وبال گشت گل باده بر پلاس مرا

وبال گشت گل باده بر پلاس مرا که هر که دید بدی گفت در لباس مرا اساس قصر بهشتم چگونه راست شود چو صرف میکده…

ادامه مطلب

هر لحظه ام خیال بسوی دگر برد

هر لحظه ام خیال بسوی دگر برد دستم گرفته بر سر کوی دگر برد آشفته ام ز باد که هر دم بر غم من گردی…

ادامه مطلب

نه خیال غنچه بندم نه به گل کنم نظاره

نه خیال غنچه بندم نه به گل کنم نظاره که مرا دلی فگار و جگریست پاره پاره من و آفتاب رویت که به خلوت سعادت…

ادامه مطلب

میگدازم دیده تا یکروزه موجودم چو شمع

میگدازم دیده تا یکروزه موجودم چو شمع می رسد بر اوج گردون هر نفس دودم چو شمع دیده ی اختر شمارم شهرت نیسان گرفت بسکه…

ادامه مطلب

من نه آنم کز لب لعل تو یابم کام خویش

من نه آنم کز لب لعل تو یابم کام خویش خوشدلم گر جرعه‌ای بخشی مرا از جام خویش آنچنان با یاد نامت برده‌ام خود را…

ادامه مطلب

مرا یاد تو هر دم آتشی در دل برافروزد

مرا یاد تو هر دم آتشی در دل برافروزد نگشته شعله از یکجا بجای دیگر افروزد درآ و خانه روشن کن که امشب مهلت عمرم…

ادامه مطلب

مبین، که تاب نگاه تو آفتاب ندارم

مبین، که تاب نگاه تو آفتاب ندارم بناز خنده ی پنهان مزن که تاب ندارم هنوز در خفقانم ز گریه های شبانه زبان بگز که…

ادامه مطلب

ما خویش را بچنگ ملامت سپرده ایم

ما خویش را بچنگ ملامت سپرده ایم از لوح سینه حرف سلامت سترده ایم خون خورده ایم و یاد ندامت نکرده ایم جان داده ایم…

ادامه مطلب

گل آمد و بی یار نشستن که تواند

گل آمد و بی یار نشستن که تواند بی یار بگلزار نشستن که تواند یکدم به مراد دل خود پهلوی یاری بی محنت اغیار نشستن…

ادامه مطلب

که تنگ دوخت عفی الله قبای تنگ ترا

که تنگ دوخت عفی الله قبای تنگ ترا که داد زیب دگر سرو لاله رنگ ترا مصوری که جمال تو دید حیران ماند چو در…

ادامه مطلب

فردا که هر غنیم نماید غنیم خویش

فردا که هر غنیم نماید غنیم خویش دست منست و دامن یار قدیم خویش یا رب بمذهب که بود سوختن روا آنرا که پرورند بناز…

ادامه مطلب

طبیبم دید و درمانم ندانست

طبیبم دید و درمانم ندانست دوای درد پنهانم ندانست بوصلم مژده داد اخترشناسی ولیکن آفت جانم ندانست چه آتش بود رو آورد در من که…

ادامه مطلب

شد باز دیده بر رخ نیکوی او مرا

شد باز دیده بر رخ نیکوی او مرا گلها شکفت در چمن کوی او مرا ای باغبان برو که خدا داد در ازل سرو سهی…

ادامه مطلب

سرو من زلف پریشان بر رخ گلگون شکست

سرو من زلف پریشان بر رخ گلگون شکست بر گل سیراب جعد سنبل مفتون شکست خنده بر افسانه ی شیرین لبان زد در سخن لعل…

ادامه مطلب

زهی شمع فلک در خرگه از تو

زهی شمع فلک در خرگه از تو همه جادو زبانان در چه از تو اگر اینست لب ای چشمه ی نوش شود خضر و مسیحا…

ادامه مطلب

رویم شکفته از سخن تلخ مردمست

رویم شکفته از سخن تلخ مردمست زهرست در دهان و لبم در تبسمست بیطاقتم چنانکه ندارم مجال صبر رحمی، به دل درآی که جای ترحمست…

ادامه مطلب

رخ برفروز از می و گلگشت باغ کن

رخ برفروز از می و گلگشت باغ کن هر دل که سوز عشق درو نیست داغ کن اکنون که خاست نغمه ی بلبل ز شاخ…

ادامه مطلب

دود از دل من باده ی گلرنگ برآورد

دود از دل من باده ی گلرنگ برآورد زین خرقه ی تر آینه ام زنگ برآورد هر بار نمی برد چنین مطربم از دست این…

ادامه مطلب

دل گشت خون و داد بگریه سرای چشم

دل گشت خون و داد بگریه سرای چشم چشمم بلای دل شد و دل شد بلای چشم از چشم خویش بیتو بجان آمدم بیا چشم…

ادامه مطلب

در دلم سوزی عجب از عشق زیبا دلبریست

در دلم سوزی عجب از عشق زیبا دلبریست دوزخی در جانم از داغ بهشتی پیکریست تا قرین آتش شوقت شدم پروانه وار سوزم از اندیشه…

ادامه مطلب

خوش آن دمید که در دام روزگار نسوخت

خوش آن دمید که در دام روزگار نسوخت نیامد از عدم اینجا و زار زار نسوخت کدام تنگدل از باده گرم گشت شبی که چند…

ادامه مطلب

خزان رسید و گلستان به آن جمال نماند

خزان رسید و گلستان به آن جمال نماند سماع بلبل شوریده رفت و حال نماند نشان لاله ی این باغ از که می پرسی برو…

ادامه مطلب

چو در فسانه لبت شهد بر شکر بسته

چو در فسانه لبت شهد بر شکر بسته هزار نکته ی شیرین بیکدگر بسته فغان که هندوی خالت بجلوه ی موزون بخون مردمک دیده ام…

ادامه مطلب

چنان شد گریهٔ من در فراق لاله‌رخساری

چنان شد گریهٔ من در فراق لاله‌رخساری که چندین چشمهٔ خون سر زد از هر طرف گلزاری مرا بس گرم می پرسی که چونی از…

ادامه مطلب

جدا از آن شاخ گل صد داغ حسرت زین چمن بردم

جدا از آن شاخ گل صد داغ حسرت زین چمن بردم همین گلها شکفت از عشق او رنجی که من بردم ز آسیب خزان ای…

ادامه مطلب

تا کی کسی بزهد و لب خشک خو کند

تا کی کسی بزهد و لب خشک خو کند خضر رهی کجاست که می در سبو کند ای طالب بهشت، در میفروش گیر کانجا دهند…

ادامه مطلب

پروانه یی که رنجد از درد و داغ مردم

پروانه یی که رنجد از درد و داغ مردم باید که پر نگردد گرد چراغ مردم گل در کنار بخشد بوی مراد آری بی برگ…

ادامه مطلب

بیا که پیش تو ای سرو گلعذار بمیرم

بیا که پیش تو ای سرو گلعذار بمیرم بهر کرشمه و نازت هزار بار بمیرم فتاده در سر راه تو جان من بلب آمد روا…

ادامه مطلب

بگشا زبان که طبع زبونم گره شدست

بگشا زبان که طبع زبونم گره شدست در سینه آرزوی فزونم گره شدست از بسکه جور بینم و دم بر نیاورم اندوه عالمی بدرونم گره…

ادامه مطلب

بد نمیآید هلاک دوستان خوب مرا

بد نمیآید هلاک دوستان خوب مرا ذره یی میل محابا نیست محبوب مرا شرم رویش خلق را منع از تماشا میکند کس ندیدست و نبیند…

ادامه مطلب

این همه شکل خوش دلکش که در گلزار هست

این همه شکل خوش دلکش که در گلزار هست خار در چشمم اگر زانها یکی چون یار هست میروم صد بار در گلزار و می…

ادامه مطلب

ای صبا منع گرفتاری بلبل می‌کنی

ای صبا منع گرفتاری بلبل می‌کنی با وجود آنکه می‌دانی تغافل می‌کنی صبر اگر باشد توان چیدن رطب از چوب خشک آتشت گردد ریاحین گر…

ادامه مطلب

ای آنکه همه سوختنت از پی کامست

ای آنکه همه سوختنت از پی کامست تا در دل گرمم نرسی کار تو خامست درویش چو در مشرب توحید رسیدی همصحبتی خلق دگر بر…

ادامه مطلب

آنچه من می کشم از عشق تو مجنون نکشید

آنچه من می کشم از عشق تو مجنون نکشید وانچه من دیدم ازین واقعه فرهاد ندید آه ازان رمز و اشارت که میان من و…

ادامه مطلب

افزون ز صد قیامت در دل زیار آتش

افزون ز صد قیامت در دل زیار آتش دوزخ یکی و سوزد ما را هزار آتش در جان ز عشق سوزی در دل ز طعن…

ادامه مطلب

از بیم جان گویم که دل دارد دلارایی دگر

از بیم جان گویم که دل دارد دلارایی دگر من جای دیگر در بلا مسکین دلم جایی دگر در جستجوی دلبری گویم سخن از هر…

ادامه مطلب

هوا خوشبوی گشت و مرغ در پرواز می‌آید

هوا خوشبوی گشت و مرغ در پرواز می‌آید بهار رفته از گلشن به گلشن بازمی‌آید تحیت می‌رساند بلبلان را باد نوروزی که گل بار دگر…

ادامه مطلب

هر گه فسانه من مجنون هوس کنی

هر گه فسانه من مجنون هوس کنی نشنیده یی هزار یکی از چه بس کنی زینسان که گوشت از صفت حسن خود پرست مشکل بود…

ادامه مطلب

نه خوی نازکت از غیر دیگرگون شود روزی

نه خوی نازکت از غیر دیگرگون شود روزی نه این رشک از دل پر خون من بیرون شود روزی به اندک گرمی اغیار دشمن گشته‌ای…

ادامه مطلب

می خورده خنده بر من ناشاد می کند

می خورده خنده بر من ناشاد می کند آن ترک مست بین که چه بیداد می کند دارم چنان خیال که پندارم این زمان دارد…

ادامه مطلب

من کیستم شکسته‌دل هیچکاره‌ای

من کیستم شکسته‌دل هیچکاره‌ای سرگرم جلوه‌ای و خراب نظاره‌ای زین آتشی که عشق تو افروخت در دلم فریاد اگر به خرمنت افتد شراره‌ای در چنگ…

ادامه مطلب

مرا هر روز بیتو صد غم جانسوز پیش آید

مرا هر روز بیتو صد غم جانسوز پیش آید الهی دشمن جان ترا این روز پیش آید دلم مشکین غزالی برد و میگردم من بیدل…

ادامه مطلب

ماه من از جامه خواب مهر سر بر می‌کند

ماه من از جامه خواب مهر سر بر می‌کند خلعت مخموری خورشید در بر می‌کند یار جایی تا کمر در زر نهان چون آفتاب عاشق…

ادامه مطلب

ما بهر ساقیان دل فرزانه سوختیم

ما بهر ساقیان دل فرزانه سوختیم مجموعه ی خیال بمیخانه سوختیم آبی بر آتش دل ما هیچ کس نزد چندانکه پیش محرم و بیگانه سوختیم…

ادامه مطلب

گل آمد ساقیا محبوب گل‌رخسار می‌باید

گل آمد ساقیا محبوب گل‌رخسار می‌باید می بی‌غش به دست آمد گل بی‌خار می‌باید چرا باشند مرغان بهشتی حبس در مکتب مقام این تَذَروان گوشهٔ…

ادامه مطلب

کو مطربی که مست شوم از ترانه اش

کو مطربی که مست شوم از ترانه اش دامن کشم ز صحبت عقل و بهانه اش امشب حکیم مجلس ما شرح باده گفت چندانکه چشم…

ادامه مطلب

فراوشم شود چندان کز او بیداد می‌آید

فراوشم شود چندان کز او بیداد می‌آید ولی فریاد از آن ساعت که یک‌یک یاد می‌آید ملامت بین که هر سنگی که جست از تیشهٔ…

ادامه مطلب

عاشقان را دم گرم و نفس سرد بسست

عاشقان را دم گرم و نفس سرد بسست گرمی و گل نبود اشک و رخ زرد بسست آسمان گو بر هم شعله ی خورشید مدار…

ادامه مطلب

شبی که در نظر آن طره ی خمیده کشم

شبی که در نظر آن طره ی خمیده کشم هزار بار بجان بوسم و بدیده کشم مرا که غنچه ی وصل از دعای صبح شکفت…

ادامه مطلب

سرم ای بخت در جولانگه صید افگنی دادی

سرم ای بخت در جولانگه صید افگنی دادی دگر هر تار موی من بدست دشمنی دادی چه شکرت گویم ای بخت سیه کز بهر آرامم…

ادامه مطلب