خواب مرگ

خواب مرگ
بيا اى خواب مرگ آزاد کن زین شور و شر گوشم
بنہ چون بالش پر تا قیامت زیر سر گوشم
چو سیل اینجا گریبان صبورى چاک خواهم كرد
شنیدن بر نتابد پند ناصح را دگر گوشم
شنیدم آنچه گفتی با رقيب اندر غياب من
بود چون حلقه در بزم تو هر شب پشت در گوشم
سفید و سرخ گیتی را فریب رنگ پندارم
نخواهد خورد بازى از شرنگ سیم و زر گوشم
چو بيدل در علاج غفلتم از عشق صحبت كن
“كه اين افسانه آتش دارد و من پنبه در گوشم”
مرا بر دخل بيجاى حسودان خنده مى آيد
كه پيش حرف نا معقول مى باشد سپر گوشم
به پيرى هم ز خواب غرقهء غفلت نمى خيزم
گر از موى سپيد خود بدينسان پنبه در گوشم
دمی فارغ ز شور حق باطل نيست اين محفل
چہ می شد گر ضيا يك اندكى مى بود كر گوشم
استاد ضياء قاريزاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *