هر که برگش بیش، وقت مرگ لرزد بیشتر

هر که برگش بیش، وقت مرگ لرزد بیشتر از پریشانی گل صد برگ لرزد بیشتر

ادامه مطلب

نگردم چون سبو غافل ز حفظ آبروی خود

نگردم چون سبو غافل ز حفظ آبروی خود ز غیرت دست خود پیوسته دارم بر گلوی خود

ادامه مطلب

می گشاید ذکر بر رویت در الله را

می گشاید ذکر بر رویت در الله را نیست جز این حلقه دیگر حلقه آن درگاه را

ادامه مطلب

من آن سیلم که منزل پیش راه من نمی گیرد

من آن سیلم که منزل پیش راه من نمی گیرد غبار از گرم رفتاری مرا دامن نمی گیرد

ادامه مطلب

ما نه امروز ز گلگشت چمن سیر شدیم

ما نه امروز ز گلگشت چمن سیر شدیم غنچه بودیم درین باغ که دلگیر شدیم

ادامه مطلب

گرفتم سال را پنهان کنی، با مو چه می سازی؟

گرفتم سال را پنهان کنی، با مو چه می سازی؟ گرفتم موی را کردی سیه، با رو چه می سازی؟

ادامه مطلب

که جز من می تواند تا مرا گرم سخن دارد؟

که جز من می تواند تا مرا گرم سخن دارد؟ که در آیینه طوطی گفتگو با خویشتن دارد

ادامه مطلب

قرار نیست دمی چون شرار، خرده جان را

قرار نیست دمی چون شرار، خرده جان را چه حاجت است به طبل رحیل ریگ روان را؟

ادامه مطلب

عمر عزیز قابل سوز و گداز نیست

عمر عزیز قابل سوز و گداز نیست این رشته را مسوز که چندان دراز نیست

ادامه مطلب

عالمی را لعل او مست از شراب ناب کرد

عالمی را لعل او مست از شراب ناب کرد چشمه حیوان همین یک خضر را سیراب کرد

ادامه مطلب

شوخی راز محبت می شکافد سینه را

شوخی راز محبت می شکافد سینه را آب این گوهر به طوفان می دهد گنجینه را

ادامه مطلب

زینهار از درد و داغ عشق روگردان مشو

زینهار از درد و داغ عشق روگردان مشو بر چراغان تجلی آستین افشان مشو

ادامه مطلب

ز ماه نوگشاد عقده دلها نمی آید

ز ماه نوگشاد عقده دلها نمی آید گره وا کردن از یک ناخن تنها نمی آید

ادامه مطلب

ز بی دردی پر و بال طلب از کار می ماند

ز بی دردی پر و بال طلب از کار می ماند ز پای خفته دامن در ته دیوار می ماند

ادامه مطلب

دیده هر کس که از اشک ندامت تر شود

دیده هر کس که از اشک ندامت تر شود راست هر مژگان او سرو لب کوثر شود

ادامه مطلب

دل چو روشن گشت در غمخانه دنیا ممان

دل چو روشن گشت در غمخانه دنیا ممان خرمن خود را چو کردی پاک در صحرا ممان

ادامه مطلب

در خموشی لب من چهره گشای رازست

(در خموشی لب من چهره گشای رازست پشت این آینه از ساده دلی غمازست)

ادامه مطلب

داغدار عشق را نور و صفای دیگرست

داغدار عشق را نور و صفای دیگرست در نظرها سنگ آتش را جلای دیگرست

ادامه مطلب

خال تو سوخت جان من غم سرشته را

خال تو سوخت جان من غم سرشته را آه است خوشه، دانه آتش برشته را

ادامه مطلب

حاصل دنیا و بال جان فارغبال توست

حاصل دنیا و بال جان فارغبال توست هر چه در کشتی شکستن با تو ماند آن مال توست

ادامه مطلب

چنان که مهر خموشی سپند آفتهاست

چنان که مهر خموشی سپند آفتهاست نفس درازی بیجا کمند آفتهاست

ادامه مطلب

جان دگر ز بوسه دلدار یافتم

جان دگر ز بوسه دلدار یافتم عمر دوباره از دو لب یار یافتم

ادامه مطلب

تا گوهر ذات تو نهان زیر زمین شد

تا گوهر ذات تو نهان زیر زمین شد گردون چو نگین خانه افتاده نگین شد

ادامه مطلب

پهلو تهی ز ناوک آن دلربا مکن

پهلو تهی ز ناوک آن دلربا مکن در استخوان مضایقه با این هما مکن

ادامه مطلب

به هر رنگی که باشد دل، همان صورت جهان گیرد

به هر رنگی که باشد دل، همان صورت جهان گیرد بهار از زردی آیینه، سیمای خزان گیرد

ادامه مطلب

به دست چون شکن زلف او شمار کنم

به دست چون شکن زلف او شمار کنم مگر ز عقده دل سبحه اختیار کنم

ادامه مطلب

برنیایی خوش به اهل فکر، ناخوش هم مباش

برنیایی خوش به اهل فکر، ناخوش هم مباش گر سخن کش نیستی باری سخن کش هم مباش

ادامه مطلب

با خود پرداز از منزل طرازی

با خود پرداز از منزل طرازی که خودسازی به است از خانه سازی

ادامه مطلب

اگر مهر خموشی زان لب شیرین بیان خیزد

اگر مهر خموشی زان لب شیرین بیان خیزد سبک چون پنبه سنگینی ز هر گوش گران خیزد

ادامه مطلب

از سفر با رخ افروخته جانان آمد

از سفر با رخ افروخته جانان آمد رفت چون ماه و چو خورشید درخشان آمد

ادامه مطلب

از ترحم حسن جولان می نماید در نقاب

از ترحم حسن جولان می نماید در نقاب ساقی از بی ظرفی ما می کند در باده آب

ادامه مطلب

آب حیات آتش رخساره ها می است

آب حیات آتش رخساره ها می است باد مراد کشتی می نغمه نی است

ادامه مطلب

هر که با بی نسبتان گردد طرف، دیوانه است

هر که با بی نسبتان گردد طرف، دیوانه است روی گردانیدن اینجا حمله مردانه است

ادامه مطلب

نلرزد چون دل از دهشت چو برگ بیدپیران را؟

نلرزد چون دل از دهشت چو برگ بیدپیران را؟ که عینک هست میزان قیامت دوربینان را

ادامه مطلب

نجست ناوک آهی درست از شستم

نجست ناوک آهی درست از شستم به غبغب هدفی آشنا نشد دستم

ادامه مطلب

موی سفید ریشه آه ندامت است

موی سفید ریشه آه ندامت است پیری خمیرمایه چندین کدورت است

ادامه مطلب

ما را کنار و بوس توقع ز یار نیست

ما را کنار و بوس توقع ز یار نیست دریای بی قراری ما را کنار نیست

ادامه مطلب

گردون سنگدل نبود مرد جنگ ما

گردون سنگدل نبود مرد جنگ ما پروای تیغ کوه ندارد پلنگ ما

ادامه مطلب

کیم، به وادی فقر و سلوک نزدیکی

کیم، به وادی فقر و سلوک نزدیکی چو تیغ کرده قناعت به آب باریکی

ادامه مطلب

کجا اندیشه عقباست عقل ذوفنونت را؟

کجا اندیشه عقباست عقل ذوفنونت را؟ که دارد فکر نان و جامه بیرون و درونت را

ادامه مطلب

عمر گویی است سبک، قامت خم چوگانش

عمر گویی است سبک، قامت خم چوگانش که به یک زخم برون می برد از میدانش

ادامه مطلب

طول امر از دل چه خیال است برآید؟

طول امر از دل چه خیال است برآید؟ این ریشه ازین خاک محال است برآید

ادامه مطلب

شکر را نی به ناخن می کند دشنام تلخ تو

شکر را نی به ناخن می کند دشنام تلخ تو به شور حشر چشمک می زند بادام تلخ تو

ادامه مطلب

زهی ز روزن داغ تو روشنایی دلها

زهی ز روزن داغ تو روشنایی دلها شکست طرف کلاه تو مومیایی دلها

ادامه مطلب

ز شرم افزون توان گل از عذار دلستان چیدن

ز شرم افزون توان گل از عذار دلستان چیدن خوشا باغی که گل از باغبانش می توان چیدن

ادامه مطلب

ز اهل عقل همواری به مجنونان فزون تر کن

ز اهل عقل همواری به مجنونان فزون تر کن به ترخانان درگاه الهی با ادب سر کن

ادامه مطلب

دیدار یار در گره چشم بستن است

دیدار یار در گره چشم بستن است بند نقاب او ز دو عالم گسستن است

ادامه مطلب

دل از سفید گشتن مو ناامید شد

دل از سفید گشتن مو ناامید شد عالم سیه به چشمم ازین پی سفید شد

ادامه مطلب

در حفظ آن کسی که ز می بی خبر شود

در حفظ آن کسی که ز می بی خبر شود هر برگ تاک، دست دعای دگر شود

ادامه مطلب

خموش هر که شد از قیل و قال وارسته است

خموش هر که شد از قیل و قال وارسته است نمی زنند دری را که از برون بسته است

ادامه مطلب