اگر این است بیدل جرات جولان شهرتها

اگر این است بیدل جرات جولان شهرتها نگین را همچو سنگ آخر به پای نام می‌بندم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر ز ملک عدم تا وجود فهم ‌گماری

اگر ز ملک عدم تا وجود فهم ‌گماری بجزکلام تو بیدل دگرکلام نباشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

امید عافیتی هست در نظر بیدل

امید عافیتی هست در نظر بیدل شکست رنگ مبادا گره‌گشا نشود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

این زمان بیدل سراغ دل چه می جویی زما

این زمان بیدل سراغ دل چه می جویی زما قطره خونی بود چندین بارتوفان‌کرد و رفت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

با خیالات بجوشیدکه در مزرع وهم

با خیالات بجوشیدکه در مزرع وهم بنگ‌ کم نیست چه شد بیدل اگر دنگ نشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بازگشتی نبود پای طلب را بیدل

بازگشتی نبود پای طلب را بیدل سیل ما نشنود افسون پشیمانی را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اثرهای مروت از سیه‌چشمان مجو بیدل

اثرهای مروت از سیه‌چشمان مجو بیدل وفا کن پیشه و زین قوم‌، آیین جفا بنگر حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بر درکبریای عشق بارگمان و وهم نیست

بر درکبریای عشق بارگمان و وهم نیست گر تو رسیده‌ای به او بیدل ما نمی‌رسد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

برکه نالم بیدل از بیداد چرخ

برکه نالم بیدل از بیداد چرخ خواب من آواز این دولاب برد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بسکه بیدل عام شد افلاس در ایام ما

بسکه بیدل عام شد افلاس در ایام ما نقش ناخن هم نمی‌بندد درم در آستین حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بنشین بیدل از حیا پس زانوی خامشی

بنشین بیدل از حیا پس زانوی خامشی نفسی چند حرص را ز طلب بی‌نیاز کن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به این یکنفس عمرموهوم بیدل

به این یکنفس عمرموهوم بیدل فنا تهمت شخص باقیستم من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به جرم سرکشیدن شعلهٔ من داغ شد بیدل

به جرم سرکشیدن شعلهٔ من داغ شد بیدل کمندی بر سماک انداختم صید سمک کردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به حرف ناملایم زحمت دلها مشو بیدل

به حرف ناملایم زحمت دلها مشو بیدل که هرجا جنس سنگی هست باشد دشمن مینا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به خون بیدلان‌گویند ابرویش سری دارد

به خون بیدلان‌گویند ابرویش سری دارد سر سودایی من هم به قربان سرتیغش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به راه انتظار جلوه‌ای افکنده‌ام بیدل

به راه انتظار جلوه‌ای افکنده‌ام بیدل چو شمع‌ از چهرهٔ زرین خود فرش زر اندودی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به سخن قانعم از نعمت الوان بیدل

به سخن قانعم از نعمت الوان بیدل رزق خود چون صدف از گوش ‌گرفتن دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به عالمی‌که همین عمرو و زید جلوه‌گرست

به عالمی‌که همین عمرو و زید جلوه‌گرست خیال بیدل ما نیز گاه‌گاه ‌کنید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به‌ کوه بیدل اگر نالد از گرانی دل

به‌ کوه بیدل اگر نالد از گرانی دل فرو به سنگ رود تا قیامت آوازش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به هر افسردگی بیدل مباش از ناله‌ام غافل

به هر افسردگی بیدل مباش از ناله‌ام غافل که من برقی به جان عالمی آتش فکن دارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به هشیاری ندارد هیچکس آسودگی بیدل

به هشیاری ندارد هیچکس آسودگی بیدل دمی بیخود شو و کیفیت این مل تماشا کن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به یاد آن میان عمریست از خود رفته‌ام بیدل

به یاد آن میان عمریست از خود رفته‌ام بیدل چو رنگ‌ گل به باد ناتوانی می‌پرد هوشم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به‌حرف وصوت تاکی تیره‌سازی‌وقت مابیدل

به‌حرف وصوت تاکی تیره‌سازی‌وقت مابیدل چراغ چارسومپسند طبع روشن ما را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بوی یوسف نیست پنهان از غبار انتظار

بوی یوسف نیست پنهان از غبار انتظار پیرهن بیدل بیاض چشم‌یعقوبم‌بس است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بی‌خطایی نیست بیدل اضطراب اهل درد

بی‌خطایی نیست بیدل اضطراب اهل درد اشک چون بیتاب‌ گردد لغزشی پیدا کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ادب علم و فن از دور بجا آر

بیدل ادب علم و فن از دور بجا آر جزخجلت تقریرنه نحوی و نه صرفی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از آفت‌نصیبان دلیم

بیدل از آفت‌نصیبان دلیم خون شدن معراج طاقتهای ماست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بید‌ل از آن جهان ناز فطرت خلق عاری است

بید‌ل از آن جهان ناز فطرت خلق عاری است آنچه تو دیده‌ای بگو خواه مگو نمی‌رسم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از آیینه عبرت ‌گیر و بس

بیدل از آیینه عبرت ‌گیر و بس تا نفس باقی بود دل بی‌صفاست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از بی دستگاهی سرنگون خجلتیم

بیدل از بی دستگاهی سرنگون خجلتیم دست ما از بس تهی شد آستین‌گردیده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بید‌ل از چاک جگر چون صبح بستم نردبان

بید‌ل از چاک جگر چون صبح بستم نردبان منظری‌کز خود برآیم با فلک هم‌پایه بود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از خوبان همین آیین استغنا خوش است

بیدل از خوبان همین آیین استغنا خوش است بر حیا ظلم است اگر با کس تلطف ‌کرده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از رنگین خیالیهای فکرت می‌سزد

بیدل از رنگین خیالیهای فکرت می‌سزد جدول رنگ بهار اوراق دیوان تو را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از شیونم مگوی و مپرس

بیدل از شیونم مگوی و مپرس نالهٔ درد اختیاری نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از عمر مجو رسم عنان گرداندن

بیدل از عمر مجو رسم عنان گرداندن قاصد رفتهٔ ما بازنگشتن خبر است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از کلفت مخموری صهبای وصال

بیدل از کلفت مخموری صهبای وصال چون قدح از لب زخم جگر افغان‌کردیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از منت دامان کشی تر نشدیم

بیدل از منت دامان کشی تر نشدیم شمع ما را نفس سوخته آسان‌ گل‌ کرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از یادش به ترک خواب سودا کرده‌ایم

بیدل از یادش به ترک خواب سودا کرده‌ایم ورنه جز محمل قماشی نیست در دکان شب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ازگل کردن نامش گریبان می‌درٌد

بیدل ازگل کردن نامش گریبان می‌درٌد نقش چون تار نظر در چشم حیران نگین حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل آسان نیست درگیرد چراغ همتم

بیدل آسان نیست درگیرد چراغ همتم کز دو عالم سوختن یک داغ حاصل می‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اظهار کمالم محو نقصان بوده است

بیدل اظهار کمالم محو نقصان بوده است تا شکست آیینه، عرض جوهرم آمد به یاد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اگر آگه شوی از درد محبت

بیدل اگر آگه شوی از درد محبت یک ‌زخم‌ به صد صبح‌ تبسم‌ نفروشی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اگر نشسته‌ایم راه هوس نبسته‌ایم

بیدل اگر نشسته‌ایم راه هوس نبسته‌ایم دامن ماست زیر سنگ نی سر ما به زیر پر حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل امشب یاد شمعی خلوت ‌افروز دل است

بیدل امشب یاد شمعی خلوت ‌افروز دل است دود آهم شعله‌ای دارد به‌ گرمی های ناز حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل آهنگت شنیدیم و ترا نشناختیم

بیدل آهنگت شنیدیم و ترا نشناختیم ای ز فهم آن سو به ‌گوش ما صدایی می‌رسی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل این محفل نهان درگریهٔ شمع است و بس

بیدل این محفل نهان درگریهٔ شمع است و بس داغ آن زخممم‌که با لبهای خندان آشناست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل این‌عرصه تماشاکدة الفت نیست

بیدل این‌عرصه تماشاکدة الفت نیست سبزکرده‌ست در و دشت رم آهو را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به این سیاهی کز دور کرده‌ام گل

بیدل به این سیاهی کز دور کرده‌ام گل پیش یقین خود هم صد احتمال بردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به جلوه‌گاه حقیقت‌که می‌رسد

بیدل به جلوه‌گاه حقیقت‌که می‌رسد ما غافلان تصور امکانی خودیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به خود هیچ طرفی نبستم

بیدل به خود هیچ طرفی نبستم در معنی او بود این بیوفا من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب