هنوز پیراهنم

هنوز پیراهنم غرق در عطر تن توست و خورشید نگاهت بر پنجره چشمانم کنار می‌زنم پرده ها را روی آیینه با رژ لب نام تو…

ادامه مطلب

مثل ماه ، می درخشی

مثل ماه ، می درخشی بر پنجره، چشمانم روشنی بخشیدی از لا به لای، شاخه های پوشیده از برگ نیم نگاهت جاده خیالم را ستاره…

ادامه مطلب

کشتی

کشتی شکسته‌ام اما دل شکسته نه غرق شدم در دریای چشمان‌ات کنار ساحل ، لبان‌ات نشسته‌ام به تماشای مروارید طنین صدایت ، کوه ها را…

ادامه مطلب

ظرفِ خيالِ با تو بودن را

ظرفِ خيالِ با تو بودن را كه لبريز عسل است نشكن بگذار تا دهنم را شيرين كنم بر جاده ى خيالت قدم مى زنم تا…

ادامه مطلب

زنان در اسارت نمی مانند

زنان در اسارت نمی مانند مثل سیگاری تا زیر لب رسید خاک زیر پا شوند راه دانشگاه ادامه دارد! عاقله قریشی

ادامه مطلب

در کنارت

در کنارت لبان ترک خورده ام زمین خشکیده را بحر میبیند ماهی های شاد بر آسمان رود خانه شناورند قلاب ها را میشکنند بر فراز…

ادامه مطلب

خسته ام

خسته ام خسته از زندگی و از تکرار از امروز از دیروز خسته از آمدن فردا ها باز تکرار همین روز ها خسته از پرورش…

ادامه مطلب

ترا در شعر هایم

ترا در شعر هایم به آغوش مى كشم مصرع مصرع مى بوسم دستم به تو نمى رسد عاقله قریشی

ادامه مطلب

بلعیده اند

بلعیده اند پاره های نحیف تن ما را به جرم زن بودن نفس‌ ما را نیمه گرفتند چشمان خیس ما را با درد کوک زدند…

ادامه مطلب

با تو

با تو رود بزرگ در مسیر خوشبختی ام قفل کوید نوزده را میشکنم در قرنطین بی تو زردی غروب مسافر جا مانده گوشه اسکله ام…

ادامه مطلب

نیستی که ببینی

نیستی که ببینی این اقیانوس را این کوه را این قلب را بر روی سینه ام چقدر سنگینی می کند نیستی که ببینی چقدر رود…

ادامه مطلب

معلم ! از نگاهت مهر می‌‌بارد

معلم ! از نگاهت مهر می‌‌بارد دستان نوازشگرت باران رحمت است از وجودت زندگی روشن می‌شود زمین به احترام نامت تبسم می‌کند نور جمال تو…

ادامه مطلب

کاش می شد

کاش می شد آدم اندوه خود را مثل کاغذ پران به باد میسپرد یا مثل خط مداد که با پاکن پاک میشد یا مثل برگ‌های…

ادامه مطلب

سرم را روی شانه هایت

سرم را روی شانه هایت تکیه میدهم طلوع خورشید را در چشمانت میبینم نسیم بهاری را از نفس هایت حس میکنم آغوشت آرام ترین ساحل…

ادامه مطلب

روز های خوب

روز های خوب دوباره سراغ‌ات می آیند قفل دروازه‌ها را بشکن پرده‌ها را کنار بزن پنجره‌ها را به تماشا بگذار! صدای رادیو را بلند تر…

ادامه مطلب

در کنار حوض خانه

در کنار حوض خانه با فاصله يك ميز و برآن گلدانى لبريز از شمعدانى يك صندلى خالى چاى پياله شيرينى يك طرف من يك طرف…

ادامه مطلب

حتی وقتی در شعرم میایی

حتی وقتی در شعرم میایی حالم خوب میشود دستانم قویتر از هر روز ذهنم فعال تر از همیشه با سروده سپیدم تا سپیده دم اگر…

ادامه مطلب

تا به کی بگویم ؟

تا به کی بگویم ؟ “تسلیت” “روحت شاد” “جنت فردوس نصیبت” انتحار قتل انفجار دل مادری بلرزد زن به انتظار شوهر “شوهر غلتیده در خون…

ادامه مطلب

بعد رفتن‌ات

بعد رفتن‌ات گل‌های شمعدانی پژمردند عشقه پیچان‌ها تاب پیچیدن ندارند بی تو رُز ها پر پر شدند از کنارم گذشتی آواز در گلویم حبس شد…

ادامه مطلب

آنقدر دوستت دارم

آنقدر دوستت دارم که پای دلم از گلیم قلبم درازتر شد بدون اینکه بدانم سهم من نیستی عاقله قریشی

ادامه مطلب

هر روز

هر روز چمدان را باز میکنم پیراهنت را میبوسم هنوز عادت نكردم به جز عطر تن تو عاقله قریشی

ادامه مطلب

مثل كوه هاى دريا شناوريم

مثل كوه هاى دريا شناوريم منتظر نان که طعمه باشد ماهى هاى بى خيال را نیستیم محكم و استواريم دنیای ما رنگارنگ است با موج…

ادامه مطلب

كاش مى شد

كاش مى شد قانون چشمانت را عوض كرد تا دانه دانه له شدن انار قلبم را تماشا مى كردى و با احساست بر لبانم گل…

ادامه مطلب

سرگردان خیابان های خسته کابل

سرگردان خیابان های خسته کابل با دلی پر از غصه ذهن نارام در نابآوری ها گروهی پشت سفارتخانه ها انبوه مردم در فرودگاه کابل جمعی…

ادامه مطلب

رفتی

رفتی ارابه ها شکست سرک ها را جارو زدم رد پایت را پیدا کردم دلم روشن شد مسیر را اشتباه نرفتم بر گشتی قطره فلج…

ادامه مطلب

در شب آرام

در شب آرام کنار فانوس نشسته‌ام‌ خاطرات تو را مرور میکنم قلم رقصید و عاشقانه ترین شعر را سرودم وصف تو آنقدر بلند است که…

ادامه مطلب

حجم دلم

حجم دلم كوچك تر از مشت توست اما به بزرگى دنيا در دستت دارى پنجره ها به سمت آفتاب تو باز اند اى روشنى بخش…

ادامه مطلب

پشت وترین کهنه‌ی

پشت وترین کهنه‌ی خاک آلود را با چادرم پاک کردم! زمان درگذر و من خاطرات را مرور کردم کوچه های کاه‌گلی کابل را هوای عصر…

ادامه مطلب

بعد رفتن ات

بعد رفتن ات دیواری از بغض جهانم را بست چشمانم منتظر تیشه ی اند بیا در ی برای ورود بنا کن! عاقله قریشی

ادامه مطلب

انگشتانت شاخه های نوازشگر اند

انگشتانت شاخه های نوازشگر اند برگ ‌هایت پناه گاهی كه دل بی خانمان را آغوش میشود دستانت طوفان زده خسته را مکان است پیش از…

ادامه مطلب

نگاه مى كنى

نگاه مى كنى باران مى بارد بر لبانم خنده سبز مى شود با حضورت زندگى رنگین كمانى ست وقتى خورشيد نگاهت مى درخشد گلهاى آفتاب…

ادامه مطلب

مثل عنکبوت تار زدی

مثل عنکبوت تار زدی بر دلم پیچیدی‌، بر قلبم ساز عشق نواختی دلم میان بافت تار ها سرود عشق را می‌خواند دیگر محال است زندگی…

ادامه مطلب

كتاب را ورق مى زنم

كتاب را ورق مى زنم از پر طاووس خاطراتم لاى صفحه اى عالم رنگ مى بندد رنگين كمان مى شود در آسمان خيال در لابلاى…

ادامه مطلب

سربازان چشمانم آماده دیدارت بودند

سربازان چشمانم آماده دیدارت بودند آمدن‌ات کوچه کاه‌گلی ما را روشن ساخت دستانت را لای لشکر موهایم حس کردم حرف هایت بر قلبم شادی آورد…

ادامه مطلب

راه های پر مشقت را پیمودم

راه های پر مشقت را پیمودم نفس سوخته‌ام را در سینه حبس کردم تا رسیدم، به کویر آرام سینه‌ا‌ت! طنین نفس هایت آهنگ شاد زندگی…

ادامه مطلب

در سیمای آلوده روزگار

در سیمای آلوده روزگار لبخند کودکانه‌اش هزار درد را فریاد می‌زند آرزوهایش را به تصویر می‌کشد جاده ی باران خورده را ،با دستان اش پاک…

ادامه مطلب

حتی وقتی کنارم نیستی

حتی وقتی کنارم نیستی **صدایت را از دفتر خاطراتم می شنوم** چشمانم پرواز میکند به سمت خاطرات شیرین دست های نوازشگرت آغوشت! گرم ترین اقلیم…

ادامه مطلب

پشت پنجره ى آرزوها ايستادن

پشت پنجره ى آرزوها ايستادن آمدن كسى را چشم به راه دوختن واژه ها را كنارهم چيدن براى سرود شدن سخت است درجستجوى كسى هر…

ادامه مطلب

بر قلب ترک خورده ما

بر قلب ترک خورده ما قفل نزنید ! زنان شکست نمی خورند قرار نیست به شطرنج یک نفره دعوت شوند مثل سرباز ،محاصره شوند یا…

ادامه مطلب

اگر کنارم هم نباشی

اگر کنارم هم نباشی بازهم شعری می سرایم به نامت عشق زنده باشد لای دفتر و خیالاتم عاقله قریشی

ادامه مطلب

نمی گویم دوستت دارم!

نمی گویم دوستت دارم! با آنکه با تمام وجودم دوستت دارم زنی در من مغرور تر از آن است که بگوید، “دوستت دارم!” عاقله قریشی

ادامه مطلب

مثل روح از خیالات خودم

مثل روح از خیالات خودم بیرون زدم وقتی صدایت به گوشم آمد پرواز کردم از چراغ جادویی که هر شب وسیله ی بود برای تسکین…

ادامه مطلب

قلم بنویس !

قلم بنویس ! از حرکت ناموزون روزگار که درج تاریخ شود از پدری ! که پیشانی عرق دیده و دستان آبله بسته اش هنوز سختی…

ادامه مطلب

سحرگاه

سحرگاه رد پاى بوسه هايت را گرفتم نسيم قلبم وزيدن گرفت دندان هايم شكوفه كرد عشقه پيچان احساس برتنم تنيد نفس هايم بوسه هاى ديگرى…

ادامه مطلب

دیگر پیام ندادی

دیگر پیام ندادی مسینجر خالی ماند استیکر ها گریستن چشم هایم بلاک شدند نفسم را باد برده تنم گوشه افتاده نپرس چرا؟ فیسبوک ات را…

ادامه مطلب

در خیالاتم،

در خیالاتم، همچو پروانه سبک بال شاخه به شاخه پرواز می‌کنم مهتاب را می‌چینم تا شب دیر تر بماند کنار خواب هایم با من باشی…

ادامه مطلب

چه صمیمانه

چه صمیمانه با صحبت های شان آرامش را ، به هم هدیه می‌دهند امروز بهار در لبان شان مهمان است غنچه ها باز می‌شوند گلها…

ادامه مطلب

پر ندارم

پر ندارم پرواز میکنم به سمت تو از میان ابر ها روی اوقیانوس‌ در دورترین نقطه دنیا سر زمین آرزو ها با ناز زنانه موهایم…

ادامه مطلب

برگ‌ های پاییز

برگ‌ های پاییز صورتم را بوسيدند باران بوى خاك ياد ترا دوباره زنده کردند عاقله قریشی

ادامه مطلب

آسایش خسته ما

آسایش خسته ما مرور می‌کند عقربه های سرگردان را پشت دیوار طلایی همان عکس های سیاه و سفید را با شیرین‌‌ترین خاطرات چشمان ساده ما…

ادامه مطلب