مائیم مجرد از اضافات و نسب

مائیم مجرد از اضافات و نسب آزاده ز قید وصف مربوب وز رب در مرتبه ذات معرا ز صفات هرگز نبود نام ز مطلوب و…

ادامه مطلب

سرمایه عمر من بسودای تو رفت

سرمایه عمر من بسودای تو رفت نقد دو جهان مرا بیغمای تو رفت جان و دلم از جهان بصد حسرت و آه با درد فراق…

ادامه مطلب

خورشید رخ تو ماه تابان من است

خورشید رخ تو ماه تابان من است لعل لب تو چشمه حیوان من است چون ظلمت و نور عکس زلف و رخ تست کفر دو…

ادامه مطلب

بینا بحقایق معانی مائیم

بینا بحقایق معانی مائیم دانا بمعارف بیانی مائیم آنکو بیقین بعلم و عین است بحق از جمله جهان اگر بدانی مائیم اسیری لاهیجی

ادامه مطلب

آن دم که ظهور یار و اغیار نبود

آن دم که ظهور یار و اغیار نبود ز اسما و صفات و فعل آثار نبود در خلوت غیب خو بخود داشت حضور در دار…

ادامه مطلب

مشتاق جمال روی جان افروزم

مشتاق جمال روی جان افروزم از آتش شوق دایما می سوزم معشوق چو شد معلم اسرارم در مکتب عشق عاشقی آموزم اسیری لاهیجی

ادامه مطلب

ظاهر ز مظاهر جهات ذات منست

ظاهر ز مظاهر جهات ذات منست گر علوی و سفلی است و گر جان و تنست گر عالم و آدم است و گر ملک و…

ادامه مطلب

جانی که همای عالم قدس بدست

جانی که همای عالم قدس بدست درمانده بدام شهوت و حرص شدست از قید صفات بد اگر گشت جدا بالذات ورا میل بمأوای خودست اسیری…

ادامه مطلب

بحرست مرا جام می و حق ساقی

بحرست مرا جام می و حق ساقی مستی ز شراب نور وجه باقی هر لحظه هزار بحر می نوشیدم سیراب نشد جان من از مشتاقی…

ادامه مطلب

از نور تجلی تو عالم پیداست

از نور تجلی تو عالم پیداست ذرات جهان ز مهر رویت شیداست چشمی که بنور معرفت روشن شد بیند که جمال تو بعالم پیداست اسیری…

ادامه مطلب

مائیم اسیر دام گیسوی کسی

مائیم اسیر دام گیسوی کسی سودائی زلف عنبرین بوی کسی ذرات جهان شده گرفتار چو من در قید کمند حلقه موی کسی اسیری لاهیجی

ادامه مطلب

شهباز فضای لامکانی مائیم

شهباز فضای لامکانی مائیم سیمرغ هوای بی نشانی مائیم گر ره بخزانه حقیقت طلبی مفتاح در گنج معانی مائیم اسیری لاهیجی

ادامه مطلب

جانا ز جهان جمال تو می بینم

جانا ز جهان جمال تو می بینم از باغ جهان گل وصالت چینم دایم ز جهان مرا چو مشهود توئی در مرتبه شهود بی تلوینم…

ادامه مطلب

ای مونس جان من بگاه و بیگاه

ای مونس جان من بگاه و بیگاه بی یاد تو کار دل تباهست تباه مشتاق جمال تو چنانم که دمی گر غایبم از خیال تو…

ادامه مطلب

از ما نبود نشان و نامی پیدا

از ما نبود نشان و نامی پیدا زان رو که شدم غریق دریای فنا از هستی خود چو محو گشتم دیدم از دست حبیب خلعت…

ادامه مطلب

من عاشق و رند و لاابالی شده ام

من عاشق و رند و لاابالی شده ام دیوانه عشق لایزالی شده ام مشتاق وصالم و وصال تو خیال از غایت شوق من خیالی شده…

ادامه مطلب

سرگشته چو گو شدم بمیدان غمت

سرگشته چو گو شدم بمیدان غمت صد زخم بجان خوردم ز چوگان غمت بی راهبری راه بپایان نبرد جویای وصال در بیابان غمت اسیری لاهیجی

ادامه مطلب

جز عشق تو نیست در جهان حاصل من

جز عشق تو نیست در جهان حاصل من جز درد و غمت مباد اندر دل من در ملک طرب خانه طلب می کردم جز برسر…

ادامه مطلب

ای عشق تو مونس دل دیوانه

ای عشق تو مونس دل دیوانه با درد و غم تو جان ما هم خانه تا با غم عشق آشنا شد دل من از صبر…

ادامه مطلب

از آتش شوق تو دلم بریانست

از آتش شوق تو دلم بریانست وز داغ فراق جان ما سوزانست تا حسن رخ تو دیدم از هر دو جهان کفر سرزلف تو مرا…

ادامه مطلب

ما مست مدام کوی آن خماریم

ما مست مدام کوی آن خماریم عالم همگی شراب و ما می خواریم هر لحظه جهان بجرعه نوشیدیم مست ابدیم و از ازل خماریم اسیری…

ادامه مطلب

زان دم که شدیم آشنای غم تو

زان دم که شدیم آشنای غم تو بیگانه ز خویشم از جفای غم تو با عشق تو عهد ماچو محکم بودست کردیم جهان و جان…

ادامه مطلب

حال دل دیوانه عجایب حالیست

حال دل دیوانه عجایب حالیست کین نقطه دل بروی دلبر خالیست در حیرت آنکه این چه خالست و چه رو خاموش چنانم که تو گوئی…

ادامه مطلب

ای ملک فراق جای دیرینه ما

ای ملک فراق جای دیرینه ما مأوای غم تو خانه سینه ما ظاهر شده عکس جمله اسما و صفات در مظهر تام قلب بی کینه…

ادامه مطلب

از پرتو روی تو جهان روشن شد

از پرتو روی تو جهان روشن شد جانم ز نسیم زلف تو گلشن شد چون شاهد حسن در عدم منزل کرد میخانه هر دو عالمش…

ادامه مطلب

ما چون ز ازل مست و خراب آمده ایم

ما چون ز ازل مست و خراب آمده ایم با ساغر و جام و باشراب آمده ایم تقوی مطلب زما چواز حکم ازل با شاهد…

ادامه مطلب

روی تو نهان بپرده عالم شد

روی تو نهان بپرده عالم شد مجموعه حسنت از جهان آدم شد اسمت بمراتب ظهورات صفات گه عالم و گه آدم و گه خاتم شد…

ادامه مطلب

چون سبزه دمیده شد به بستان رخت

چون سبزه دمیده شد به بستان رخت بشکفت بنفشه در گلستان رخت دارد همه روز و شب فغان بلبل مست کافسوس که زاغ شد نگهبان…

ادامه مطلب

ای روی ترا جمله جهان آئینه

ای روی ترا جمله جهان آئینه در مملکت هستی تو مائی نه حسن تو که از روی بتان مرئی شد رای تو بدی و دیگری…

ادامه مطلب

ما را بجهان نیست بجز یک هوسی

ما را بجهان نیست بجز یک هوسی کایی و به پیش ما نشینی نفسی لعل لب خود بپرسشی بگشائی گوئی که بگو تو از کجائی…

ادامه مطلب

روی تو ز مرآت جهان می بینم

روی تو ز مرآت جهان می بینم حسنت ز همه جهان عیان می بینم از غیرت اگر پرده برو افکندی در پرده کون ترا نهان…

ادامه مطلب

جان و دل من فدای جانان بادا

جان و دل من فدای جانان بادا در حسن رخش دو دیده حیران بادا تا سر بودم همیشه اندر سرمن سودای سر زلف پریشان بادا…

ادامه مطلب

ای ذات تو برتر از خیال من و ما

ای ذات تو برتر از خیال من و ما ز آثار صفات تو جهان شد پیدا اشیاء همه غرق نور رویت بینم ای حسن و…

ادامه مطلب

ما محرم اسرار الهیم ای دل

ما محرم اسرار الهیم ای دل ما واقف هر چیز کماهیم ای دل در ملک شهود و تخت تمکین و یقین بی هیچ شکی حاکم…

ادامه مطلب

ذاتست و صفات بیحد و اندازه

ذاتست و صفات بیحد و اندازه از وصف تو عالمی پر از آوازه هر ذره ز تو بوصف خاصی مخصوص برحسن تو خاص گلرخان تازه…

ادامه مطلب

تا مهر جمال تو هویدا شده است

تا مهر جمال تو هویدا شده است از پرتو او دو کون پیدا شده است تا دیده برخسار تو بینا شده است جان و خردم…

ادامه مطلب

ای دلبر شوخ بیوفائی تا چند

ای دلبر شوخ بیوفائی تا چند در هجر تو جان به بی نوائی تا چند آخر بود این که جان بوصل تو رسد این دل…

ادامه مطلب

یارم ز همه جهان مرا روی نمود

یارم ز همه جهان مرا روی نمود دیدم که جهان جمله نمود او بود عالم همه مرآت جمال رخ اوست حقا که جز او نیست…

ادامه مطلب

ما کاشف رمز علم الاسمائیم

ما کاشف رمز علم الاسمائیم در بحر وجود در بی همتائیم گنجی که همه جهان طلسمات ویند گر راه بدان گنج بیابی مائیم اسیری لاهیجی

ادامه مطلب

رندیم و حریف شاهد و پیمانه

رندیم و حریف شاهد و پیمانه مخمور دو چشم جادوی مستانه از روز ازل نصیب ما عشق تو بود زان روی شدم بعاشقی افسانه اسیری…

ادامه مطلب

تا مستی هستیت نگردد لاشی

تا مستی هستیت نگردد لاشی از جام وصال او کجا نوشی می تا در نظرت نقش توئی می ماند در کوی حقیقت نبری هرگز پی…

ادامه مطلب

ای دل تو اگر باده عشقش نوشی

ای دل تو اگر باده عشقش نوشی باید که غمش بعالمی نفروشی هر لحظه اگر وصال او دست دهد چون اهل فراق در رهش میکوشی…

ادامه مطلب

هر لحظه جمال دوست دیدن چه خوش است

هر لحظه جمال دوست دیدن چه خوش است زان لب سخن بوسه شنیدن چه خوش است بربوی وصال او دل و جان مرا دامن ز…

ادامه مطلب

ما جمله جهان مصحف ذاتت دانیم

ما جمله جهان مصحف ذاتت دانیم از هر ورقی آیت و صفت خوانیم با آنکه مدرسیم در مکتب عشق در معرفت کنه تو ما نادانیم…

ادامه مطلب

دریای دلم نه قعر دارد نه کران

دریای دلم نه قعر دارد نه کران چون ذره به پیش او همه کون و مکان دل مظهر علم حق بود ای نادان پیدا و…

ادامه مطلب

تاجی ز خیال وصل تو در سرماست

تاجی ز خیال وصل تو در سرماست پیراهن درد هجر تو در برماست از لوح رخت حروف عالم خوانم مرآت رخ توزان سبب دفتر ماست…

ادامه مطلب

ای دل به غم فراق دایم خونی

ای دل به غم فراق دایم خونی وی جان بامید وصل جانان چونی شوقت همه روزه بیشتر میگردد زان رو که بعشق هر زمان افزونی…

ادامه مطلب

هر لحظه رخت بحسن دیگر بینم

هر لحظه رخت بحسن دیگر بینم هر دم به لطافتش فزونتر بینم هرجا بصفت بیش و کمش گر بینم نتوان که جمال تو مکرر بینم…

ادامه مطلب

ما بنده عشق و از خرد آزادیم

ما بنده عشق و از خرد آزادیم با درد و غم عشق تو بس دلشادیم چون حاصل عمر ما بجز عشق تو نیست گوئی مگر…

ادامه مطلب

در عشق تو بی مذهبم و بی دینم

در عشق تو بی مذهبم و بی دینم نور رخ تو ز کفر و دین می بینم چون دل بصفای معرفت روشن شد در مرتبه…

ادامه مطلب