قفس شكست

قفس شكست
و
لبخند بر لبم گُل كرد
و شعر تازه اى برخاست از نفس هايم
و ماه
فرشى قدم هاى استوارم بود
ز لاى شاخه ى انبوه برگ هاى درخت
و
بوسه هاى تو بنزين بر آتشم پاشيد
ولى عبور نفس هاى آتش افزايت
هميشه بود كنارم
ميان رويا ها
اى هم نفس
تو مرا جان تازه بخشيدى
زندگى ام را
عاقله قریشی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *