هیج نومی و نفی ریح علی الغور هفا

هیج نومی و نفی ریح علی الغور هفا اذکرنی و امضه طیب زمان سلفا یا رشا الحاظه صیرن روحی هدفا یا قمرا الفاظه اورثن قلبی…

ادامه مطلب

وجود من به کف یار جز که ساغر نیست

وجود من به کف یار جز که ساغر نیست نگاه کن به دو چشمم اگرت باور نیست چو ساغرم دل پرخون من و تن لاغر…

ادامه مطلب

یا خفی الحسن بین الناس یا نور الدجی

یا خفی الحسن بین الناس یا نور الدجی انت شمس الحق تخفی بین شعشاع الضحی کاد رب العرش یخفی حسنه من نفسه غیره منه علی…

ادامه مطلب

یا ساقی شرف بشراباتک زندی

یا ساقی شرف بشراباتک زندی فالراح مع الروح من افضالک عندی برخیز که شورید خرابات افندی مستان نگر و نقل و شرابات افندی هر مست…

ادامه مطلب

یا من یزید حسنک حقا تحیری

یا من یزید حسنک حقا تحیری اهلا و مرحبا بسراج منور یا من سألت عن صفةالروح کیف هو االروح لاح من قمرالحسن فابصر فی برق…

ادامه مطلب

یار نخواهم که بود بدخو و غمخوار و ترش

یار نخواهم که بود بدخو و غمخوار و ترش چون لحد و گور مغان تنگ و دل افشار و ترش یار چو آیینه بود دوست…

ادامه مطلب

یکی دودی پدید آمد سحرگاهی به هامونی

یکی دودی پدید آمد سحرگاهی به هامونی دل عشاق چون آتش تن عشاق کانونی بیا بخرام و دامن کش در آن دود و در آن…

ادامه مطلب

فریاد ز یار خشم کرده

فریاد ز یار خشم کرده سوگند به خشم و کینه خورده برهم زده خانه را و ما را حمال گرفته رخت برده بر دل قفلی…

ادامه مطلب

کردم با کان گهر آشتی

کردم با کان گهر آشتی کردم با قرص قمر آشتی خمرهٔ سرکه ز شکر صلح خواست شکر که پذرفت شکر آشتی آشتی و جنگ ز…

ادامه مطلب

کالبد ما ز خواب کاهل و مشغول خاست

کالبد ما ز خواب کاهل و مشغول خاست آنک به رقص آورد کاهل ما را کجاست آنک به رقص آورد پرده دل بردرد این همه…

ادامه مطلب

قصد سرم داری خنجر به مشت

قصد سرم داری خنجر به مشت خوشتر از این نیز توانیم کشت برگ گل از لطف تو نرمی بیافت بر مثل خار چرایی درشت تیغ…

ادامه مطلب

فلکا بگو که تا کی گله‌های یار گویم

فلکا بگو که تا کی گله‌های یار گویم نبود شبی که آیم ز میان کار گویم ز میان او مقامم کمر است و کوه و…

ادامه مطلب

در فروبند که ما عاشق این میکده‌ایم

در فروبند که ما عاشق این میکده‌ایم درده آن باده جان را که سبک دل شده‌ایم برجه ای ساقی چالاک میان را بربند به خدا…

ادامه مطلب

غدرالعشق فزلت قدمی

غدرالعشق فزلت قدمی مزج‌الفرقة دمعی بدمی و حنی‌القلب بما اورثنی ندما فی ندم فی ندم کرة الحجب وجودی و نی اسفا لیت وجودی عدمی و…

ادامه مطلب

علم عشق برآمد برهانم ز زحیرم

علم عشق برآمد برهانم ز زحیرم به لب چشمه حیوان بکشم پای بمیرم به که مانم به که مانم که سطرلاب جهانم چو قضا حکم…

ادامه مطلب

عشق شمس الدین است یا نور کف موسی است آن

عشق شمس الدین است یا نور کف موسی است آن این خیال شمس دین یا خود دو صد عیسی است آن گر همه معنی است…

ادامه مطلب

عشق است دلاور و فدایی

عشق است دلاور و فدایی تنهارو و فرد و یک قبایی ای از شش و پنج مهره برده آورده تو نرد دلربایی یکتا شده خوش…

ادامه مطلب

عاشقی در خشم شد از یار خود معشوق وار

عاشقی در خشم شد از یار خود معشوق وار گازری در خشم گشت از آفتاب نامدار وانگهان چون گازری از گازران درویشتر وانگهان چون آفتابی…

ادامه مطلب

عاشق چو منی باید می‌سوزد و می‌سازد

عاشق چو منی باید می‌سوزد و می‌سازد ور نی مثل کودک تا کعب همی‌بازد مه رو چو تویی باید ای ماه غلام تو تا بر…

ادامه مطلب

طرب ای بحر اصل آب حیات

طرب ای بحر اصل آب حیات ای تو ذات و دگر مهان چو صفات اه چه گفتم کجاست تا به کجا کو یکی وصف لایق…

ادامه مطلب

صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد

صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد بگذر بدین حوالی که جهان به هم برآمد به دو چشم نرگسینت به دو لعل شکرینت به دو…

ادامه مطلب

صرفه مکن صرفه مکن صرفه گدارویی بود

صرفه مکن صرفه مکن صرفه گدارویی بود در پاکبازان ای پسر فیض و خداخویی بود خود عاقبت اندر ولا نی بخل ماند نی سخا اندر…

ادامه مطلب

صبحدم شد زود برخیز ای جوان

صبحدم شد زود برخیز ای جوان رخت بربند و برس در کاروان کاروان رفت و تو غافل خفته‌ای در زیانی در زیانی در زیان عمر…

ادامه مطلب

شمع دیدم گرد او پروانه‌ها چون جمع‌ها

شمع دیدم گرد او پروانه‌ها چون جمع‌ها شمع کی دیدم که گردد گرد نورش شمع‌ها شمع را چون برفروزی اشک ریزد بر رخان او چو…

ادامه مطلب

شدست نور محمد هزار شاخ هزار

شدست نور محمد هزار شاخ هزار گرفته هر دو جهان از کنار تا به کنار اگر حجاب بدرد محمد از یک شاخ هزار راهب و…

ادامه مطلب

شاها بکش قطار که شهوار می‌کشی

شاها بکش قطار که شهوار می‌کشی دامان ما گرفته به گلزار می‌کشی قطار اشتران همه مستند و کف زنان بویی ببرده‌اند که قطار می‌کشی هر…

ادامه مطلب

سیدی ایم هو کی، خذیدی ایم هو کی

سیدی ایم هو کی، خذیدی ایم هو کی ارنی وجهک ساعة، نقتدی ایم هو کی من ردا اکرامکم، نرتدی ایم هو کی فی سناسیمائکم نهتدی،…

ادامه مطلب

سنگ مزن بر طرف کارگه شیشه گری

سنگ مزن بر طرف کارگه شیشه گری زخم مزن بر جگر خسته خسته جگری بر دل من زن همه را ز آنک دریغ است و…

ادامه مطلب

سست مکن زه که من تیر توام چارپر

سست مکن زه که من تیر توام چارپر روی مگردان که من یک دله‌ام نی دوسر از تو زدن تیغ تیز وز دل و جان…

ادامه مطلب

سر از بهر هوس باید چو خالی گشت سر چه بود

سر از بهر هوس باید چو خالی گشت سر چه بود چو جان بهر نظر باشد روان بی‌نظر چه بود نظر در روی شه باید…

ادامه مطلب

سبق الجد الینا نزل الحب علینا

سبق الجد الینا نزل الحب علینا سکن العشق لدینا فسکنا و ثوینا زمن الصحو ندامه زمن السکر کرامه خطر العشق سلامه ففتنا و فنینا فسقانا…

ادامه مطلب

ساقیا این می از انگور کدامین پشته‌ست

ساقیا این می از انگور کدامین پشته‌ست که دل و جان حریفان ز خمار آغشته‌ست خم پیشین بگشا و سر این خم بربند که چو…

ادامه مطلب

ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست

ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست باغبانا رعد مطرب ابر ساقی گشت و…

ادامه مطلب

زندگانی صدر عالی باد

زندگانی صدر عالی باد ایزدش پاسبان و کالی باد هر چه نسیه‌ست مقبلان را عیش پیش او نقد وقت و حالی باد مجلس گرم پرحلاوت…

ادامه مطلب

ز من و تو شرری زاد در این دل ز چنان رو

ز من و تو شرری زاد در این دل ز چنان رو که خطا بود از این رو و صواب است از آن رو ز…

ادامه مطلب

ز زندان خلق را آزاد کردم

ز زندان خلق را آزاد کردم روان عاشقان را شاد کردم دهان اژدها را بردریدم طریق عشق را آباد کردم ز آبی من جهانی برتنیدم…

ادامه مطلب

ز بانگ پست تو ای دل بلند گشت وجود

ز بانگ پست تو ای دل بلند گشت وجود تو نفخ صوری یا خود قیامت موعود شنوده‌ام که بسی خلق جان بداد و بمرد ز…

ادامه مطلب

روی من از روی تو دارد صد روشنی

روی من از روی تو دارد صد روشنی جان من از جان تو یابد صد ایمنی آهن هستی من صیقل عشقش چو یافت آینه کون…

ادامه مطلب

روز طرب است و سال شادی

روز طرب است و سال شادی کامروز به کوی ما فتادی تاریکی غم تمام برخاست چون شمع در این میان نهادی اندیشه و غم چه…

ادامه مطلب

رو رو که از این جهان گذشتی

رو رو که از این جهان گذشتی وز محنت و امتحان گذشتی ای نقش شدی به سوی نقاش وی جان سوی جان جان گذشتی بر…

ادامه مطلب

رفتم تصدیع از جهان بردم

رفتم تصدیع از جهان بردم بیرون شدم از زحیر و جان بردم کردم بدرود همنشینان را جان را به جهان بی‌نشان بردم زین خانه شش…

ادامه مطلب

رخ نفسی بر رخ این مست نه

رخ نفسی بر رخ این مست نه جنگ و جفا را نفسی پست نه سیم اگر نیست به دست آورم باده چون زر تو بر…

ادامه مطلب

ذاتت عسلست ای جان گفتت عسلی دیگر

ذاتت عسلست ای جان گفتت عسلی دیگر ای عشق تو را در جان هر دم عملی دیگر از روی تو در هر جان باغ و…

ادامه مطلب

دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید

دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسید زحمت سرما و دود رفت به کور و کبود شاخ…

ادامه مطلب

دوش آن جانان ما افتان و خیزان یک قبا

دوش آن جانان ما افتان و خیزان یک قبا مست آمد با یکی جامی پر از صرف صفا جام می می‌ریخت ره ره زانک مست…

ادامه مطلب

دلم چو دیده و تو چون خیال در دیده

دلم چو دیده و تو چون خیال در دیده زهی مبارک و زیبا به فال در دیده به بوی وصل دو دیده خراب و مست…

ادامه مطلب

دلا تا نازکی و نازنینی

دلا تا نازکی و نازنینی برو که نازنینان را نبینی در این رنگی دلا تا تو بلنگی نیابی در چنان تا تو چنینی در آیینه…

ادامه مطلب

دل چه خورده‌ست عجب دوش که من مخمورم

دل چه خورده‌ست عجب دوش که من مخمورم یا نمکدان کی دیده‌ست که من در شورم هر چه امروز بریزم شکنم تاوان نیست هر چه…

ادامه مطلب

دست من گیر ای پسر خوش نیستم

دست من گیر ای پسر خوش نیستم ای قد تو چون شجر خوش نیستم نی بهل دستم که رنجم از دل است درد دل را…

ادامه مطلب

درآمد در میان شهر آدم زفت سیلابی

درآمد در میان شهر آدم زفت سیلابی فنا شد چرخ و گردان شد ز نور پاک دولابی نبود آن شهر جز سودا بنی آدم در…

ادامه مطلب