وز سر زلف تو انواع پریشانی هنوز سوخت دل از داغ و داغم بار جانسوز آنچنان جان…

ادامه مطلب

ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا

ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا پیدا شده فتیلهٔ زخم نهان مرا تا زد به نام من غم او قرعهٔ جنون شد پاره پاره قرعه…

ادامه مطلب

منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم

منفعل گشت بسی دوش چو مستش دیدم بوده در مجلس اغیار چنین فهمیدم صبر رنجیدنم از یار به روزی نکشید طاقت من چو همین بود…

ادامه مطلب

مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم

مصلحت دیده چنین صبر که سویش نروم ننشینم به رهش بر سر کویش نروم هست خوش مصلحتی لیک دریغا کو تاب که یک امروز به…

ادامه مطلب

ماه من گفتم که با من مهربان باشد، نبود

ماه من گفتم که با من مهربان باشد، نبود مرهم جان من آزرده جان باشد، نبود از میان بی موجبی خنجر به خون من کشید…

ادامه مطلب

گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد

گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد از گل چه گشاید چو دلی شاد نباشد خواهم که ز بیداد تو فریاد برآرم چندان که…

ادامه مطلب

کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش

کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش جان شیرین داد و غیر از تیشه نامد بر سرش آنکه مشت استخوانی بود بگذر سوی او…

ادامه مطلب

قلب سپه ماست به یک حمله شکسته

قلب سپه ماست به یک حمله شکسته با غمزه بگو تا نزند تیغ دو دسته پیکان ز جگر جسته و زخمی شده جان هم وین…

ادامه مطلب

طی زمان کن ای فلک ، مژدهٔ وصل یار را

طی زمان کن ای فلک ، مژدهٔ وصل یار را پاره‌ای از میان ببر این شب انتظار را شد به گمان دیدنی، عمر تمام و…

ادامه مطلب

شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنان

شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنان جان باختم در دوستی او دشمن جان همچنان هر کس که آمد غیر ما در بزم وصلش…

ادامه مطلب

ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن

ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن به تقصیر عنایت یک تبسم عذر خواهم کن ره آوارگی در پیش و از پی دیدهٔ حسرت…

ادامه مطلب

دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز

دوش پر عربده‌ای بود و نه آنست امروز نگهش قاصد سد لطف نهانست امروز حسنش آنست ولی خود نه همانست بلی بودی آفت دل ،…

ادامه مطلب

دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر دارد

دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر دارد زبان کز شکوه‌ام پر زهر بود اکنون شکر دارد دگر راهِ کدامین کاروانِ صبر خواهد…

ادامه مطلب

خوشست آن مه به اغیار آزمودم

خوشست آن مه به اغیار آزمودم به من خوش نیست بسیار آزمودم همان خوردم فریب وعدهٔ تو ترا با آنکه سد بار آزمودم ز تو…

ادامه مطلب

خرم دل آن کس که ز بستان تو آید

خرم دل آن کس که ز بستان تو آید گل در بغل از گشت گلستان تو آید ما با لب تفسیده ره بادیه رفتیم خوش…

ادامه مطلب

چه دیدی ای که هرگز بد نبینی

چه دیدی ای که هرگز بد نبینی که سوی مبتلای خود نبینی عفا ک اله مرا کشتی و رفتی نکو رفتی الاهی بد نبینی مجو…

ادامه مطلب

تو زمن پرس قدر روز وصال

تو زمن پرس قدر روز وصال تشنه داند که چیست آب زلال ذوق آن جستن از قفس ناگاه من شناسم نه مرغ فارغ بال می‌توان…

ادامه مطلب

تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم

تا چند به غمخانهٔ حسرت بنشینم وقتست که با یار به عشرت بنشینم بی طاقتیم در ره او می‌رود از حد کو صبر که در…

ادامه مطلب

به زیرِ لب حدیثِ تلخ کـآن بیدادگر دارد

به زیرِ لب حدیثِ تلخ کـآن بیدادگر دارد بود زهری که بهرِ کشتنِ ما در شکر دارد بلای هجر و دردِ اشتیاقِ پیرِ کنعانی کسی…

ادامه مطلب

بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست

بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست گر خدا صبری دهد اندیشه کاریم هست صبر در می‌بندند اما نیستم ایمن ز شوق خانهٔ پر رخنهٔ…

ادامه مطلب

با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش

با جوانی چند در عین وفا می‌بینمش باز با جمع غریبی آشنا می‌بینمش باز تا امروز دارد با که میل اختلاط زانکه از یاران دیروزی…

ادامه مطلب

ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن

ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن در هر کرشمهٔ تو نهان سد ادای حسن خواهی بدار و خواه بکش ، ناپسند نیست مستحسن است‌هر…

ادامه مطلب

امروز ناز را به نیازم نظر نبود

امروز ناز را به نیازم نظر نبود زان شیوه‌های خاص یکی جلوه‌گر نبود چشم از غرور اگر چه نمی‌گشت ملتفت عجز نگاه حسرت من بی…

ادامه مطلب

از آن تر شد به خون دیده دامانی که من دارم

از آن تر شد به خون دیده دامانی که من دارم که با تردامنان یار است جانانی که من دارم اگر با من چنین ماند…

ادامه مطلب