نماند باده و آن تندخو نمی‌آید

نماند باده و آن تندخو نمی‌آید
بهار آمد و گل رفت و او نمی‌آید
خمار همچو منی را شکستن آسان نیست
کجاست خم که ز دست سبو نمی‌آید
چه سود جلوهٔ خوبان، که از حجاب مرا
نظر بر آینه کردن ز رو نمی‌آید
چو فاخته نکنم یاد ناله‌ای هرگز
که موج سرمه ز دل تا گلو نمی‌آید
ز شوخ‌چشمی گل‌های این چمن، بلبل
ز بس که تر شده، پرواز ازو نمی‌آید
سلیم مشکل اگر افتدم گذر به وطن
به سوی چشمه دگر آب جو نمی‌آید
سلیم تهرانی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *