هر سحر ناله و زاری کنم پیش صبا

هر سحر ناله و زاری کنم پیش صبا تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما باد می‌پیمایم و بر باد عمری می‌دهم ورنه…

ادامه مطلب

نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟

نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟ سر کفر و غم ایمان که دارد؟ اگر عشق تو خون من نریزد غمت را هر شبی مهمان…

ادامه مطلب

من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟

من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟ نیک نزدیک بدم، دور چرا افتادم؟ چه گنه کرد دلم کز تو چنین دور افتاد؟ من…

ادامه مطلب

ما دگرباره توبه بشکستیم

ما دگرباره توبه بشکستیم وز غم نام و ننگ وارستیم خرقهٔ صوفیانه بدریدیم کمر عاشقانه بر بستیم در خرابات با می و معشوق نفسی عاشقانه…

ادامه مطلب

کشید کار ز تنهاییم به شیدایی

کشید کار ز تنهاییم به شیدایی ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی؟ ز بس که داد قلم شرح سرنوشت فراق ز سرنوشت قلم…

ادامه مطلب

شوری ز شراب خانه برخاست

شوری ز شراب خانه برخاست برخاست غریوی از چپ و راست تا چشم بتم چه فتنه انگیخت؟ کز هر طرفی هزار غوغاست تا جام لبش…

ادامه مطلب

ساز طرب عشق که داند که چه ساز است؟

ساز طرب عشق که داند که چه ساز است؟ کز زخمهٔ آن نه فلک اندر تک و تاز است آورد به یک زخمه، جهان را…

ادامه مطلب

روی ننمود یار چتوان کرد

روی ننمود یار چتوان کرد نیست تدبیر کار، چتوان کرد؟ بر درش هر چه داشتم بردم نپذیرفت یار، چتوان کرد؟ از گل روی یار قسم…

ادامه مطلب

درین ره گر بترک خود بگویی

درین ره گر بترک خود بگویی یقین گردد تو را کو تو، تو اویی سر مویی ز تو، تا با تو باقی است درین ره…

ادامه مطلب

خیزید، عاشقان، نفسی شور و شر کنیم

خیزید، عاشقان، نفسی شور و شر کنیم وز های و هو، جهان همه زیر و زبر کنیم از تاب سینه آتشی اندر جگر زنیم وز…

ادامه مطلب

چنین که غمزهٔ تو خون خلق می‌ریزد

چنین که غمزهٔ تو خون خلق می‌ریزد عجب نباشد اگر رستخیز انگیزد فتور غمزهٔ تو صدهزار صف بشکست که در میانه یکی گرد برنمی‌خیزد ز…

ادامه مطلب

تا کی کشم جفای تو؟ این نیز بگذرد

تا کی کشم جفای تو؟ این نیز بگذرد بسیار شد بلای تو، این نیز بگذرد عمرم گذشت و یک نفسم بیشتر نماند خوش باش کز…

ادامه مطلب

بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک

بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک هزار دل کنی از غم خراب و نندیشی هزار…

ادامه مطلب

بکشم به ناز روزی سر زلف مشک رنگش

بکشم به ناز روزی سر زلف مشک رنگش ندهم ز دست این بار، اگر آورم به چنگش سر زلف او بگیرم، لب لعل او ببوسم…

ادامه مطلب

با عشق تو ناز در نگنجد

با عشق تو ناز در نگنجد جز درد و نیاز در نگنجد با درد تو درد در نیاید با سوز تو ساز در نگنجد بیچاره…

ادامه مطلب

ای عشق، کجا به من فتادی؟

ای عشق، کجا به من فتادی؟ وی درد، به من چه رو نهادی؟ ای هجر، به جان رسیدم از تو بس زحمت و دردسر که…

ادامه مطلب

ای جمالت برقع از رخ ناگهان انداخته

ای جمالت برقع از رخ ناگهان انداخته عالمی در شور و شوری در جهان انداخته عشق رویت رستخیزی از زمین انگیخته آرزویت غلغلی در آسمان…

ادامه مطلب

الا قم، واغتنم یوم التلاقی

الا قم، واغتنم یوم التلاقی و در بالکاس وارفق بالرفاقی بده جامی و بشکن توبهٔ من خلاصم ده ازین زهد نفاقی مشعشعة اذا اسکرت منها…

ادامه مطلب

هر دلی کو به عشق مایل نیست

هر دلی کو به عشق مایل نیست حجرهٔ دیو خوان، که آن دل نیست زاغ گو، بی‌خبر بمیر از عشق که ز گل عندلیب غافل…

ادامه مطلب

نگارا از سر کویت گذر کردن توان؟ نتوان

نگارا از سر کویت گذر کردن توان؟ نتوان به خوبی در همه عالم نظر کردن توان؟ نتوان چو آمد در دل و دیده خیالت آشنا…

ادامه مطلب

من باز ره خانهٔ خمار گرفتم

من باز ره خانهٔ خمار گرفتم ترک ورع و زهد به یک بار گرفتم سجاده و تسبیح به یک سوی فکندم بر کف می چون…

ادامه مطلب

گرنه سودای یار داشتمی

گرنه سودای یار داشتمی کی چنین ناله زار داشتمی؟ ورنه غیرت دمم فرو بستی ناله هر دم هزار داشتمی بر در دوست گر رهم بودی…

ادامه مطلب

کجایی؟ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد ، من رفتم

کجایی؟ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد ، من رفتم بیا در من خوشی بنگر، شبت خوش باد من رفتم نگارا، بر سر کویت…

ادامه مطلب

صلای عشق، که ساقی ز لعل خندانش

صلای عشق، که ساقی ز لعل خندانش شراب و نقل فرو ریخته به مستانش بیا، که بزم طرب ساخت، خوان عشق نهاد برای ما لب…

ادامه مطلب

ساقی، ز شکر خنده شراب طرب انگیز

ساقی، ز شکر خنده شراب طرب انگیز در ده، که به جان آمدم از توبه و پرهیز در بزم ز رخسار دو صد شمع برافروز…

ادامه مطلب

دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات

دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات از خانقاه رفته، در میکده نشسته صد سجده کرده هر دم…

ادامه مطلب

در کوی خرابات، کسی را که نیاز است

در کوی خرابات، کسی را که نیاز است هشیاری و مستیش همه عین نماز است آنجا نپذیرند صلاح و ورع امروز آنچ از تو پذیرند…

ادامه مطلب

در بزم قلندران قلاش

در بزم قلندران قلاش بنشین و شراب نوش و خوش باش تا ذوق می و خمار یابی باید که شوی تو نیز قلاش در صومعه…

ادامه مطلب

چنین که حال من زار در خرابات است

چنین که حال من زار در خرابات است می مغانه مرا بهتر از مناجات است مرا چو می‌نرهاند ز دست خویشتنم به میکده شدنم بهترین…

ادامه مطلب

تا کی از ما یار ما پنهان بود؟

تا کی از ما یار ما پنهان بود؟ چشم ما تا کی چنین گریان بود؟ تا کی از وصلش نصیب بخت ما محنت و درد…

ادامه مطلب

بیا، که عمر من خاکسار می‌گذرد

بیا، که عمر من خاکسار می‌گذرد مدار منتظرم، روزگار می‌گذرد بیا، که جان من از آرزوی دیدارت به لب رسید و غم دل فگار می‌گذرد…

ادامه مطلب

بر در یار من سحر مست و خراب می‌روم

بر در یار من سحر مست و خراب می‌روم جام طرب کشیده‌ام، زآن به شتاب می‌روم ساغری از می لبش دوش سؤال کرده‌ام وقت سحر…

ادامه مطلب

با شمع روی خوبان پروانه‌ای چه سنجد؟

با شمع روی خوبان پروانه‌ای چه سنجد؟ با تاب موی جانان دیوانه‌ای چه سنجد؟ در کوی عشقبازان صد جای جوی نیرزد تن خود چه قیمت…

ادامه مطلب

ای ربوده دلم به رعنایی

ای ربوده دلم به رعنایی این چه لطف است و آن چه زیبایی؟ بیم آن است کز غم عشقت سر بر آرد دلم به شیدایی…

ادامه مطلب

ای به تو زنده جسم و جان، مونس جان کیستی؟

ای به تو زنده جسم و جان، مونس جان کیستی؟ شیفتهٔ تو انس و جان، انس روان کیستی؟ مهر ز من گسسته‌ای، با دگری نشسته‌ای…

ادامه مطلب

الا، قد طال عهدی بالوصال

الا، قد طال عهدی بالوصال و مالی الصبر عن ذاک الجمال به وصلم دست گیر، ای دوست، آخر به زیر پای هجرم چند مالی؟ یضیق…

ادامه مطلب

نیم بی‌تو دمی بی‌غم، کجایی؟

نیم بی‌تو دمی بی‌غم، کجایی؟ ندارم بی‌تو دل خرم، کجایی؟ به بویت زنده‌ام هر جا که هستی به رویت آرزومندم، کجایی؟ نیایی نزد این رنجور…

ادامه مطلب

نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش

نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش نه به هر کسی نماید رخ خوب لاله رنگش لب لعل او نبوسد، به مراد، جز لب او…

ادامه مطلب

مقصود دل عاشق شیدا همه او دان

مقصود دل عاشق شیدا همه او دان مطلوب دل وامق و عذرا همه او دان بینایی هر دیدهٔ بینا همه او بین زیبایی هر چهرهٔ…

ادامه مطلب

ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم

ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم سوز…

ادامه مطلب

کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم

کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم بیا، که بی رخ خوب تو بیش می‌نتوانم بیا، ببین، نه همانا که زنده خواهم…

ادامه مطلب

شهری است بزرگ و ما دروییم

شهری است بزرگ و ما دروییم آبی است حیات و ما سبوییم بویی به مشام ما رسیده است ما زنده بدان نسیم و بوییم بازیچه…

ادامه مطلب

زان پیش که دل ز جان برآید

زان پیش که دل ز جان برآید جان از تن ناتوان برآید بنمای جمال، تا دهم جان کان سود بر این زیان برآید ای کاش…

ادامه مطلب

دیدهٔ بختم، دریغا کور شد

دیدهٔ بختم، دریغا کور شد دل نمرده، زنده اندر گور شد دست گیر ای دوست این بخت مرا تا نبیند دشمنم کو کور شد بارگاه…

ادامه مطلب

در ملک لایزالی دیدم من آنچه دیدم

در ملک لایزالی دیدم من آنچه دیدم از خود شدم مبرا، وانگه به خود رسیدم در خلوتی که ما را با دوست بود آنجا گفتم…

ادامه مطلب

خوشتر از خلد برین آراستند ایوان دل

خوشتر از خلد برین آراستند ایوان دل تا به شادی مجلس آراید درو سلطان دل هم ز حسن خود پدید آرد بهشت آباد جان هم…

ادامه مطلب

چه بود گر نقاب بگشایی؟

چه بود گر نقاب بگشایی؟ بی‌دلان را جمال بنمایی؟ مفلسان را نظاره‌ای بخشی؟ خستگان را دمی ببخشایی؟ عمر ما شد، دریغ! ناشده ما بر سر…

ادامه مطلب

تا کی از دست تو خونابه خورم؟

تا کی از دست تو خونابه خورم؟ رحمتی، کز غم خون شد جگرم لحظه لحظه بترم، دور از تو دم به دم از غم تو…

ادامه مطلب

بیا، که بی‌رخ زیبات دل به جان آمد

بیا، که بی‌رخ زیبات دل به جان آمد بیا، که بی‌تو همه سود من زیان آمد بیا، که بهر تو جان از جهان کرانه گرفت…

ادامه مطلب

بدین زبان صفت حسن یار نتوان کرد

بدین زبان صفت حسن یار نتوان کرد به طعمهٔ پشه عنقا شکار نتوان کرد به گفتگو سخن عشق دوست نتوان گفت به جست و جو…

ادامه مطلب