غريبان را به احسان ياد كردن

غريبان را به احسان ياد كردن مريضان را به درمان شاد كردن يتيمان را سرشك از رو گرفتن بناى مسكنت برباد كردن اسيران را ز…

ادامه مطلب

شور محشر‎

شور محشر‎ خبر دارى چرا گل زود فرسود ‏‎از آنكو در گلستان خنده زد زود ‏‎تحول بين كه زير چرخ هر آن ‏‎شود نابود بود…

ادامه مطلب

شاعر كيست

شاعر كيست شاعر آن نیست که نطقى و بيانى دارد شاعر آنست که از درد فغانى دارد شاعر آن نیست که تعمير كند منزل خويش…

ادامه مطلب

‎سر به سر مجلس

‎سر به سر مجلس ‎قضا نصيب كه كرده است اينقدر مجلس؟ ‎به غير ما كه نماييم سر به سر مجلس ‎چنانكه مجلسيان تا به گوش…

ادامه مطلب

رنگ هاى رفته

رنگ هاى رفته بيا اى نى نواز آواز بر كش خروشى از گلوى ساز بر كش بهار رنگ هاى رفته برخوان نوا هاى كهن را…

ادامه مطلب

ديروز مادرى به گدايى كشيد دست

ديروز مادرى به گدايى كشيد دست از زير برقعى كه به جز آستر نداشت صد پاره بود پيراهن پينه پينه اش چيزى بنام جامه زپا…

ادامه مطلب

در وصف بهار

در وصف بهار نو بهار آمد که بلبل باز بال و پر کشد شاهد گل از سر دیوار گلشن سر کشد گردن شاخ از شگوفه…

ادامه مطلب

‎خون شهيد

‎خون شهيد ‎گلى ديشب به داغ لاله بگريست ‎كه اين آتش بسر سودايي كيست ؟ ‎چرا در كهساران يكه و زار ‎به داغ نامرادى ميكند…

ادامه مطلب

‏‎خبر دارى كه امر سنت ما

‏‎خبر دارى كه امر سنت ما ‏‎سلام عليك، عليكم السلام است ‏‎بدين امر بسيط و ساده بگراى ‏‎كه ما را بهترينِ احترام است ‏‎استاد ضياء…

ادامه مطلب

‎جلوه گاه

‎جلوه گاه ‎عجب خواب زيرك فريبست عمر ‎كه صد سال اگر نيز باشد دمي ست ‎نماند به جا و نماند به جا ‎اگر روز خوش…

ادامه مطلب

پير روزگار

پير روزگار فراكش نغمه اى موزون خود را بده ساز شفا قانون خود را الا اى نينواز از سينه اى ناى برون آور دُر مكنون…

ادامه مطلب

‏‎بوى كافور

‏‎بوى كافور ‏‎نى بهار و گل و نه سرو ياسمن گم كرده ام ‏‎رنگ و بوى نالهء مشك ختن گم كرده ام ‏‎سيل بى پرواى…

ادامه مطلب

‎بلا گردان چشمانت دل سودائى دارم

‎بلا گردان چشمانت دل سودائى دارم ‎بيا اى جان بقربانت كه جان فرسائى دارم ‎كند آهوى چشمانت چراغان كوه و صحرا را ‎فروغ اين شبستان…

ادامه مطلب

اين خيل خران خانه خرابم كردند

اين خيل خران خانه خرابم كردند برباد به آتش همچو آبم كردند صد شكوه نا گفته گره ماند به دل خاموش به صورت كتابم كردند…

ادامه مطلب

آن روز كه مشرق را هنگام قيام آيد

آن روز كه مشرق را هنگام قيام آيد اين دشنه جوهردار بيرون ز نيام آيد افغانى و ايرانى، ترك و عرب و هندى سازند چنان…

ادامه مطلب

استاد بزرگوار سلجوقى

استاد بزرگوار سلجوقى مجموعه ي افتخار سلجوقى گم كرده جوانى پر از غوغا اى پير خرد شمار سلجوقى اى بلبل باغ خواجه انصار اى رازى…

ادامه مطلب

يا نى بگو يا ان

يا نى بگو يا ان در خانه ام اى شوخ شبى مى شوى مهمان يانى بگو يا ان تا عرضه كنم بهر تو قوتى ز…

ادامه مطلب

هزار مرتبه بهتر يكى سياه چادر

هزار مرتبه بهتر يكى سياه چادر از اين فضيحت و اين برقع هاى شرم آور استاد ضيا قاريزاده

ادامه مطلب

‎نعل و ميخ

‎نعل و ميخ ‎نعلى زبان به طعنه گشود و به ميخ گفت ‎كاى خارخار ديده و دل بى حياستى ‎ با ما تو را به…

ادامه مطلب

‎من و تو

‎من و تو ‎در دهر يكى بيكس و بيچاره منم من ‎از عشق تو سرگشته و آواره منم من ‎ديوانه و رسواى تو همواره منم…

ادامه مطلب

ما بهارآلودگان را نيست پرواى خزان

ما بهارآلودگان را نيست پرواى خزان سرو آزاديم و سر بر آسمان داريم ما استاد ضيا قاريزاده

ادامه مطلب

گره

گره تا ديده ام جهان ترا مو بمو گره تار نفس شدست مرا مو بمو گره زخم دلم به مرهم تدبير به نشد تقدير زد…

ادامه مطلب

قمار رندانه

قمار رندانه دوش از كوى تو چون ابر گذارى كردم همه تن چشم شدم گريه ى زارى كردم ناخن طعن رقيب از دل من عقده…

ادامه مطلب

غافل مشو از درس مكافات كه گفتند

غافل مشو از درس مكافات كه گفتند بر هر عملى اجر و به هر كرده جزائيست استاد احمد ضيا قاريزاده

ادامه مطلب

‎شهرآشوب

‎شهرآشوب ‎تو و سرشارى جوانى ها ‎من و اين رنج ناتوانى ها ‎تو و آشوب شهر نيكويى ‎من و بدنام زندگانى ها ‎تو و در…

ادامه مطلب

شام غريبان

شام غريبان سرما شد و افزود به آلام غريبان افكنده خنك لرزه به اندام غريبان از ابر سيه پرده بر افراشته گردون خورشيد نتابد به…

ادامه مطلب

سخنى كو به تكلف شود آماده ضيا

سخنى كو به تكلف شود آماده ضيا نه ز لطف و نه ز تاثير نشانى دارد تنها حقيقت ها از اشعار شاعر انعكاس يافته است…

ادامه مطلب

‎رنگ گل

‎رنگ گل ‎كيست تا باري نوازد خاطرِ ناشاد ما را ‎گوش هوشى كو كه يكدم بشنود فرياد ما را ‎رنگ گل از ياد من رفت…

ادامه مطلب

دوستان گرامى

دوستان گرامى خينه ى بعد از عيد ‏‎عيد آمد و نرخ بوسه ارزان شد ‏‎اين لعبت قيمتى فراوان شد ‏‎جنسى كه به نرخ جان برابر…

ادامه مطلب

‎در محبت آرزو را اعتبار ديگر است

‎در محبت آرزو را اعتبار ديگر است ‎اين حريفان وصل ميخواهند و (بيدل) انتظار ‎ حضرت ابوالمعانى ‎ذوق وصال او ضيا! مايه ى هستى من…

ادامه مطلب

خواب مرگ

خواب مرگ بيا اى خواب مرگ آزاد کن زین شور و شر گوشم بنہ چون بالش پر تا قیامت زیر سر گوشم چو سیل اینجا…

ادامه مطلب

‏‎خانه ي ما هم به سرك ميرود

‏‎خانه ي ما هم به سرك ميرود اشك ز چشمم چو چكك ميرود ‏‎خانه ى ما را سرك انگاشتند ‏‎بيرق سرخى سرش افراشتند ‏‎توبره از…

ادامه مطلب

جز چهره زرد بر سخندان ندهند

جز چهره زرد بر سخندان ندهند اين برگ خزان را به كس ارزان ندهند هر چيز كه بشكند دهندش تاوان ليكن به دل شكسته تاوان…

ادامه مطلب

‎پيش رفتگان

‎پيش رفتگان ‎آنان كه جلو فتادگانند ‎در كار، عنان گشادگانند ‎هر كار به جاى خويش كردند ‎ز اندازه نه كم، نه بيش كردند ‎نى هرزه…

ادامه مطلب

‎بوى پيراهن

‎بوى پيراهن ‎آب گشتيم و ز موج ما صدائى بر نخاست ‎تار گشتيم و ز ساز ما نوائى بر نخاست ‎غنچه را خون ساختيم و…

ادامه مطلب

برگ ريزان

برگ ريزان باز بر شد ابر تيره باد و باران را پذيره رعد مى كوبد تبيره مرگ شد در باغ چيره سير دارد در گلستان…

ادامه مطلب

آئينه

آئينه چهره بنماى يكدم اى سمين عذار آئينه را بيقرار خويش كن سيماب وار آئينه را بر فگن گيسوى مشكين را بروى همچو ماه جلوه…

ادامه مطلب

‎آنان که پله بین اند چون دانه های ماش اند

‎آنان که پله بین اند چون دانه های ماش اند ‎در وقت لول خوردن بنگر چه در تلاش اند ‎یک روزخود فروشند یک روز خود…

ادامه مطلب

آزادى

آزادى جشن است به يادگار آزادى عيد است به افتخار آزادى در سايه ى عزم و همت مردان افزون بود اعتبار آزادى بار است به…

ادامه مطلب

يارب بكن از غم و الم دور مرا

يارب بكن از غم و الم دور مرا مگذار بچنگ جور و ناجور مرا شد چنگ قد و قامتم از ظلم فلك دف حلقه بگوش…

ادامه مطلب

‎همنشين بد

‎همنشين بد ‎آشنائى بمردم نادان مايهء رنج و درد سر باشد ‎همنشين بداست چون عقرب زهرش از وى كشنده تر ‎باشد ‎آه ازين مار آستين…

ادامه مطلب

نشنیده ای که زیر چناری کدو بنی

نشنیده ای که زیر چناری کدو بنی بر رست و بر دوید بر او بر، به روز بیست پرسید آز آن چنار که تو چند…

ادامه مطلب

من كيم؟

من كيم؟ من كيم مشت خسى بروى دريا تاخته يا چو گردى بى سرو پاى به صحرا ساخته موجه دريا بدوش قطره گمگشته پيش دست…

ادامه مطلب

‎محبت و جدايى

‎محبت و جدايى ‎آن درد محبت بود، اين درد جدايى ‎آن مزد صداقت بود، اين رنج خدايى ‎ياد آر كه با زلفت ميكردى تو بازى…

ادامه مطلب

گرگان خیانت کیش

گرگان خیانت کیش عمری به لباس میش مفتی به خدا بردند نان از تو وآب از من استاد ضياء قارى زاده

ادامه مطلب

كابل

كابل افسوس كه كابل از ميان رفت آن خطهء پاك و باستان رفت هرات و مزار شد خرابه پروان بسوخت و پرنيان رفت افسوس كه…

ادامه مطلب

عيد

عيد عيد است بيا تا رخ زيباى تو بوسم ابروى كج و زلف سمن ساى تو بوسم اى مريم عيسى! لب خاموش تو نازم اى…

ادامه مطلب

‎شمع محفل

‎شمع محفل ‎چند روزى بر سر كوى تو منزل ميكنم ‎ خاك كويت را به آب چشم خود گل ميكنم ‎ موج را مانم كه…

ادامه مطلب

شاعر بيمار

شاعر بيمار آه ! كه خواهد كُشت تنهايى و بيمارى مرا كس نشد پيدا كه بنمايد پرستارى مرا بار پيراهن نيارد بُرد جسم لاغرم اينقدر…

ادامه مطلب

‎سپيده

‎سپيده ‎بامدادان كه شفق ‎دل خون پالا داشت ‎مرغ خوش لهجه ى حق ‎به چمن غوغا داشت ‎آسمان چادر قيرينه ز دوش افكنده ‎گوشوار پرن…

ادامه مطلب