کسی که روی تو بیند نگه به کس نکند

کسی که روی تو بیند نگه به کس نکند ز عشق سیر نباشد ز عیش بس نکند در این روش که تویی پیش هر که…

ادامه مطلب

قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی

قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی و آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی این همه جلوه طاووس و خرامیدن او…

ادامه مطلب

عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم

عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم تو که از صورت حال دل ما بی‌خبری غم دل با…

ادامه مطلب

شورش بلبلان سحر باشد

شورش بلبلان سحر باشد خفته از صبح بی‌خبر باشد تیرباران عشق خوبان را دل شوریدگان سپر باشد عاشقان کشتگان معشوقند هر که زندست در خطر…

ادامه مطلب

سهل باشد به ترک جان گفتن

سهل باشد به ترک جان گفتن ترک جانان نمی‌توان گفتن هر چه زان تلختر بخواهی گفت شکرینست از آن دهان گفتن توبه کردیم پیش بالایت…

ادامه مطلب

سرمست بتی لطیف ساده

سرمست بتی لطیف ساده در دست گرفته جام باده در مجلس بزم باده نوشان بسته کمر و قبا گشاده افتاده زمین به حضرت او گردونش…

ادامه مطلب

زنده شود هر که پیش دوست بمیرد

زنده شود هر که پیش دوست بمیرد مرده دلست آن که هیچ دوست نگیرد هر که ز ذوقش درون سینه صفاییست شمع دلش را ز…

ادامه مطلب

روز برآمد بلند ای پسر هوشمند

روز برآمد بلند ای پسر هوشمند گرم ببود آفتاب خیمه به رویش ببند طفل گیا شیر خورد شاخ جوان گو ببال ابر بهاری گریست طرف…

ادامه مطلب

دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی

دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی بازار خویش و آتش ما تیز می‌کنی گر خون دل خوری فرح افزای می‌خوری ور قصد جان کنی طرب انگیز…

ادامه مطلب

دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم

دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم دمی با همدمی خرم ز جانم بر…

ادامه مطلب

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم به وقت صبح قیامت که سر ز…

ادامه مطلب

خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی

خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی گرفتمت که نیامد ز روی خلق آزرم که بی‌گنه بکشی از خدا نترسیدی…

ادامه مطلب

حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام

حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام تفاوتی نکند گر دعاست یا دشنام حریف دوست که از خویشتن خبر دارد شراب صرف محبت نخوردست تمام…

ادامه مطلب

چه کند بنده که بر جور تحمل نکند

چه کند بنده که بر جور تحمل نکند دل اگر تنگ شود مهر تبدل نکند دل و دین در سر کارت شد و بسیاری نیست…

ادامه مطلب

چشم رضا و مرحمت بر همه باز می‌کنی

چشم رضا و مرحمت بر همه باز می‌کنی چون که به بخت ما رسد این همه ناز می‌کنی ای که نیازموده‌ای صورت حال بی‌دلان عشق…

ادامه مطلب

تو مپندار کز این در به ملامت بروم

تو مپندار کز این در به ملامت بروم دلم این جاست بده تا به سلامت بروم ترک سر گفتم از آن پیش که بنهادم پای…

ادامه مطلب

تعالی الله چه رویست آن که گویی آفتابستی

تعالی الله چه رویست آن که گویی آفتابستی و گر مه را حیا بودی ز شرمش در نقابستی اگر گل را نظر بودی چو نرگس…

ادامه مطلب

پیش رویت دگران صورت بر دیوارند

پیش رویت دگران صورت بر دیوارند نه چنین صورت و معنی که تو داری دارند تا گل روی تو دیدم همه گل‌ها خارند تا تو…

ادامه مطلب

به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم

به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم برو ای طبیبم از سر که دوا نمی‌پذیرم همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان تو…

ادامه مطلب

بس که در منظر تو حیرانم

بس که در منظر تو حیرانم صورتت را صفت نمی‌دانم پارسایان ملامتم مکنید که من از عشق توبه نتوانم هر که بینی به جسم و…

ادامه مطلب

با همه مهر و با منش کینست

با همه مهر و با منش کینست چه کنم حظ بخت من اینست شاید ای نفس تا دگر نکنی پنجه با ساعدی که سیمینست ننهد…

ادامه مطلب

ای یار جفاکرده پیوندبریده

ای یار جفاکرده پیوندبریده این بود وفاداری و عهد تو ندیده در کوی تو معروفم و از روی تو محروم گرگ دهن آلوده یوسف ندریده…

ادامه مطلب

ای صورتت ز گوهر معنی خزینه‌ای

ای صورتت ز گوهر معنی خزینه‌ای ما را ز داغ عشق تو در دل دفینه‌ای دانی که آه سوختگان را اثر بود مگذار ناله‌ای که…

ادامه مطلب

ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من

ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من آخرت رحمی نیاید بر دل مسکین من سوزناک افتاده چون پروانه‌ام در پای تو خود نمی‌سوزد…

ادامه مطلب

آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما می‌برد

آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما می‌برد ترک از خراسان آمدست از پارس یغما می‌برد شیراز مشکین می‌کند چون ناف آهوی ختن گر…

ادامه مطلب

امشب مگر به وقت نمی‌خواند این خروس

امشب مگر به وقت نمی‌خواند این خروس عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس پستان یار در خم گیسوی تابدار چون گوی عاج در…

ادامه مطلب

اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمی‌پوشی

اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمی‌پوشی به هتک پرده صاحب دلان همی‌کوشی چنین قیامت و قامت ندیده‌ام همه عمر تو سرو یا…

ادامه مطلب

از همه باشد به حقیقت گزیر

از همه باشد به حقیقت گزیر وز تو نباشد که نداری نظیر مشرب شیرین نبود بی زحام دعوت منعم نبود بی فقیر آن عرقست از…

ادامه مطلب

یارا بهشت صحبت یاران همدمست

یارا بهشت صحبت یاران همدمست دیدار یار نامتناسب جهنمست هر دم که در حضور عزیزی برآوری دریاب کز حیات جهان حاصل آن دمست نه هر…

ادامه مطلب

وقت آن آمد که خوش باشد کنار سبزه جوی

وقت آن آمد که خوش باشد کنار سبزه جوی گر سر صحرات باشد سروبالایی بجوی ور به خلوت با دلارامت میسر می‌شود در سرایت خود…

ادامه مطلب

هر که می با تو خورد عربده کرد

هر که می با تو خورد عربده کرد هر که روی تو دید عشق آورد زهر اگر در مذاق من ریزی با تو همچون شکر…

ادامه مطلب

هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظرست

هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظرست عشقبازی دگر و نفس پرستی دگرست نه هر آن چشم که بینند سیاهست و سپید یا سپیدی…

ادامه مطلب

نه آن شبست که کس در میان ما گنجد

نه آن شبست که کس در میان ما گنجد به خاک پایت اگر ذره در هوا گنجد کلاه ناز و تکبر بنه کمر بگشای که…

ادامه مطلب

نبایستی هم اول مهر بستن

نبایستی هم اول مهر بستن چو در دل داشتی پیمان شکستن به ناز وصل پروردن یکی را خطا کردی به تیغ هجر خستن دگربار از…

ادامه مطلب

من چون تو به دلبری ندیدم

من چون تو به دلبری ندیدم گلبرگ چنین طری ندیدم مانند تو آدمی در آفاق ممکن نبود پری ندیدم وین بوالعجبی و چشم بندی در…

ادامه مطلب

معلمت همه شوخی و دلبری آموخت

معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به…

ادامه مطلب

مرا تا نقره باشد می‌فشانم

مرا تا نقره باشد می‌فشانم تو را تا بوسه باشد می‌ستانم و گر فردا به زندان می‌برندم به نقد این ساعت اندر بوستانم جهان بگذار…

ادامه مطلب

ما را همه شب نمی‌برد خواب

ما را همه شب نمی‌برد خواب ای خفته روزگار دریاب در بادیه تشنگان بمردند وز حله به کوفه می‌رود آب ای سخت کمان سست پیمان…

ادامه مطلب

گردن افراشته‌ام بر فلک از طالع خویش

گردن افراشته‌ام بر فلک از طالع خویش کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش عمرها بوده‌ام اندر طلبت چاره کنان سال‌ها گشته‌ام از…

ادامه مطلب

گر آن مراد شبی در کنار ما باشد

گر آن مراد شبی در کنار ما باشد زهی سعادت و دولت که یار ما باشد اگر هزار غمست از جهانیان بر دل همین بسست…

ادامه مطلب

کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی

کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی یک نفس از درون من خیمه به در نمی‌زنی مهرگیاه عهد من تازه‌ترست هر زمان ور…

ادامه مطلب

قیامت باشد آن قامت در آغوش

قیامت باشد آن قامت در آغوش شراب سلسبیل از چشمه نوش غلام کیست آن لعبت که ما را غلام خویش کرد و حلقه در گوش…

ادامه مطلب

عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم

عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم خود سراپرده قدرش ز مکان بیرون بود آن که ما…

ادامه مطلب

صبح می‌خندد و من گریه کنان از غم دوست

صبح می‌خندد و من گریه کنان از غم دوست ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست بر خودم گریه همی‌آید و بر خنده…

ادامه مطلب

سل المصانع رکبا تهیم فی الفلوات

سل المصانع رکبا تهیم فی الفلوات تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی شبم به روی تو روزست و دیده‌ها به تو روشن…

ادامه مطلب

سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت

سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی کس…

ادامه مطلب

زنده بی دوست خفته در وطنی

زنده بی دوست خفته در وطنی مثل مرده‌ایست در کفنی عیش را بی تو عیش نتوان گفت چه بود بی وجود روح تنی تا صبا…

ادامه مطلب

رفیق مهربان و یار همدم

رفیق مهربان و یار همدم همه کس دوست می‌دارند و من هم نظر با نیکوان رسمیست معهود نه این بدعت من آوردم به عالم تو…

ادامه مطلب

دولت جان پرورست صحبت آمیزگار

دولت جان پرورست صحبت آمیزگار خلوت بی مدعی سفره بی انتظار آخر عهد شبست اول صبح ای ندیم صبح دوم بایدت سر ز گریبان برآر…

ادامه مطلب

دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت

دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت خال مشکین تو از بنده چرا در خط شد…

ادامه مطلب