غزلیات وحشی بافقی
مینماید چند روزی شد که آزاریت هست
مینماید چند روزی شد که آزاریت هست غالبا دل در کف چون خود ستمکاریت هست چونی از شاخ گلت رنگی و بویی میرسد یا به…
ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم شد
ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم شد حریف ساغر و هم مشرب پیمانه خواهم شد اگر بیند مرا طفلی به این آشفتگی داند که…
مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن کن
مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن کن پی آرایش بزم حریفان گل به دامن کن تو شمع مجلس افروزی ، من…
لالهاش از سیلیت نیلوفری شد آه آه
لالهاش از سیلیت نیلوفری شد آه آه ای معلم شرم از آن رویت نشد رویت سیاه ای معلم ، ای خدا ناترس، ای بیدادگر من…
گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مانده
گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مانده ببین کز اشک سرخم سد نشان بر خاک در مانده بیا بنگر که غمناکیست چشم…
کجا در بزم او جای چو من دیوانهای باشد
کجا در بزم او جای چو من دیوانهای باشد مقام همچو من دیوانه ای ، ویرانهای باشد چو مجنون تازه سازم داستان عشق و رسوایی…
عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفتهاند
عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفتهاند عاشقی را مایهٔ بی اعتباری گفتهاند کوه محنت بر دلم نه منتت بر جان من…
شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود
شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود اینقدر نیز نباید که کسی خوب شود در زمینی که به این کوکبه شاهی گذرد سَر بسیار گدایان…
سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید
سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید خنجر پرخون به دست شیر شکاری رسید بیهده ابرش نتاخت اینطرف آن ترک مست تیغ به دست…
روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خویش
روزی این بیگانگی بیرون کند از خوی خویش آشنای ما شود مارا بخواند سوی خویش هم رسد روزی که در کار بد آموز افکند این…
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد آزرده دلان را…
در آن مجلس که او را همدم اغیار میدیدم
در آن مجلس که او را همدم اغیار میدیدم اگر خود را نمیکشتم بسی آزار میدیدم چه بودی گر من بیمار چندان زنده میبودم که…
خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین باشد
خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین باشد صراحی در بغل جام میش در آستین باشد ز دستت هر چه میآمد به ارباب وفا…
چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد
چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد چه کارها که به فرمودهٔ فراق نکرد زمانه وصل ترا سد سبب مهیا ساخت ولی چه سود…
جانا چه واقعست بگو تا چه کردهایم
جانا چه واقعست بگو تا چه کردهایم با ما چه شد که بد شدهای ما چه کردهایم آیا چه شد که پهلوی ما جا نمیکنی…
ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرزند
ترسم در این دلهای شب از سینه آهی سرزند برقی ز دل بیرون جهد آتش به جایی درزند از عهده چون آید برون گر بر…
بهر دلم که درد کش و داغدار تست
بهر دلم که درد کش و داغدار تست داروی صبر باید و آن در دیار تست یک بار نام من به غلط بر زبان نراند…
بسیار گرم پیش منه در هلاک ما
بسیار گرم پیش منه در هلاک ما اندیشه کن ز حال دل دردناک ما زهر ندامتیست که بردیم زیر خاک این سبزهای که سر زده…
باز این عتاب و شیوهٔ عاشقگداز چیست
باز این عتاب و شیوهٔ عاشقگداز چیست بر ابرو اینهمه گرهِ نیمباز چیست زهرم دهند یا شکر آن چشم و لب بگو امرِ کرشمهٔ تو…
ای مرغ سحر حسرت بستان که داری
ای مرغ سحر حسرت بستان که داری این ناله به اندازهٔ حرمان که داری ای خشک لب بادیه این سوز جگر تاب در آرزوی چشمهٔ…
آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود
آنچه کردی ، آنچه گفتی غایت مطلوب بود هر چه گفتی خوب گفتی هر چه کردی خوب بود من چرا در عشق اندیشم ز سنگ…
از تو همین تواضع عامی مرا بس است
از تو همین تواضع عامی مرا بس است در هفتهای جواب سلامی مرا بس است نی صدر وصل خواهم و نی پیشگاه قرب همراهی تو…
همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چیست
همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چیست خود چه کردم با تو چندین خشم و ناز از بهر چیست باز با من…
نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص
نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص کو اجل تا سازدم زین درد بی درمان خلاص کار دشوار است برمن ، وقت کار…
میکشم زان تند خو گر صد تغافل میکند
میکشم زان تند خو گر صد تغافل میکند دیگری باشد کجا چندین تحمل میکند میکند فریاد بلبل از کمال شوق باد غنچه گویا خندهای در…
ملک دل را سپه ناز به یغما آمد
ملک دل را سپه ناز به یغما آمد دیده را مژده که هنگام تماشا آمد تا چه کردیم که چون سبزه ز کویی ندمیم گل…
مرا زد راه عشق خردسالی
مرا زد راه عشق خردسالی از این نورس گلی نازک نهالی فروزان عارضی مانند لاله ز مشکین هر طرف بر لاله خالی شکرخا طوطیی دلکش…
گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار
گو حرمت خود، ناصح فرزانه نگه دار خود را ز زبان من دیوانه نگه دار جا در خور او جز صدف دیدهٔ من نیست گو…
کی تبسم دور از آن شیرین تکلم میکنم
کی تبسم دور از آن شیرین تکلم میکنم زهر خند است این که پنداری تبسم میکنم در میان اشک شادی گم شدم روز وصال اینچنین…
کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد
کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد این نقد بقا چیست که بیهوده فنا شد اظهار محبت به سگ کوی تو کردیم…
عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد
عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد انتقال عهد فارغ بالی از جانم کشد بر در میخانه من خواهم که آید غمزه مست گه…
شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست
شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست اگر غلط نکنم از منش ملالی هست ز رشک قرب من ای مدعی خلاص شدی ترا نوید که…
سبوی بادهای گویا به هر پیمانهای خوردی
سبوی بادهای گویا به هر پیمانهای خوردی ندارد یک خم این مستی مگر خمخانهای خوردی نه دأب آشنایانست با هم رطل پیمودن تو این می…
رشک میبردند شهری بر من و احوال من
رشک میبردند شهری بر من و احوال من کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من طایری بودم من و غوغای بال افشانیی چشم…
دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه شو
دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه شو اگر با من رفیقی میروم آمادهٔ ره شو سبک باش ای صباح روز عشرت بس…
در آن دیار که هجران بود حیات نباشد
در آن دیار که هجران بود حیات نباشد اساس زندگی خضر را ثبات نباشد منادی است ز هجران که هر که بندی شد ز بند…
خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد
خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد بیخودی آید و ننگ خودی از ما ببرد خانه آتش زدگانیم ستم گو میتاز آنچه اندوخته باشیم…
چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا رفتم
چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا رفتم رسد روزی که قدر من بداند حالیا رفتم بر آن بودم که در راه وفایش…
جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد
جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد مرا تا چون برون آرد که پر غوغا درون آمد که دارد باطل السحری که بر بازوی…
تازه شد آوازهٔ خوبی ، گلستان ترا
تازه شد آوازهٔ خوبی ، گلستان ترا نغمه سنج نو، مبارک باد، بستان ترا خوان زیبایی به نعمتهای ناز آراست، حسن نعمت این خوان گوارا…
به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت
به طوف کعبه من خاکسار خواهم رفت ولی به یاد سر کوی یار خواهم رفت اگر به باغ روم بهر دیدن گل و سرو به…
بسته بر فتراک و میپرسد که صیاد تو کیست
بسته بر فتراک و میپرسد که صیاد تو کیست تیغ خون آلود خود دارد که جلاد تو کیست ساختی کارم به یک پرسش که در…
بار فراق بستم و ، جز پای خویش را
بار فراق بستم و ، جز پای خویش را کردم وداع جملهٔ اعضای خویش را گویی هزار بند گران پاره میکنم هر گام پای بادیه…
ای سرخ گشته از تو به خون روی زرد ما
ای سرخ گشته از تو به خون روی زرد ما ما را ز درد کشته و غافل ز درد ما از تیغ بی ملاحظهٔ آه…
انجام حسن او شد پایان عشق من هم
انجام حسن او شد پایان عشق من هم رفت آن نوای بلبل بی برگ شد چمن هم کرد آنچنان جمالی در کنج خانه ضایع بر…
از تندی خوی تو گهی یاد نکردم
از تندی خوی تو گهی یاد نکردم کز درد ننالیدم و فریاد نکردم پیش که رسیدم، که ز اندوه جدائی نگریستم و حرف تو بنیاد…
یک التفات ز فرماندهان نازم نیست
یک التفات ز فرماندهان نازم نیست ز دور رخصت یک سجدهٔ نیازم نیست منه به گوشهٔ طاق بلند استغنا کلید وصل ، که دستی چنان…
هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد
هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد در خور شکر عطای تو زبانی بدهد آن جواهر که توان کرد نثار تو کم است هم…
نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد
نیازی کز هوس خیزد کدامش آبرو باشد نیاز بلهوس همچون نماز بیوضو باشد ز مستی آنکه میگوید اناالحق کی خبر دارد که کرسی زیر پا،…
میروم نزدیک و حال خویش میگویم به او
میروم نزدیک و حال خویش میگویم به او آنچه پنهان داشتم زین پیش میگویم به او گشتهام خاموش و پندارد که دارم راحتی چند حرفی…