بازت ندانم از سر پیمان ما که برد

بازت ندانم از سر پیمان ما که برد باز از نگین عهد تو نقش وفا که برد چندین وفا که کرد چو من در هوای…

ادامه مطلب

این تویی یا سرو بستانی به رفتار آمدست

این تویی یا سرو بستانی به رفتار آمدست یا ملک در صورت مردم به گفتار آمدست آن پری کز خلق پنهان بود چندین روزگار باز…

ادامه مطلب

ای کاب زندگانی من در دهان توست

ای کاب زندگانی من در دهان توست تیر هلاک ظاهر من در کمان توست گر برقعی فرونگذاری بدین جمال در شهر هر که کشته شود…

ادامه مطلب

ای جان خردمندان گوی خم چوگانت

ای جان خردمندان گوی خم چوگانت بیرون نرود گویی کافتاد به میدانت روز همه سر برکرد از کوه و شب ما را سر برنکند خورشید…

ادامه مطلب

آن نه زلفست و بناگوش که روزست و شب‌ست

آن نه زلفست و بناگوش که روزست و شب‌ست وان نه بالای صنوبر که درخت رطب‌ست نه دهانیست که در وهم سخندان آید مگر اندر…

ادامه مطلب

امیدوارم اگر صد رهم بیندازی

امیدوارم اگر صد رهم بیندازی که بار دیگرم از روی لطف بنوازی چو روزگار نسازد ستیزه نتوان برد ضرورتست که با روزگار درسازی جفای عشق…

ادامه مطلب

اگرم حیات بخشی و گرم هلاک خواهی

اگرم حیات بخشی و گرم هلاک خواهی سر بندگی به حکمت بنهم که پادشاهی من اگر هزار خدمت بکنم گناهکارم تو هزار خون ناحق بکنی…

ادامه مطلب

آفتاب از کوه سر بر می‌زند

آفتاب از کوه سر بر می‌زند ماه روی انگشت بر در می‌زند آن کمان ابرو که تیر غمزه اش هر زمانی صید دیگر می‌زند دست…

ادامه مطلب

یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم

یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر ور…

ادامه مطلب

یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود

یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود کو را به سر کشته هجران گذری بود آن دوست که ما را به ارادت نظری هست…

ادامه مطلب

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل…

ادامه مطلب

هر که بی دوست می‌برد خوابش

هر که بی دوست می‌برد خوابش همچنان صبر هست و پایابش خواب از آن چشم چشم نتوان داشت که ز سر برگذشت سیلابش نه به…

ادامه مطلب

نه خود اندر زمین نظیر تو نیست

نه خود اندر زمین نظیر تو نیست که قمر چون رخ منیر تو نیست ندهم دل به قد و قامت سرو که چو بالای دلپذیر…

ادامه مطلب

ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی

ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی به پای خویشتن آیند عاشقان…

ادامه مطلب

من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود

من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود سر نه چیزست که شایسته پای تو بود خرم آن روی که در روی تو…

ادامه مطلب

من از آن روز که دربند توام آزادم

من از آن روز که دربند توام آزادم پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند در من از بس…

ادامه مطلب

مرا تو جان عزیزی و یار محترمی

مرا تو جان عزیزی و یار محترمی به هر چه حکم کنی بر وجود من حکمی غمت مباد و گزندت مباد و درد مباد که…

ادامه مطلب

ما نتوانیم و عشق پنجه درانداختن

ما نتوانیم و عشق پنجه درانداختن قوت او می‌کند بر سر ما تاختن گر دهیم ره به خویش یا نگذاری به پیش هر دو به…

ادامه مطلب

گفتم به عقل پای برآرم ز بند او

گفتم به عقل پای برآرم ز بند او روی خلاص نیست بجهد از کمند او مستوجب ملامتی ای دل که چند بار عقلت بگفت و…

ادامه مطلب

گر درون سوخته‌ای با تو برآرد نفسی

گر درون سوخته‌ای با تو برآرد نفسی چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی ای که انصاف دل سوختگان می‌ندهی خود چنین روی نبایست نمودن به…

ادامه مطلب

کسی که روی تو دیدست حال من داند

کسی که روی تو دیدست حال من داند که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند مگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن…

ادامه مطلب

کاروانی شکر از مصر به شیراز آید

کاروانی شکر از مصر به شیراز آید اگر آن یار سفرکرده ما بازآید گو تو بازآی که گر خون منت درخوردست پیشت آیم چو کبوتر…

ادامه مطلب

عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم

عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم شاکر نعمت و پرورده احسان بودم چه کند بنده که بر جور تحمل نکند بار بر گردن…

ادامه مطلب

صید بیابان عشق چون بخورد تیر او

صید بیابان عشق چون بخورد تیر او سر نتواند کشید پای ز زنجیر او گو به سنانم بدوز یا به خدنگم بزن گر به شکار…

ادامه مطلب

شادی به روزگار گدایان کوی دوست

شادی به روزگار گدایان کوی دوست بر خاک ره نشسته به امید روی دوست گفتم به گوشه‌ای بنشینم ولی دلم ننشیند از کشیدن خاطر به…

ادامه مطلب

سرمست درآمد از خرابات

سرمست درآمد از خرابات با عقل خراب در مناجات بر خاک فکنده خرقه زهد و آتش زده در لباس طامات دل برده شمع مجلس او…

ادامه مطلب

زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست

زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست که از خدای بر او نعمتی و آلاییست هر آن که با تو دمی یافتست در همه عمر…

ادامه مطلب

روزگاریست که سودازده روی توام

روزگاریست که سودازده روی توام خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام به دو چشم تو که شوریده‌تر از بخت منست که به روی تو…

ادامه مطلب

دیدار تو حل مشکلاتست

دیدار تو حل مشکلاتست صبر از تو خلاف ممکناتست دیباچه صورت بدیعت عنوان کمال حسن ذاتست لب‌های تو خضر اگر بدیدی گفتی لب چشمه حیاتست…

ادامه مطلب

دلم دل از هوس یار بر نمی‌گیرد

دلم دل از هوس یار بر نمی‌گیرد طریق مردم هشیار بر نمی‌گیرد بلای عشق خدایا ز جان ما برگیر که جان من دل از این…

ادامه مطلب

در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست

در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست از گل و لاله گزیرست و ز گلرویان نیست دل گم کرده در این شهر نه…

ادامه مطلب

خنک آن روز که در پای تو جان اندازم

خنک آن روز که در پای تو جان اندازم عقل در دمدمه خلق جهان اندازم نامه حسن تو بر عالم و جاهل خوانم نامت اندر…

ادامه مطلب

حناست آن که ناخن دلبند رشته‌ای

حناست آن که ناخن دلبند رشته‌ای یا خون بی دلیست که دربند کشته‌ای من آدمی به لطف تو دیگر ندیده‌ام این صورت و صفت که…

ادامه مطلب

چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت

چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت آه اگر چون کمرم دست رسیدی به میانت در دلم هیچ نیاید مگر اندیشه وصلت تو نه…

ادامه مطلب

چه خوش بود دو دلارام دست در گردن

چه خوش بود دو دلارام دست در گردن به هم نشستن و حلوای آشتی خوردن به روزگار عزیزان که روزگار عزیز دریغ باشد بی دوستان…

ادامه مطلب

توانگران که به جنب سرای درویشند

توانگران که به جنب سرای درویشند مروتست که هر وقت از او بیندیشند تو ای توانگر حسن از غنای درویشان خبر نداری اگر خسته‌اند و…

ادامه مطلب

تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی

تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی ملامتگوی بی‌حاصل ترنج از دست نشناسد…

ادامه مطلب

پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را

پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد سست عهدی که…

ادامه مطلب

به عمر خویش ندیدم شبی که مرغ دلم

به عمر خویش ندیدم شبی که مرغ دلم نخواند بر گل رویت چه جای بلبل باغ تو را فراغت ما گر بود و گر نبود…

ادامه مطلب

بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی

بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی به کجا روم ز دستت که نمی‌دهی مجالی نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی چه…

ادامه مطلب

باز از شراب دوشین در سر خمار دارم

باز از شراب دوشین در سر خمار دارم وز باغ وصل جانان گل در کنار دارم سرمست اگر به سودا برهم زنم جهانی عیبم مکن…

ادامه مطلب

این بوی روح پرور از آن خوی دلبرست

این بوی روح پرور از آن خوی دلبرست وین آب زندگانی از آن حوض کوثرست ای باد بوستان مگرت نافه در میان وی مرغ آشنا…

ادامه مطلب

ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت

ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت زیبا نتواند دید الا نظر پاکت گر منزلتی دارم بر خاک درت میرم باشد که گذر باشد یک روز…

ادامه مطلب

ای پسر دلربا وی قمر دلپذیر

ای پسر دلربا وی قمر دلپذیر از همه باشد گریز وز تو نباشد گزیر تا تو مصور شدی در دل یکتای من جای تصور نماند…

ادامه مطلب

آن نه رویست که من وصف جمالش دانم

آن نه رویست که من وصف جمالش دانم این حدیث از دگری پرس که من حیرانم همه بینند نه این صنع که من می‌بینم همه…

ادامه مطلب

امیدوار چنانم که کار بسته برآید

امیدوار چنانم که کار بسته برآید وصال چون به سر آمد فراق هم به سر آید من از تو سیر نگردم و گر ترش کنی…

ادامه مطلب

اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم

اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم چنانت دوست می‌دارم که گر روزی فراق افتد تو…

ادامه مطلب

از هر چه می‌رود سخن دوست خوشترست

از هر چه می‌رود سخن دوست خوشترست پیغام آشنا نفس روح پرورست هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای من در میان جمع و دلم جای دیگرست…

ادامه مطلب

یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی

یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی تا از سر صوفی برود علت هستی عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش در مذهب عشق آی…

ادامه مطلب

وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها

وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان‌ها گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل با یاد تو افتادم…

ادامه مطلب