شعر

شعر شروع شعر رمانتیک…جان من، محبوب! عزیز من، نفس من، تو ای سراپا خوب! پس از دو بوسه عجب کیف دارد آغوشت شبیه لذت سیگار…

ادامه مطلب

آغوش در آغوش

آغوش در آغوش نزدیکِ هم از دورتر از دور رسیدیم از دور شبیه دو خطِ نور رسیدیم چون تاک، چه مستانه به‌هم ریشه دواندیم انگور…

ادامه مطلب

جان پدر کجاستی؟

جان پدر کجاستی؟ ‎کوچه به کوچه دربه‌در…جانِ پدر کجاستی؟ ‎شهر دوباره گشته شر، جان پدر کجاستی؟ ‎سایه به سایه شهر را خیره شدم ندیدمت ‎بین…

ادامه مطلب

غریو کرگدن

غریو کرگدن دوباره صبح از دریچه سر زد دوباره سر از یَخَن کشیدی خزیدی از بستر ایستادی چنان‌ که پای از لجن کشیدی دوباره کابوس…

ادامه مطلب

از دورهای دور من نزدیک‌تر که آمدی

از دورهای دور من نزدیک‌تر که آمدی مثل نسیمی پخش شد هر سو خبر که آمدی می‌خواستی بر فرش سرخی پای بگذاری ولی آلوده شد…

ادامه مطلب

خانه

خانه خواستم «جان» بنویسم، بدنم سوخته بود گفتم از «خانه» بگویم وطنم سوخته بود در سکوتی که شد آلوده به مرگ و خفقان خواستم لب…

ادامه مطلب

غزلی برای اصطکاک این لحظات انزوایی…

غزلی برای اصطکاک این لحظات انزوایی… نه حال دارم و نه ذره‌ای هوس دارم بهار آمده من تنگی نفس دارم بهار آمده اما دچار تب‌لرزه…

ادامه مطلب

اژدها

اژدها یک عمر شد ناچار در چنگ سفر افتاده‌ام از بلخم اما چند کشور دورتر افتاده‌ام بودم چناری استوار اکنون ببین که چیستم – یک…

ادامه مطلب

خدای جاذبه‌ها

خدای جاذبه‌ها به تبسم جادویی تو قسم که تمام جهان من از تو پر است همه هستی‌ام از تو، نگاه من از تو و ذهن…

ادامه مطلب

غرور و ناز تو زیباست با زنانگی ات

غرور و ناز تو زیباست با زنانگی ات مرا ببوس،بریز از شراب خانگی ‌ات در آتش تنِ تو پخته می‌شوم، شده است تنت تنور، تنم…

ادامه مطلب

نه این که شعر بگویم نه این که گرگ شوم

نه این که شعر بگویم نه این که گرگ شوم قرار شد که نویسنده‌ای بزرگ شوم قرار شد که بپیچم به ماجرای خودم قرار شد…

ادامه مطلب

در بی‌وطنی

در بی‌وطنی غزل نشد وطنم، اشکِ بی‌امان: وطنم! فرار می‌کنم از این وطن به آن وطنم قلمروِ کلماتم مرا که اکنون راند جزیره شد وطنم،…

ادامه مطلب

روز بازار خون

روز بازار خون خواب بد نیست آن‌چه می‌بینیم قصهٔ زنده ماندن و مرگ است با خزانٍ تصادفی چه کند – آن که هم‌سرنوشت یک برگ…

ادامه مطلب

فرار

فرار مثل محکوم مرگ از زندان، قلبت از سینه‌ات فرار کند مات و مبهوت بنگری به خودت، از تو آیینه‌ات فرار کند! قفسی باشی و…

ادامه مطلب

اناریه

اناریه از این طرف انار، هم از آن طرف انار یلدا رسیده پشت درش بسته صف انار یک خیل سرخ‌جامه و خونین‌دل و خمار آتش‌به‌جان…

ادامه مطلب

خمیرمایه‌ی رنج

خمیرمایه‌ی رنج بنا نبود که از نیمه‌راه برگردی نرفته بودی از این‌جا که آه…برگردی برو که کوره‌ی آهنگری‌ست جمجمه‌ام به مغز من نکنی اشتباه برگردی…

ادامه مطلب

زنده ایم

زنده ایم چه شد که چشم فشردیم… زنده‌ایم هنوز! در انفجار نمردیم، زنده‌ایم هنوز! در این کنار خیابان چهل، در آن‌سو شصت چقدر مرده شمردیم؟…

ادامه مطلب

غزلی در بی‌وطنی

غزلی در بی‌وطنی غزل نشد وطنم، اشکِ بی‌امان: وطنم! فرار می‌کنم از این وطن به آن وطنم قلمروِ کلماتم مرا که اکنون راند جزیره شد…

ادامه مطلب

بار دوش خاک

بار دوش خاک بودم درخت خسته به باغی که خسته بود از شانه‌ام پرید کلاغی که خسته بود هم آن درخت بودم و هم باغ…

ادامه مطلب

در بین وجدان‌های خفته

در بین وجدان‌های خفته روحم، نگاهم،‌ سایه‌ام، خوابم، شبم زخمی‌ست بوسیده‌ام خود را در آیینه، لبم زخمی‌ست پاییز شد هر فصل من، سالی پر از…

ادامه مطلب

زخمستان

زخمستان روحم، نگاهم،‌ سایه‌ام، خوابم، شبم زخمی‌ست بوسیده‌ام خود را در آیینه، لبم زخمی‌ست پاییز شد هر فصل من، سالی پر از زهرم میزان و…

ادامه مطلب

کلماتم، کلماتی که «درخت» و «سنگ»اند

کلماتم، کلماتی که «درخت» و «سنگ»اند کلماتی که کمی «خسته» کمی «دلتنگ»اند کلماتم، که فقط «قرص مسکن» خوردند «مذهب» و « فلسفه» و «طایفه» و…

ادامه مطلب

بشنو پس از این دور و برت بوی جنون را

بشنو پس از این دور و برت بوی جنون را برهم بزن آرامش بیرون و درون را خود را برسان تا جسد نیمه‌تمامم تعقیب کن…

ادامه مطلب

دستور

دستور هرگز گمان مدار مرا دور از خودت اي گل! من از تواَم، منِ مجبور از خودت! ديگر توان ندارم و ديگر نمي‌شود قلبِ شكست‌خورده…

ادامه مطلب

دید تنهاستم، اندوه به پهلویم ماند

دید تنهاستم، اندوه به پهلویم ماند گریه آمد سر خود را سر زانویم ماند دید تنهاستم آوارگی از راه رسید گردبادی بغلم کرد و درآن‌سویم…

ادامه مطلب

قطار مست

قطار مست گرگ گرسنه تا نظر انداخت در تنت بارید بوسه بر لب و رگ‌های گردنت بی‌بندوبار در یخنت* غرق می‌شوم تکلیف من گم است…

ادامه مطلب

برای این روزهای افغانستان

برای این روزهای افغانستان چیست این؟ دست و سر و پا و تنِ چند نفر تن بی جان و سر بی‌بدن چند نفر چیست این…

ادامه مطلب

رنگ ناخن

رنگ ناخن کوه غم‏های مرا دانه‏ی ارزن دیدی وسعت درد مرا یک سر سوزن دیدی دلِ من بود، همان روز میان بازار «قوغ»­هایی که تو…

ادامه مطلب

کُشتم نمی دانم خودم را یا ترا در خود

کُشتم نمی دانم خودم را یا ترا در خود سرکوب کردم حس بودن با ترا در خود در ساحل از من دور رفتی، تشنه‌ات بودم…

ادامه مطلب

بر باد بده او را برباد ببر او را

بر باد بده او را برباد ببر او را خاکش بکن و امشب از یاد ببر او را بر اسبِ نفس‌داغِ فریاد سوارش کن شلاق…

ادامه مطلب

زریاب

زریاب تو ای پهلوان زمینِ سخن یلِ قصه‌های هزار انجمن شکوه خراسان و کاخ کهن – رفتی و سکوت کوه در سینه شکست در ویرانه…

ادامه مطلب

غمگین نباش ای زن! که آب و دانه‌یی داری

غمگین نباش ای زن! که آب و دانه‌یی داری در گوشه یی از این زمین دیوانه‌یی داری تشویش از بخت خوش و ناخوش نکن وقتی…

ادامه مطلب

تبعیدی

تبعیدی من گم شدم، تو گم شدی، او بی‌گمان گم شد! نامش چه بود آرامشی که ناگهان گم شد؟ یادم نمی‌آید چه بودم، چیستم حالا؟…

ادامه مطلب

سرخوشانه

سرخوشانه پنجه در پنجهٔ خود زور نباید بزنم به خودم وصلهٔ ناجور نباید بزنم با همین روز و شب تازه بگیرم عادت حرف از تیرگی…

ادامه مطلب

کوچ

کوچ دیدیم، ‌وحشت آمد و لبخند کوچ کرد اوقات تلخ ماند به‌ما، قند کوچ کرد اهریمنان که یکسره در شهر ریختند از کوچه کوچه کوچه…

ادامه مطلب

ببین چه زود عوض کرده‌ای جهانش را

ببین چه زود عوض کرده‌ای جهانش را فرا گرفته هوای تو آسمانش را چه داشتی که رها کرده دون ژوانِ «مزار» به خاطر تو همه…

ادامه مطلب

سال خفاش

سال خفاش امروز شنبه، اول ماه جنون است و – سال هزار و چندصد پیمانه‌خون است و چشمان من وا شد به گور گرم و…

ادامه مطلب

مرگ بر مرگ!

مرگ بر مرگ! می‌بارد از ابر پریشان جای باران، مرگ مانند برگ افتاده در پای درختان، مرگ این کیست؟ این مهمانِ ناگاهانٍ ناخوانده؟ بر دوش…

ادامه مطلب

چه شد که چشم فشردیم… زنده‌ایم هنوز!

چه شد که چشم فشردیم… زنده‌ایم هنوز! در انفجار نمردیم زنده‌ایم هنوز! در این کنار خیابان چهل، در آن سو شصت چقدر مرده شمردیم؟ زنده‌ایم…

ادامه مطلب

سگ‌های چشم‌های‌تو

سگ‌های چشم‌های‌تو وقتی که گریه می‌کند او روبه‌روی من می‌آید از چهار طرف سیل، سوی من این‌بار آمدم که فقط فحش بشنوم این‌بار نیست دیدن…

ادامه مطلب

نامه به معشوق در قرنطینه

نامه به معشوق در قرنطینه به نام عشق که در جانِ جان من جاری‌ست خدای یاری و پرودگار دلداری‌ست سلام حضرت دلبر! سلام خوش‌لبخند! قشنگ…

ادامه مطلب

چه‌ها که نشد

چه‌ها که نشد نه! آن‌چه می‌گذرد خواب نیست، بیداریم! خیال نیست! جنون نیست! سخت ناچاریم! هجوم لشکری از زامبی چه کرد به ما از این…

ادامه مطلب

سفر دور

سفر دور از همان راه که می‌آمدم آن راه نبود ابر بود ابر سراسر خبر از ماه نبود ابر بود ابر، نه آن تخت سلیمان…

ادامه مطلب

ماندم، غروب غرق شد و شب فرا رسيد

ماندم، غروب غرق شد و شب فرا رسيد يخ بسته بودم، آب شدم، تب فرا رسيد حينِ خيال‌بافی من، مثل شب‌پره – يك بوسه از…

ادامه مطلب

چشم وا کردی و پرنده شدند ابرهای سفید و سرگردان

چشم وا کردی و پرنده شدند ابرهای سفید و سرگردان چشم بستی و ناگهان شب شد، قطع شد برق های نصف جهان تا که لبخند…

ادامه مطلب

شده است لانهٔ صد عنکبوت حنجره‌ام

شده است لانهٔ صد عنکبوت حنجره‌ام فقط سکوت تنیده است بین چنبره‌ام خودم درون خودم دفن کرده‌ام خود را بدل شده است جبینم، به سنگ…

ادامه مطلب

لب تو شیره‌ی انگور و گُل تریاك است

لب تو شیره‌ی انگور و گُل تریاك است گردنت شیشه و این شیشه پر از كنیاك است گونه‌هایت گُل نارنج و در آغوشت انار زنخت…

ادامه مطلب

چنین به نفرت خود غرق، کیستید شما؟

چنین به نفرت خود غرق، کیستید شما؟ چه آفت و چه بلایید؟ چیستید شما؟ که حلق تان به جز از خون خلق تر نشود که…

ادامه مطلب

سفره

سفره سر سفره‌ات چه بود آن غمِ ناگهان که خوردم؟ دو سه لقمه زهرِ جان شد، دو سه لقمه نان که خوردم سر سفره‌ات دل…

ادامه مطلب

می‌گذرد

می‌گذرد زنده هستم!‌ نفسی می‌رود و می‌آید نفسی در قفسی می‌رود و می‌آید آدمی روی همین رودِ روانِ هستی مثل خاری و خسی می‌رود و…

ادامه مطلب