شاعر آن نیست که نطقى و بيانى دارد
شاعر آنست که از درد فغانى دارد
شاعر آن نیست که تعمير كند منزل خويش
شاعر آنکو غم تعمير جهانى دارد
شاعر آن نیست که جوشد پی انگارهء تن
شاعر آنکو سخنى روح و روانى دارد
شاعر آنست كه با اختر گان شب همه شب
تا سحر زمزمه از سوز نهانى دارد
شاعر از پستی و آلودگی دهر بريست
شاعر آن سوی جهان طرفه جهانى دارد
شاعر از خوشهء پروین مه و مهر مدام
بر سر سفرهء معنى، لب نانى دارد
شاعر ان نيست كه جز نظم نيارد گفتن
شاعر مستعد آنست که آنی دارد
شاعر آنست كه اعجاز كند در گفتار
صورت شعلهء جواله زبانى دارد
سخنى كو به تكلف شود آماده ضيا
نه ز لطف و نه ز تاثير نشانى دارد