خار ناسازست بوی گل به پیراهن ترا

خار ناسازست بوی گل به پیراهن ترا چون زنم گستاخ دست عجز در دامن ترا؟ پرتو خورشید را آیینه رسوا می کند چون نهان از…

ادامه مطلب

منحرف از نگه آن قبله ابرو گردد

منحرف از نگه آن قبله ابرو گردد این ترازوی سبکروح به یک مو گردد بی سخن می برد از هوش نظربازان را آه ازان روز…

ادامه مطلب

حیرت زدگان را نشود خواب پریشان

حیرت زدگان را نشود خواب پریشان در ساغر گوهر نشود آب پریشان آبی است که آیینه ریحان بهشت است از فکر تو آن را که…

ادامه مطلب

من گرفتم برنیارد موج شمشیر از نیام

من گرفتم برنیارد موج شمشیر از نیام از هوای خود خطر دارد حباب زندگی در درازی عمر ما از خضر کوتاهی نداشت رشته ما شد…

ادامه مطلب

حق پرستی، قطره را در کار دریا کردن است

حق پرستی، قطره را در کار دریا کردن است خودشناسی، بحر را در قطره پیدا کردن است بی وجود حق ز خود آثار هستی یافتن…

ادامه مطلب

من آن نیم که به گلشن به اختیار روم

من آن نیم که به گلشن به اختیار روم مگر زبیخبریها به بوی یار روم به آب و رنگ مرا نوبهار نفریبد به ذوق داغ…

ادامه مطلب

دور باش از خط رخ دلدار هم می داشته است؟

دور باش از خط رخ دلدار هم می داشته است؟ باغ جنت گرد خود دیوار هم می داشته است؟ از هجوم شرم نتوان دید در…

ادامه مطلب

مگر از خانه بیرون آمد آن گل بی حجاب امشب؟

مگر از خانه بیرون آمد آن گل بی حجاب امشب؟ که بوی یاسمن دارد فروغ ماهتاب امشب ز نور مه، نظر چون مهر تابان خیره…

ادامه مطلب

دنیا برای بیخبران عیش خانه ای است

دنیا برای بیخبران عیش خانه ای است مرغ حریص را گره دام، دانه ای است شور مرا نسیم بهاران بهانه ای است هر شاخ گل،…

ادامه مطلب

مکن به غنچه گره نوبهار عالم را

مکن به غنچه گره نوبهار عالم را تبسمی کن و بگشای کار عالم را به خنده ای گل بی خار می توانی کرد اگر التفات…

ادامه مطلب

دلهای غم ندیده پذیرای پند نیست

دلهای غم ندیده پذیرای پند نیست آنجا که درد نیست، سخن سودمند نیست بسیار چاره هست که از درد بدترست صد چشم بد، برابر دود…

ادامه مطلب

مفلس از بزم شراب ما توانگر می رود

مفلس از بزم شراب ما توانگر می رود ابر اینجا تا کمر در آب گوهر می رود چشم ما در حشر خواهد داد شکر خواب…

ادامه مطلب

دلفریبی چون به جولان آورد آن ماه را

دلفریبی چون به جولان آورد آن ماه را مرد می باید نگه دارد عنان آه را! غافلان را گوش بر آواز طبل رحلت است هر…

ادامه مطلب

مطرب از خود داشت جوش سینه گلهای باغ

مطرب از خود داشت جوش سینه گلهای باغ ناله بلبل درین بستانسرا بیگانه بود عشق ازین هنگامه مطلب جز شکست دل نداشت گردش نه آسیا…

ادامه مطلب

دل و دین و خرد و هوش مرا صهبا برد

دل و دین و خرد و هوش مرا صهبا برد حاصل عمر من این سیل گران یکجا برد نه همین تشنه من از میکده بیرون…

ادامه مطلب

مشت آبی بر رخ از اشک ندامت می زنم

مشت آبی بر رخ از اشک ندامت می زنم نیش بیداری به چشم خواب غفلت می زنم پیش ازان کز خواب سنگین توتیا گردد تنم…

ادامه مطلب

دل مست حیرت و سر پرشور درسماع

دل مست حیرت و سر پرشور درسماع موسی به خواب بیخودی وطور درسماع خلقی به یکدیگر کف افسوس می زنند خون ازنشاط دررگ منصوردرسماع جایی…

ادامه مطلب

مستانه سر شیشه می باز گشودیم

مستانه سر شیشه می باز گشودیم دیگر در صد میکده راز گشودیم هر بند طلسمی که در آن زلف درازست چون شانه به سرپنجه اعجاز…

ادامه مطلب

دل غمین ز اندیشه روزی درین عالم مکن

دل غمین ز اندیشه روزی درین عالم مکن بهر گندم پشت بر فردوس چون آدم مکن ریزش خود را ز چشم مردمان پوشیده دار در…

ادامه مطلب

وقت است جوش باده زند لاله زارها

وقت است جوش باده زند لاله زارها میگون شود ز لاله لب جویبارها طوفان لاله از سر دیوار بگذرد گردد نهفته در گل بی خار،…

ادامه مطلب

دل صاف پروای محشر ندارد

دل صاف پروای محشر ندارد که دریاغم از دامن ترندارد بساز ای خردمند با تیره بختی که دریا گزیری ز عنبر ندارد شود تخته مشق…

ادامه مطلب

یار راه شکوه ام از چین ابرو بسته است

یار راه شکوه ام از چین ابرو بسته است پیش این سیلاب آتش را به یک مو بسته است می زند بسیار راه دین و…

ادامه مطلب

دل سودازدگان گوشه نشین می باشد

دل سودازدگان گوشه نشین می باشد دانه سوخته در زیر زمین می باشد ماه در دایره هاله نماید خود را حسن مشتاق پریخانه زین می…

ادامه مطلب

وقت خط دل کام خود زان لعل روح افزا گرفت

وقت خط دل کام خود زان لعل روح افزا گرفت در بهاران می توان داد دل از صهبا گرفت دست بیداد فلک را زود کوته…

ادامه مطلب

دل ز تن چون دور شد وامی شود غمگین مباش

دل ز تن چون دور شد وامی شود غمگین مباش کور را فرزند بینا می شود غمگین مباش گر ترا از کار کردن فرصت گفتار…

ادامه مطلب

یکی صد شد ز خط کیفیت چشم گرانخوابش

یکی صد شد ز خط کیفیت چشم گرانخوابش مگر خط می کند بیهوشدارو درمی نابش ؟ کجا تاب نگاه گرم دارد سایه پروردی که گردد…

ادامه مطلب

دل را کجا به زلف رسا می توان رساند

دل را کجا به زلف رسا می توان رساند این پا شکسته را به کجا می توان رساند سنگین دلی و گرنه ازان لعل آبدار…

ادامه مطلب

وصل و هجرست یکی چشم و دل حیران را

وصل و هجرست یکی چشم و دل حیران را که زر و سنگ تفاوت نکند میزان را کار موقوف به وقت است که چون وقت…

ادامه مطلب

دل در نظر مردم فرزانه بزرگ است

دل در نظر مردم فرزانه بزرگ است طفلان چه شناسند که دیوانه بزرگ است چون اشک، فکندن ز نظر هر دو جهان را سهل است،…

ادامه مطلب

دل چو گردد صاف آن مه بی حجاب آید برون

دل چو گردد صاف آن مه بی حجاب آید برون صبح چون گردید روشن، آفتاب آید برون می جهد آتش چو شمع از دیده گریان…

ادامه مطلب

دل پر آرزو خالی زشور و شر نمی باشد

دل پر آرزو خالی زشور و شر نمی باشد که گوش امن در دریای بی لنگر نمی باشد تو از کوتاه بینی ها اجل را…

ادامه مطلب

دل به یک آه سراسر رو مژگان شده است

دل به یک آه سراسر رو مژگان شده است مغز این نافه به یک عطسه پریشان شده است بید گل می کند از پرتو صاحب…

ادامه مطلب

دل بر شکن طره دلدار گران است

دل بر شکن طره دلدار گران است فریاد که این نغمه بر این تار گران است مژگان تو با دل سر پیوند ندارد دلجویی این…

ادامه مطلب

دل از گفتار ناسنجیده بی آرام می گردد

دل از گفتار ناسنجیده بی آرام می گردد که شکر خواب، تلخ از مرغ بی هنگام می گردد تلافی را مکافات عمل در آستین دارد…

ادامه مطلب

دگر چه شد که به عشاق سرگران بودی؟

دگر چه شد که به عشاق سرگران بودی؟ چو لاله حرف جگرسوز در دهان داری دگر ز دیده گستاخ ما چه سرزده است؟ که تلختر…

ادامه مطلب

دست ما در بند چین آستین افتاده است

دست ما در بند چین آستین افتاده است ورنه آن زلف از رسایی بر زمین افتاده است تکمه پیراهن خورشید تابان می شود همچو شبنم…

ادامه مطلب

دست بر زلف پریشان سخن یافته ام

دست بر زلف پریشان سخن یافته ام چشم بد دور، رگ جان سخن یافته ام شسته ام روی به خوناب جگر لعل صفت تا رگ…

ادامه مطلب

درین جهان نشود حال آن جهان معلوم

درین جهان نشود حال آن جهان معلوم که مغز را نتوان کرد از استخوان معلوم که دیده حاشیه باشد ز متن مشکلتر؟ نشد ز سبزه…

ادامه مطلب

دردمندی کرد بر من شربت دیدار تلخ

دردمندی کرد بر من شربت دیدار تلخ قند باشد در دهان مردم بیمار تلخ می کشد از لطف عاشق تلخی زهر عتاب باده شیرین بود…

ادامه مطلب

در وصالیم و زهجران دست برسر می زنیم

در وصالیم و زهجران دست برسر می زنیم ما به جای نعل وارون حلقه بر در می زنیم پرفشانیهای ما در حسرت پرواز نیست دامنی…

ادامه مطلب

در نظرها گر چه بیکاریم در کاریم ما

در نظرها گر چه بیکاریم در کاریم ما همچو مرکز پای برجاییم و سیاریم ما آب و گل کی می شود صاحب بصیرت را حجاب؟…

ادامه مطلب

در لب جان پرور جانان نمی ماند سخن

در لب جان پرور جانان نمی ماند سخن در حجاب غیب هم پنهان نمی ماند سخن نیست مانع سرو را زنجیر آب از سرکشی چون…

ادامه مطلب

در کهنسالی نفس را راست نتوان ساختن

در کهنسالی نفس را راست نتوان ساختن راست ناید با کمان حلقه تیر انداختن از سبکروحان نیاید با گرانان ساختن چون تواند کشتی خالی به…

ادامه مطلب

در کاروان ما جرس قال و قیل نیست

در کاروان ما جرس قال و قیل نیست در عالم مشاهده راه دلیل نیست عیبی به عیب خود نرسیدن نمی رسد گر ثقل خود ثقیل…

ادامه مطلب

در طلب سستی چو ارباب هوس کردن چرا؟

در طلب سستی چو ارباب هوس کردن چرا؟ راه دوری پیش داری، رو به پس کردن چرا شکر دولت سایه بر بی سایگان افکندن است…

ادامه مطلب

در سر مشکل پسندان نشأه انصاف نیست

در سر مشکل پسندان نشأه انصاف نیست ورنه در تعمیر دلها، درد کم از صاف نیست از جوانان پاکدامانی طمع کردن خطاست در بهاران آبها…

ادامه مطلب

در روی زمین یک سر پر شور نمانده است

در روی زمین یک سر پر شور نمانده است ته جرعه ای از کاسه منصور نمانده است زنگار گرفته است دل اهل جهان را در…

ادامه مطلب

در دل کسی که راه هوا وهوس دهد

در دل کسی که راه هوا وهوس دهد آیینه را به دست پریشان نفس دهد تاوان عمر رفته ز گردون توان گرفت گر آب رفته…

ادامه مطلب

در خودآرایی خطرها مضمرست

در خودآرایی خطرها مضمرست حلقه فتراک طاوس از پرست بی سبکروحی و تمکین آدمی کشتی بی بادبان و لنگرست قرب خوبان رنج باریک آورد رشته…

ادامه مطلب

در چشم غلط بین نبود وضع جهان راست

در چشم غلط بین نبود وضع جهان راست چون جوی بود کج، نرود آب روان راست شد بیخبری خضر ره کوی خرابات آمد به غلط…

ادامه مطلب