غزلیات – صائب تبریزی
سرکشی از قامت آن دلربا زیبنده است
سرکشی از قامت آن دلربا زیبنده است مد احسان هر قدر باشد رسا زیبنده است نقد جان را مصرفی چون خاک پای یار نیست سرو…
از کار رفته دست چو دست سبو مرا
از کار رفته دست چو دست سبو مرا ریزند می چو شیشه مگر در گلو مرا کی می رسید چاک گریبان به دامنم؟ گر می…
سر هر کس که گرم از باده منصور می گردد
سر هر کس که گرم از باده منصور می گردد به چشمش چوب خشک دار نخل طور می گردد سر دارالامان نیستی گردم، که هر…
از غباری خانه گردد بی صفا آیینه را
از غباری خانه گردد بی صفا آیینه را می شود دربسته از آهی، سرا آیینه را شد ز بخت تیره، دل را در نظر عالم…
سر جوش عمر من به هوا و هوس گذشت
سر جوش عمر من به هوا و هوس گذشت ته جرعه اش به آه و فغان (چون) جرس گذشت افغان که عندلیب مرا عمر در…
از عرق تا چهره گلرنگ جانان تر شده است
از عرق تا چهره گلرنگ جانان تر شده است دامن گلهابه شبنم آتشین بستر شده است نقد می سازد قیامت را به عاشق شور عشق…
سخن غریب چو شد در وطن نمی ماند
سخن غریب چو شد در وطن نمی ماند عزیز مصر به بیت الحزن نمی ماند گلوی خویش عبث پاره می کند بلبل چو گل شکفته…
از شفق هر صبح سازد چهره خونین آفتاب
از شفق هر صبح سازد چهره خونین آفتاب تا مگر آید به چشم خلق رنگین آفتاب از بهشت روشنایی روزنی واکرده است در دل هر…
سخن از صلح مگو، عالم جنگ است اینجا
سخن از صلح مگو، عالم جنگ است اینجا صحبت شیر و شکر، شیشه و سنگ است اینجا حاصل دلشکنی غیر پشیمانی نیست مومیایی، عرق خجلت…
از سیر چمن کی دل افگار گشاید
از سیر چمن کی دل افگار گشاید این عقده مگر از رخ دلدار گشاید جایی که بود چشم سخنگو طرف حرف از بهر چه عاشق…
سبکسری که اسیر هواست همچو حباب
سبکسری که اسیر هواست همچو حباب میان بحر ز دریا جداست همچو حباب لطافت است نقاب محیط بیرنگی وگرنه آینه ام خوش جلاست همچو حباب…
از سرشک تلخ خود باشد شراب ناب ما
از سرشک تلخ خود باشد شراب ناب ما چون زمین شور از خود می تراود آب ما آبروی گوهر از گرد یتیمی می شویم بحر…
سبزی نه فلک از چشم گهربار دل است
سبزی نه فلک از چشم گهربار دل است آب این مزرعه از دیده بیدار دل است یوسفی را که ندیده است زلیخا در خواب یکی…
از سپهر نیلگون خاکستر ما کرده اند
از سپهر نیلگون خاکستر ما کرده اند نه فلک را پرده دار اخگر ما کرده اند پرده خواب است چون پروانه ما را سوختن بستر…
سالک امید نجات از دل روشن دارد
سالک امید نجات از دل روشن دارد مرغ زیرک نظر از خانه به روزن دارد هرکه با صدق عزیمت سفری گردیده است خطر از راهنما…
از ریاضت دل اگر آینه پرداز شود
از ریاضت دل اگر آینه پرداز شود چون صدف مخزن چندین گهر راز شود طاقت حرف سبک نیست گرانقدران را کاه، دیوار مرا شهپر پرواز…
ساقی از میخانه عالمتاب می آید برون
ساقی از میخانه عالمتاب می آید برون گوهر شهوار خوب از آب می آید برون عشق سرگردانیی دارد، ولی خون می خورد کشتی هر کس…
از دو عالم فارغم، آزاده ای چون من کجاست؟
از دو عالم فارغم، آزاده ای چون من کجاست؟ زیر دست سایه ام، افتاده ای چون من کجاست؟ درد را سر، داغ را لخت جگر،…
زین نقش نو که روی تو از خط برآب زد
زین نقش نو که روی تو از خط برآب زد صد حلقه پیچ وتاب فزون آفتاب زد چشم سیاه مست تو در مجلس شراب جام…
از دل چون سرمه خود میل آهی می کشم
از دل چون سرمه خود میل آهی می کشم خویش را در گوشه چشم سیاهی می کشم از حجاب عشق صد زخم نمایان می خورم…
زیاد آن ستمگر از رخ من رنگ می ریزد
زیاد آن ستمگر از رخ من رنگ می ریزد دل این شیشه نازک زنام سنگ می ریزد نمی دانم چه می سازد درین بستانسرا دیگر…
از خود گذشتگان را آیینه بی غبارست
از خود گذشتگان را آیینه بی غبارست پیوسته صاف باشد بحری که بیکنارست آن را که خلق خوش هست تنها نمی گذارند کی بی حریف…
زهر، تریاق به اکسیر مدارا گردد
زهر، تریاق به اکسیر مدارا گردد خشم را هر که فرو خورد توانا گردد چون به یک جا نکند منزل مقصود مقام به چه امید…
از خط سبز چهره شود آبدارتر
از خط سبز چهره شود آبدارتر در نو بهار، صبح بود بی غبارتر با هم خوش است لطف و عتاب پر یرخان ممزوج شد چو…
زمین ز سایه ابر بهار گلپوش است
زمین ز سایه ابر بهار گلپوش است ز جوش لاله و گل خون خاک در جوش است نسیم لطف بهار از شمار بیرون است فغان…
از حسن نوخطان دل ما تازه می شود
از حسن نوخطان دل ما تازه می شود داغ کهن ز مشک ختا تازه می شود هرچند کهنه می شود آن نخل دلپذیر پیوند مهربانی…
زلف معنبر تو به صد جان برابرست
زلف معنبر تو به صد جان برابرست این مصرع بلند به دیوان برابرست با عمر خضر قامت جانان برابرست این مصرع بلند به دیوان برابرست…
از چشم ما سرشک فشاندن کمال نیست
از چشم ما سرشک فشاندن کمال نیست این خانه را به آب رساندن کمال نیست ظلم است تیغ بر سپر افکندگان زدن ناخن به داغ…
کجا به دام کشد سایه نهال مرا
کجا به دام کشد سایه نهال مرا شکوفه خنده شیرست از ملال مرا فروغ گوهر من از نژاد خورشیدست به خیرگی نتوان کرد پایمال مرا…
از ته دل نیست در میخانه استغفار ما
از ته دل نیست در میخانه استغفار ما خوابها در پرده دارد دیده بیدار ما در حوادث طاقت ما را شکیب دیگرست می کند پهلو…
کار هر بی ظرف نبود عشق پنهان داشتن
کار هر بی ظرف نبود عشق پنهان داشتن سهل کاری نیست اخگر در گریبان داشتن بیستون از صبر بالا دست من دارد به یاد بر…
از تحمل راه گفت و گو به دشمن بسته ام
از تحمل راه گفت و گو به دشمن بسته ام پیش سیلاب حوادث سد آهن بسته ام همچنان دارد مرا سرگشته دوران گرچه من برشکم…
قطره بی سرو پایم دل دریا دارم
قطره بی سرو پایم دل دریا دارم ذره خاکم و پیشانی صحرا دارم نیست از سیل گرانسنگ حوادث خطرم خانه در کوچه گمنامی عنقا دارم…
از بیغمان جمیله غم را نگاه دار
از بیغمان جمیله غم را نگاه دار از چشم شور دردوالم را نگاه دار شادی به حسن عاقبت غم نمی رسد بیش از نشاط، عزت…
قدم برون منه از آستان خانه دل
قدم برون منه از آستان خانه دل که نقد هر دو جهان است خزانه دل ز کاسه سر خود فیل مست می گردد ز خود…
از بدن آزادی جانهای غافل مشکل است
از بدن آزادی جانهای غافل مشکل است پای خواب آلود بیرون کردن از گل مشکل است برنگردد جسم، یک پهلو به هر جانب فتاد راست…
قبله زن صفتان آینه زر باشد
قبله زن صفتان آینه زر باشد مرد را آینه زندان سکندر باشد از خموشی دهن غنچه پر از زر باشد صدف از بسته لبی مخزن…
از آه دل سرآمد ارباب غم شود
از آه دل سرآمد ارباب غم شود میدان از آن کس است که صاحب علم شود هر سر سزای افسر بخت سیاه نیست این تاج…
فلک از ناله ما نرم نشد
فلک از ناله ما نرم نشد کجروان سخت کمان می باشند با قلم راز ترا چون گویم دل سیاهان دو زبان می باشند تا دم…
آرام را خرام تو آتش عنان کند
آرام را خرام تو آتش عنان کند آیینه را حجاب تو آب روان کند بی درد بلبلی که در ایام جوش گل اوقات صرف خاروخس…
فضای چرخ مقام نفس کشیدن نیست
فضای چرخ مقام نفس کشیدن نیست مسوز شمع در آن خانه ای که روزن نیست ز فکر عالم بالا سیه دل آسوده است ملال پای…
آتشین شد چهره خاک ازمی گلرنگ عشق
آتشین شد چهره خاک ازمی گلرنگ عشق چرخ شد خاکستری ازآتش بی رنگ عشق می نماید چون گل خورشید ازآب روان چهره اندیشه از آیینه…
فروغ مهر در پیشانی دیوار می بینم
فروغ مهر در پیشانی دیوار می بینم صفای طلعت آیینه از زنگار می بینم اگر در چاه، اگر در گوشه زندان بود یوسف ز چشم…
ابر بهار گلشن رخسار، آینه است
ابر بهار گلشن رخسار، آینه است آتش فروز شعله دیدار، آینه است از دل توان به انجمن حسن راه برد سنگ نشان کعبه دیدار آینه…
فتنه را چشم سیه مست تو هشیار کند
فتنه را چشم سیه مست تو هشیار کند شرم را روی عرقناک تو بیدار کند هرکه را فکر سر زلف تو در هم پیچد کمر…
امروز قدر نکته موزون نمانده است
امروز قدر نکته موزون نمانده است انصاف در قلمرو گردون نمانده است هیچ است صد رساله حکمت به چشم ما بهتر ز خم اثر ز…
غوطه در گل داده بود اندیشه دنیا مرا
غوطه در گل داده بود اندیشه دنیا مرا ناله نی شد دلیل عالم بالا مرا گر چه چون حلاج مهر خامشی بر لب زدم زور…
پیش نسیم صبح گل آغوش باز کرد
پیش نسیم صبح گل آغوش باز کرد از پاکدامنان نتوان احتراز کرد از وصل ساختم به نظر بازی خیال بوی گلم ز صحبت گل بی…
غنچه راز مرا آه به ناخن وا کرد
غنچه راز مرا آه به ناخن وا کرد خنده چاک، گریبان مرا رسوا کرد زخم از پهلوی من طرف نمایان بربست داغ در سینه من…
پیش ازخزان به خاک فشاندم بهار خویش
پیش ازخزان به خاک فشاندم بهار خویش مردان به دیگری نگذارند کار خویش چون شیشه شکسته و تاک بریده ام عاجز به دست گریه بی…