هیچ است هیچ

هیچ است هیچ زنده گانی غیر خوبی های ما هیچ است هیچ ورنباشدهستی راصلح و صفا هیج است هیچ کارو بارِ مردمی بیرون شود ازراهِ…

ادامه مطلب

بصیرت

بصیرت راه مشکل از بصیرت ساده پیدا می شود گر شرافت مرده باشد فتنه بالا می شود وقت وجدان عمومی تیره گردد هم نفس کار…

ادامه مطلب

عشق

عشق جهان زیبای زیبا می کند عشق غبارِ دل مصفا می کند عشق تمامِ زخمِ نا پیدای ما را شِفا داده مدوا می کند عشق…

ادامه مطلب

به پیشواز بهار

به پیشواز بهار بهار بهار آمد بیا زیبا به صحرا طبیعت را کنیم یکجا تماشا سرِ فرشِ علف بنشسته هر دو بنوشیم چای برگِ سبزِ…

ادامه مطلب

قعدهء مستانه

قعدهء مستانه به کشتستانِ قلبم خانه دارد محبت باده ی مستانه دارد به تاکستانِ احساس وشعورم چکر آن محبوبِ جانانه دارد به تابستانِ گرمِ فطرتِ…

ادامه مطلب

با ترانه

با ترانه باغزل شور و حالِ کرده این دل باز غوغا میکند با سرودوسازومینا رو به صحرا میکند از غریبی های باغ وغصه های عندلیب…

ادامه مطلب

قدرت بی انتها

قدرت بی انتها ای قدرتِ بی انتها تو خالقِ ارض و سما آمالِ امروز و صباح در جمله ابعادِ فضا ازسوزِدل پیچیده را در دشتِ…

ادامه مطلب

تجلی خدا

تجلی خدا هرذرهء وجودِ ما خورشید می شود صبح یگانه گی دمد به سرزمینِ ما هم سانِ جبرییل محرم اسرار می شویم جای تجلی ی…

ادامه مطلب

مادر

مادر طلوعِ عشق و احسان است مادر بقای نسلِ انسان است مادر به کوچه کوچه‌‌‌ء هستی رفیقم اَنِیس و جانِ جانان است مادر به باغستانِ…

ادامه مطلب

بهار

بهار بهارآمدگل وسبزه فراوان شد طبیعت راحت روح و روان شد فضای باغ و راغ ودشت و جنگل دل آرا از گلاب و ارغوان شد…

ادامه مطلب

محبت

محبت بامحبت زنگ غم از سینه بالا می شود بیت عشق ویکدلی هر لحظه نجوا می شود باغ همدردی به دنیای حیات آدمی ماءمن خوشبختی…

ادامه مطلب

چه می شد

چه می شد چه می شد آدمی را غم نمی بود به گیتی ذرهء ماتم نمی بود جهان این جنگلِ زیبای هستی گذر گاهِ غمِ…

ادامه مطلب

شکست دل

شکست دل بگو عاشق خدا دارد ندارد (شکستِ دل صدا دارد ندارد) به گردِگل بتِ سیمین بناگوش رها زلفِ دوتا دارد ندارد زمستان هرچه باشدسردوبرفی…

ادامه مطلب

حیات اجتماعی

حیات اجتماعی زمین و این فضا با جمله ابعاد برای زنده گی ارزانی گشته که مخلوقاتِ عالم بیش یا کم کنار هم از آن بهره…

ادامه مطلب

نشد

نشد با وجود فسق بی حددیده ی بینا نشد در میان شام شب روشندلی پیدا نشد باغ وحدت شد خراب و قلعه ی ایمان شکست…

ادامه مطلب

حدیثِ عشق

حدیثِ عشق بیا از توومن بگذر حدیثِ عشق باور کن دلت در بحرِ یکرنگی بیانداز و شناور کن بیفشان عطرِ خوشبختی به کوچه کوچه‌‌‌ء هستی…

ادامه مطلب

مهمان چشمان

مهمان چشمان کاش میشد لحظهءمهمانِ چشمانش شوم غرقِ دریای نگاه و صید مژگانش شوم ترکِ هوشیاری نموده فارغ از دردو الم محو عشق و الفتش…

ادامه مطلب

خوبِ

خوبِ خوبان ای خوبِ خوبِ خوبان سلطان وکبریایی تو جانِ جانِ جانِ عشق وامیدِ مایی ماییم و یک جهان غم در کوچه های ماتم تو…

ادامه مطلب

میهن

میهن میهنم ای خاک پاکت سرمهءچشمانِ من اعتلایت افتخارِ بی حدو پایانِ ما اتحادو اتفاقِ خلقِ والایت بود آرزوی صبح وشام وهر سحر گاهانِ ما…

ادامه مطلب

خنده کو

خنده کو نازنینم خنده کو زیبا دو چندان می شوی مایه اِی آرامشِ روح و تن و جان می شوی با بلند خندیدنت باغِ دلم…

ادامه مطلب

ناقوسِ وجدان

ناقوسِ وجدان محبت مستی ای مستانه دارد درونِ هررگِ دل خانه دارد به روزِ امتحانِ عشق والفت صداقت شوکتِ شاهانه دارد صدای ناقوسِ وجدانِ آدم…

ادامه مطلب

آباد می شوم

آباد می شوم (آباد شود هرکی من آباد می شوم ) لبخند زده قهقهه کنان شاد میشوم با هر سرودهء زیبا به شهر شعر در…

ادامه مطلب

رهِ

رهِ دانای دانایان بیا از عشق و از الفت بگوییم رهِ دانای دانایان بجوییم کتابِ آدمیت را بخوانیم رموزِهم زبانی را بدانیم ز راه ورسمِ…

ادامه مطلب

هم زبانی

هم زبانی از تفاهم زنده گانی خوب و زیبا می شود دردو غصه از زمین هستی بالا می شود خرمنِ خاکسترِ اندوهِ پی پایانِ ما…

ادامه مطلب

استادگی

استادگی بحرِغم توفان اگر بر پا کنددرملکِ جان کشتی ای صبردلت براوجِ توفان ها بران فتنه گردوزخ کنداین زند گی بر ماوتو با تحمل شعروبیتِ…

ادامه مطلب

شبچراغِ عشق

شبچراغِ عشق فکرتِ بی چاره سازی شرمِ نوعِ آدمست ابله را دادن بزرگی شیوه ی چال و چمست کهنه بازارِ سیاست را در ین دوران…

ادامه مطلب

هم نفس

هم نفس هم نفس هر لحظه ات را شاد میخواهد دلم خانه ات را دایماً آباد میخواهددلم با تمامِ روحِ جانم درجهانِ زنده گی حال…

ادامه مطلب

آرامشِ

آرامشِ جان با محبت می شود آرامشِ جان را فزود درد و غم را از میانِ قلب آدم ها زدود در زمستانِ رفیقی ها به…

ادامه مطلب

رفیق ماهیان

رفیق ماهیان دل دریایی میخواهم چو بحر بی کران باشد بری از جمله زشتی ها بزرگ و مهربان باشد قفس ها را بسوزاند به بلبل…

ادامه مطلب

ایامِ درستی

ایامِ درستی می تپد قلبم به یادِ روزگارِ عاشقی پشتِ ایامِ دُرستی در کنارِ عاشقی وقت و هنگامِ رفیقی های تنگ و گُنده گی استقامت…

ادامه مطلب

دلِ دانا

دلِ دانا به یک رنگی شرارت جا ندارد منافِق دیده ی بینا ندارد صداقت گر نباشد مهر بانم محبت جایی در دل ها ندارد به…

ادامه مطلب

اشرف ترینیم

اشرف ترینیم بیایید باغ را ویران نکرده فضا را تیره وسنگین نسازیم به شاخچه هاوبرگ وسبزه زاران خطر سازو مصیبت زا نگردیم چمن زاران وگل…

ادامه مطلب

خیرِ جان

خیرِ جان لذتِ هستی رفیقِ مهربانِ آدم ست یارِ همدل راحتِ روح و روانِ آدم ست در محیطِ خود فروشان بو دوباش و زنده گی…

ادامه مطلب

ای خدا

ای خدا از تکبر چشمِ ما بینا نگردید ای خدا اِکس و وای زنده گی پیدا نگردید ای خدا زیر جزرِهستی رفتیم در چمن زارِحیات…

ادامه مطلب

سازنده گی

سازنده گی نباشد یکدلی روینده گی نیست بدونِ شکر و طاعت بنده گی نیست زوالِ عقل میباشد ضلالت شرارت محصولِ داننده گی نیست غرور و…

ادامه مطلب