بی عشق چه فرسوده، چه فرسوده ای، ای دل!

بی عشق چه فرسوده، چه فرسوده ای، ای دل! انگار که عمری است نیاسوده ای ، ای دل… بیهوده از این سوی بدان سو زده…

ادامه مطلب

سفر، گریختنی در مه است، سوی امید؟

سفر، گریختنی در مه است، سوی امید؟ و یا گریختن از خویش، ناامیدانه؟ ز خود چگونه گریزم که بار خویشتنم امانتی است هم از سرنوشت…

ادامه مطلب

سکوت می کنم و عشق ،در دلم جاری است

سکوت می کنم و عشق ،در دلم جاری است که این شگفت ترین نوع خویشتن داری است تمـام روز ، اگر بی تفاوتـم ؛ امـّا…

ادامه مطلب

مرا به بوی خوشت جان ببخش و زنده بدار

مرا به بوی خوشت جان ببخش و زنده بدار که از تو چیزی ازین بیشتر نمیخواهم اگرچه وسوسه دیدنت همیشگی است که هیچ وسوسه را…

ادامه مطلب

و من چگونه بی تو نگیرد دلم ؟

و من چگونه بی تو نگیرد دلم ؟ اینجا که ساعت و آیینه و هوا به تو معتادند … و انعکاس لهجه‌ی شیرینت هر لحظه…

ادامه مطلب

تو خوب ِ مطلقی

تو خوب ِ مطلقی من خوب ها را با تو می سنجم بدین سان بعد از این، “خوبی” عیاری تازه خواهد یافت! حسین منزوی

ادامه مطلب

دیگران هم بوده اند، ای دوست در دیوان من

دیگران هم بوده اند، ای دوست در دیوان من زان میان تنها تو اما ،شعر نابی بوده ای حسین منزوی

ادامه مطلب

سکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری است

سکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری است که این شگفت ترین نوع خویشتن داری است تمام روز ، اگر بی تفاوتم ؛…

ادامه مطلب

مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من

مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من که جز ملال نصیبی نمی‌برید از من زمین سوخته‌ام، ناامید و بی‌برکت که جز مراتع نفرت نمی‌چرید از…

ادامه مطلب

از پیراهنت

از پیراهنت، دستمالی می‌خواهم که زخم عمیقم را ببندم و از دهانت بوسه‌ای! که جهانم را تازه کنم… حسین منزوی

ادامه مطلب

پشت درِ سرای تو با من قرار نیست

پشت درِ سرای تو با من قرار نیست بگشای در، که حوصله‌ی انتظار نیست هر رفتنی به سوی تو برگشت می‌خورد ما را به جز…

ادامه مطلب

زن جوان، غزلی با ردیف آمد بود

زن جوان، غزلی با ردیف آمد بود که بر صحیفه ی تقدیر من مسود بود زنی که مثل غزلهای عاشقانه ی من به حسن مطلع…

ادامه مطلب

شتک زدست به خورشید خون بسیاران

شتک زدست به خورشید خون بسیاران بر آسمان که شنیدست از زمین باران؟ هرآنچه هست بجز کُند و بند خواهد سوخت زآتشی که گرفته ست…

ادامه مطلب

مسافر خواب آلود،

مسافر خواب آلود، در آن اتاق خیال اندود، چو روح کهنه‌ء سرگردان هنوز می پلکد حیران به جست و جوی کسی شاید که از کنار…

ادامه مطلب

یک قصّه بیش نیست غم عشق و هرکسی،

یک قصّه بیش نیست غم عشق و هرکسی، زین قصه می کند به زبانی ، روایتی… ور خواهی از روایت من با خبر شوی برق…

ادامه مطلب

تو در آینه شما شدی ولی

تو در آینه شما شدی ولی   با منت توان ما شدن نبود!  آری آشنا شدن هم از نخست   جز به خاطر جدا شدن نبود… حسین منزوی

ادامه مطلب

اگر باید زخمی داشته باشم

اگر باید زخمی داشته باشم که نوازشم کنی بگو تا تمام دلم را شرحه شرحه کنم زخم‌ ها زیبایند و زیباتر آن‌ که تیغ را…

ادامه مطلب

مادل سپرده ایم به گریه برای هم

مادل سپرده ایم به گریه برای هم باران به جای من،من وباران به جای هم ابری گریست در من و در وی گریستم تا دم زنیم…

ادامه مطلب

زن جوان، غزلی با ردیف آمد بود

زن جوان، غزلی با ردیف آمد بود که بر صحیفه ی تقدیر من مسود بود زنی که مثل غزلهای عاشقانه ی من به حسن مطلع…

ادامه مطلب

ای فصل غیرمنتظر داستان من!

ای فصل غیرمنتظر داستان من! معشوق ناگهانی دور از گمان من ای مطلع امید من،ای چشم روشنت زیباترین ستاره ی هفت آسمان من آه ای…

ادامه مطلب

سکوت می کنم و عشق ،در دلم جاری است

سکوت می کنم و عشق ،در دلم جاری است که این شگفت ترین نوع خویشتن داری است تمـام روز ، اگر بی تفاوتـم ؛ امـّا…

ادامه مطلب

هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش

هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش برای آنکه نگویند، جسته‌ایم و نبود، تو آن‌که جسته و پیداش کرده‌ام،…

ادامه مطلب

مرا به باغ و بهاران چه کار دور از تو ؟

مرا به باغ و بهاران چه کار دور از تو ؟ مرا چه کار به باغ و بهار دور از تو ؟ بهار آمده امّا…

ادامه مطلب

مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من

مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من که جز ملال نصیبی نمی‌برید از من زمین سوخته‌ام، ناامید و بی‌برکت که جز مراتع نفرت نمی‌چرید از…

ادامه مطلب

شهاب زر نکشیدی شب سیاهم را

شهاب زر نکشیدی شب سیاهم را گلی به سر نزدی آفتاب و ماهم را پرنده‌ای که به نام تو بود از لب من پرید و…

ادامه مطلب