غزلیات – بابا فغانی
دل ببیداد نهادیم عطای تو کجاست
دل ببیداد نهادیم عطای تو کجاست ما خود از جور ننالیم وفای تو کجاست ما به یک جلوه خرابیم و تو پروا نکنی آخر ای…
دارم ز پسته ی تو بدل آتشین نمک
دارم ز پسته ی تو بدل آتشین نمک بستان که کس ندیده کبابی بدین نمک دامن کشان و دست فشان می کنی خرام می گیرد…
خورشید من امروز بشکل دگری باز
خورشید من امروز بشکل دگری باز می خورده نهان گرم ز ما می گذری باز افروخته رخسار و جبین کرده عرقناک از حال دل تشنه…
خراش سینه شد امروز عیش دینهٔ ما
خراش سینه شد امروز عیش دینهٔ ما چه سنگ بود که آمد بر آبگینهٔ ما ستاره تیره و طالع ضعیف و بخت زبون به قرنها…
چه سان گویم که شب سرخوش کجا ای ماه میرفتی
چه سان گویم که شب سرخوش کجا ای ماه میرفتی چه سان غافل به گفتار رقیب از راه میرفتی عنان کج کرده و خود را…
چشمم نظری در رخ آن دل گسل انداخت
چشمم نظری در رخ آن دل گسل انداخت درهم شد و تیرم بدل منفعل انداخت جنگ من و معشوق چو جنگ دل و دیده ست…
تویی مراد دو عالم خرد همین دانست
تویی مراد دو عالم خرد همین دانست کسی که دید خدا در میان چنین دانست خطا نگر که بیکدم هزار شیشه ی دل شکست زاهد…
تازگیی که شد ز می آن رخ همچو لاله را
تازگیی که شد ز می آن رخ همچو لاله را تازه کند به یک نفس داغ هزارساله را کشتهٔ دیرساله را زنده کند به جرعهای…
بیمار ترا دیده ی نمناک همانست
بیمار ترا دیده ی نمناک همانست پرهیز مکن کاین نظر پاک همانست از گریه سواد بصرم شسته شد اما نقش تو در آیینه ی ادراک…
به سوی درد از گلشن افلاک میآید برون
به سوی درد از گلشن افلاک میآید برون لاله دلسوز و گل آتشناک میآید برون کشتهٔ تیغ محبت را به جای برگ سبز پارهٔ دل…
بس تازه و تری چمن آرای کیستی
بس تازه و تری چمن آرای کیستی نخل امید و شاخ تمنای کیستی روز آفتاب روزن و بام که می شوی شبها چراغ خلوت تنهای…
باز نقاش خزان طرح دگرگون زده است
باز نقاش خزان طرح دگرگون زده است رنگها ریخته درهم که دم از خون زده است صاحبان قلم انگشت گزیدند همه زین رقمها که سر…
این منم هر شام چون پروانه جایی سوخته
این منم هر شام چون پروانه جایی سوخته کرده ترک جان شیرین در هوایی سوخته راستی پروانه داند چاشنی داغ عشق کو در این آتش…
ای ز جان شیرین تر آغاز ترش رویی مکن
ای ز جان شیرین تر آغاز ترش رویی مکن با چنان روی نکو بنیاد بد خوبی مکن ما به آب دیده و خون دلت پرورده…
آه کامشب دیدهام خوابی که میسوزد مرا
آه کامشب دیدهام خوابی که میسوزد مرا خوردهام جایی می نابی که میسوزد مرا میتپد در خون دل بیصبر و یادم میدهد هردم از گلگشت…
امشب چراغ دل بحضور تو سوختم
امشب چراغ دل بحضور تو سوختم جاوید زنده ام که ز نور تو سوختم مشهور شهر گشتی و آتش بمن فتاد طالع نگر که وقت…
اسیر لطف و گرفتار خشم و ناز توام
اسیر لطف و گرفتار خشم و ناز توام خراب یکنظر از چشم عشوه ساز توام سرم بسدره و طوبی فرو نمی آید که در مشاهده…
آتشم در جان و در دل حسرت جامست و بس
آتشم در جان و در دل حسرت جامست و بس حاصل عمرم همین اندیشهٔ خامست و بس جام یاقوت و شراب لعل خاصان را رسد…
همچو مجنون در بیابانم وطن خواهد شدن
همچو مجنون در بیابانم وطن خواهد شدن گرد بر گردم ز مرغان انجمن خواهد شدن گر چنین بر حال من خواهد نظر کردن همای استخوانم…
هر دم اندیشه ی ان شوخ ستمکاره کنم
هر دم اندیشه ی ان شوخ ستمکاره کنم صورت او بخیال آرم و نظاره کنم بسکه خون جگرم می شود از دیده روان زهره ام…
نظاره ی روی تو بسی خانه سیه کرد
نظاره ی روی تو بسی خانه سیه کرد آتش کند این کار که آن روی چو مه کرد ما را ز تماشای تو صد گونه…
می آفتست و در نظرم پر فنی چنین
می آفتست و در نظرم پر فنی چنین می رم به دست ساقی سیمین تنی چنین هر لحظه بیش سوزدم آن شمع دلفروز کم بوده…
مقیدان تو از یاد غیر خاموشند
مقیدان تو از یاد غیر خاموشند بخاطری که تویی دیگران فراموشند برون خرام که بسیار شیخ و دانشمند خراب آن شکن طره و بنا گوشند…
مردم ز عیش گلشن دنیا چه دیده اند
مردم ز عیش گلشن دنیا چه دیده اند این بیغمان ز باغ و تماشا چه دیده اند امروز چون مراد هم اینجا میسرست اصحاب در…
ما نخل خرد از بن و پیوند شکستیم
ما نخل خرد از بن و پیوند شکستیم آشوب جنون تند شد و بند شکستیم کاری نشد از پیش بترک می و ساقی پیمانه بیارید…
لاله عطر آمیز و گل مشکین نفس خواهد شدن
لاله عطر آمیز و گل مشکین نفس خواهد شدن بلابلانرا دیدن بستان هوس خواهد شدن ناز افزون کن که بی منت طفیل راه تست آنقدر…
گر تلخ شدی سوز تو از سینه کجا شد
گر تلخ شدی سوز تو از سینه کجا شد شیرینی درد از دل بی کینه کجا شد شب یار و سحر دشمن جان این چه…
کجاست دل که به شبهای تار گشت کنم
کجاست دل که به شبهای تار گشت کنم شراب نوشم و در کوی یار گشت کنم دلم ربوده ی کوی تو گشته است چنان که…
عیدست و نوبهار و چمن سبز و خرمست
عیدست و نوبهار و چمن سبز و خرمست ماییم و روی دوست که نوروز عالمست بر سرو ناز پرور من می کند سلام هر شاخ…
صبحی بمن آن شاخ گل از خواب نخیزد
صبحی بمن آن شاخ گل از خواب نخیزد یا نیمشبی مست ز مهتاب نخیزد از خانه ی زین خاست بقصد دل عاشق زانگونه که آتش…
شب هجرم خوش آمد ناله و فریاد از آن خوشتر
شب هجرم خوش آمد ناله و فریاد از آن خوشتر فغانم هم خوش و آه دل ناشاد از آن خوشتر از او خوش مینماید اینکه…
سر از نیاز من آنسرو سرفراز کشید
سر از نیاز من آنسرو سرفراز کشید نیازمندی من دید و سر بناز کشید بیک نگاه نهان می توان تلافی کرد هر آن ستم که…
زبسکه داشتی ای گل همیشه خوار مرا
زبسکه داشتی ای گل همیشه خوار مرا نماند پیش کسان هیچ اعتبار مرا بسی امید بدل داشتم چو روی تو دید زدست رفت و نیامد…
روز نوروزست و دل درد تو دارد سوز هم
روز نوروزست و دل درد تو دارد سوز هم وه که می سوزم بدرد و داغت این نوروز هم بیخودم در ناله و زاری، نه…
دوش جان زندگی از چشمه ی حیوان تو داشت
دوش جان زندگی از چشمه ی حیوان تو داشت دیده آب دگر از چاه زنخدان تو داشت دل بسی چاشنی ازچشمه ی نوش تو گرفت…
دلم ز روز بد خویش ماتمی دارد
دلم ز روز بد خویش ماتمی دارد چه ماتمست که اندوه عالمی دارد خراب حالم و با کس نمی توانم گفت خوشا کسی که بهر…
دل از نظارهٔ آن گلعذارم گلشنست امشب
دل از نظارهٔ آن گلعذارم گلشنست امشب چراغ از روغن بادام چشمم روشنست امشب سپندم خوشهٔ پروین و شمع مهر همزانو مه نو پاسبان و…
دارم دلی هوای بسی خوبرو درو
دارم دلی هوای بسی خوبرو درو یکقطره خون گرم و هزار آرزو درو آیینه ییست دایره ی خط سبز تو کز غایت صفا بتوان دید…
خوبی همین کرشمه و ناز و خرام نیست
خوبی همین کرشمه و ناز و خرام نیست بسیار شیوه هست بتان را که نام نیست کامی ندید از تو دل نامراد من جایی که…
خال بنفشه گون برخ آتشین منه
خال بنفشه گون برخ آتشین منه بر برگ لاله نافه ی تر اینچنین منه مرغ خرد مقید دام بلا مساز بر پای عقل سلسله ی…
چه تندی است که سویت نگاه نتوان کرد
چه تندی است که سویت نگاه نتوان کرد نهفته روی نکویت نگاه نتوان کرد ازین شراب که در کار عاشقان کردی دگر بجام و سبویت…
چشمم ز گرد آن کف پا یاد می کند
چشمم ز گرد آن کف پا یاد می کند می گرید و نسیم صبا یاد می کند در آتشم ز حسرت روز شکار تو این…
جدا زان ماهر و امشب به دل دردی عجب دارم
جدا زان ماهر و امشب به دل دردی عجب دارم سرشک لالهگون و چهرهٔ زردی عجب دارم سر من در گرو با یار و حیران…
تا کی بهانه ات بدل بت پرست ماست
تا کی بهانه ات بدل بت پرست ماست ملزم شویم گر نظرت در شکست ماست گردون که صبح و شام می از جام زر دهد…
بیخودی در عشقبازی باد و رسوایی مباد
بیخودی در عشقبازی باد و رسوایی مباد درد دل باد و ملامت، ناشکیبایی مباد بیتو غیر ناله ی جانسوز و آه جانگداز عاشقانرا همدم شبهای…
به حالی بس عجب شب زان جوان سرخوش افتادم
به حالی بس عجب شب زان جوان سرخوش افتادم شد او با صد چراغ از پیش و من در آتش افتادم به حال مرگ بودم…
بس بینوا ز ساقی خود دور مانده ام
بس بینوا ز ساقی خود دور مانده ام از سر شراب رفته و مخمور مانده ام هم آب رفته از دل و هم تاب از…
باز با مرغ سحر خوان غنچه عهد تازه بست
باز با مرغ سحر خوان غنچه عهد تازه بست دفتر گل را به عنوان وفا شیرازه بست جذب آب و سبزه بیرون برد گل رویان…
این باد ز طرف چمن کیست که داند
این باد ز طرف چمن کیست که داند وین بوی گل از پیرهن کیست که داند این نافه که بر گل شکند غالیه ی تر…
ای رقیب آندم که بر کف تیغ بیدادش دهی
ای رقیب آندم که بر کف تیغ بیدادش دهی از من سرگشته بهر امتحان یادش دهی شکل شیرین را نکو آراستی آه ای قضا گر…