اگر نه عشق شمس الدین بدی در روز و شب ما را

اگر نه عشق شمس الدین بدی در روز و شب ما را فراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را بت شهوت برآوردی…

ادامه مطلب

اگر سزای لب تو نبود گفته من

اگر سزای لب تو نبود گفته من برآر سنگ گران و دهان من بشکن چو طفل بیهده گوید نه مادر مشفق پی ادب لب او…

ادامه مطلب

اگر چه شرط نهادیم و امتحان کردیم

اگر چه شرط نهادیم و امتحان کردیم ز شرط‌ها بگذشتیم و رایگان کردیم اگر چه یک طرف از آسمان زمینی شد نه پاره پاره زمین…

ادامه مطلب

اگر آتش است یارت تو برو در او همی‌سوز

اگر آتش است یارت تو برو در او همی‌سوز به شب فراق سوزان تو چو شمع باش تا روز تو مخالفت همی‌کش تو موافقت همی‌کن…

ادامه مطلب

از ورای سر دل بین شیوه‌ها

از ورای سر دل بین شیوه‌ها شکل مجنون عاشقان زین شیوه‌ها عاشقان را دین و کیش دیگرست اصل و فرع و سر آن دین شیوه‌ها…

ادامه مطلب

از رسن زلف تو خلق به جان آمدند

از رسن زلف تو خلق به جان آمدند بهر رسن بازیش لولیکان آمدند در دل هر لولیی عشق چو استاره‌ای رقص کنان گرد ماه نورفشان…

ادامه مطلب

از بهر خدا عشق دگر یار مدارید

از بهر خدا عشق دگر یار مدارید در مجلس جان فکر دگر کار مدارید یار دگر و کار دگر کفر و محالست در مجلس دین…

ادامه مطلب

از آن باده ندانم چون فنایم

از آن باده ندانم چون فنایم از آن بی‌جا نمی‌دانم کجایم زمانی قعر دریایی درافتم دمی دیگر چو خورشیدی برآیم زمانی از من آبستن جهانی…

ادامه مطلب

آخر ای دلبر تو ما را می‌نجویی اندکی

آخر ای دلبر تو ما را می‌نجویی اندکی آخر ای ساقی ز غم ما را نشویی اندکی آخر ای مطرب نگویی قصه دلدار ما گر…

ادامه مطلب

که شکیبد ز تو ای جان که جگرگوشه جانی

که شکیبد ز تو ای جان که جگرگوشه جانی چه تفکر کند از مکر و ز دستان که ندانی نه درونی نه برونی که از…

ادامه مطلب

گر آخر آمد عشق تو گردد ز اول‌ها فزون

گر آخر آمد عشق تو گردد ز اول‌ها فزون بنوشت توقیعت خدا کاخرون السابقون زرین شده طغرای او ز انا فتحناهای او سر کرده صورت‌های…

ادامه مطلب

گر تو عودی سوی این مجمر بیا

گر تو عودی سوی این مجمر بیا ور برانندت ز بام از در بیا یوسفی از چاه و زندان چاره نیست سوی زهر قهر چون…

ادامه مطلب

گر چه نه به دریاییم دانه گهریم آخر

گر چه نه به دریاییم دانه گهریم آخر ور چه نه به میدانیم در کر و فریم آخر گر باده دهی ور نی زان باده…

ادامه مطلب

گر شمس و قمر خواهی نک شمس و قمر باری

گر شمس و قمر خواهی نک شمس و قمر باری ور صبح و سحر خواهی نک صبح و سحر باری ای یوسف کنعانی وی جان…

ادامه مطلب

گر نخسپی شبکی جان چه شود

گر نخسپی شبکی جان چه شود ور نکوبی در هجران چه شود ور بیاری شبکی روز آری از برای دل یاران چه شود ور دو…

ادامه مطلب

گرم سیم و درم بودی مرا مونس چه کم بودی

گرم سیم و درم بودی مرا مونس چه کم بودی وگر یارم فقیرستی ز زر فارغ چه غم بودی خدایا حرمت مردان ز دنیا فارغش…

ادامه مطلب

گفته‌ای من یار دیگر می کنم

گفته‌ای من یار دیگر می کنم بر تو دل چون سنگ مرمر می کنم پس تو خود این گو که از تیغ جفا عاشقی را…

ادامه مطلب

گوش من منتظر پیام تو را

گوش من منتظر پیام تو را جان به جان جسته یک سلام تو را در دلم خون شوق می‌جوشد منتظر بوی جوش جام تو را…

ادامه مطلب

لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد

لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد ما را چه جرم اگر کرمش با شما نکرد تشنیع می‌زنی که جفا کرد آن نگار خوبی که…

ادامه مطلب

ما را سفری فتاد بی‌ما

ما را سفری فتاد بی‌ما آن جا دل ما گشاد بی‌ما آن مه که ز ما نهان همی‌شد رخ بر رخ ما نهاد بی‌ما چون…

ادامه مطلب

مات خود را صنما مات مکن

مات خود را صنما مات مکن بجز از لطف و مراعات مکن خرده و بی‌ادبی‌ها که برفت عفو کن هیچ مکافات مکن وقت رحم است…

ادامه مطلب

مبارک باشد آن رو را بدیدن بامدادانی

مبارک باشد آن رو را بدیدن بامدادانی به بوسیدن چنان دستی ز شاهنشاه سلطانی بدیدن بامدادانی چنان رو را چه خوش باشد هم از آغاز…

ادامه مطلب

مده به دست فراقت دل مرا که نشاید

مده به دست فراقت دل مرا که نشاید مکش تو کشته خود را مکن بتا که نشاید مرا به لطف گزیدی چرا ز من برمیدی…

ادامه مطلب

مرا چون ناف بر مستی بریدی

مرا چون ناف بر مستی بریدی ز من چه ساقیا دامن کشیدی چنین عشقی پدید آری به هر دم پدیدآرنده چون ناپدیدی دهل پیدا دهلزن…

ادامه مطلب

مرا هر لحظه منزل آسمانی

مرا هر لحظه منزل آسمانی تو را هر دم خیالی و گمانی تو گویی کو طمع کرده‌ست در من جهانی زین خیال اندر زیانی بر…

ادامه مطلب

مست آمد دلبرم تا دل برد از بامداد

مست آمد دلبرم تا دل برد از بامداد ای مسلمانان ز دست مست دلبر داد داد دی دل من می‌جهید و هر دو چشمم می‌پرید…

ادامه مطلب

مسلم آمد یار مرا دل افروزی

مسلم آمد یار مرا دل افروزی چه عشق داد مرا فضل حق زهی روزی اگر سرم برود گو برو مرا سر اوست رهیدم از کله…

ادامه مطلب

مطربا این پرده زن کان یار ما مست آمدست

مطربا این پرده زن کان یار ما مست آمدست وان حیات باصفای باوفا مست آمدست گر لباس قهر پوشد چون شرر بشناسمش کو بدین شیوه…

ادامه مطلب

مگر تو یوسفان را دلستانی

مگر تو یوسفان را دلستانی مگر تو رشک ماه آسمانی مها از بس عزیزی و لطیفی غریب این جهان و آن جهانی روان‌هایی که روز…

ادامه مطلب

من از این خانه پرنور به در می نروم

من از این خانه پرنور به در می نروم من از این شهر مبارک به سفر می نروم منم و این صنم و عاشقی و…

ادامه مطلب

من به سوی باغ و گلشن می روم

من به سوی باغ و گلشن می روم تو نمی‌آیی میا من می روم روز تاریک است بی‌رویش مرا من برای شمع روشن می روم…

ادامه مطلب

من دوش دیدم سر دل اندر جمال دلبری

من دوش دیدم سر دل اندر جمال دلبری سنگین دلی لعلین لبی ایمان فزایی کافری از جان و دل گوید کسی پیش چنان جانانه‌ای از…

ادامه مطلب

من نیت آن کردم تا باشم سودایی

من نیت آن کردم تا باشم سودایی نیت ز کجا گنجد اندر دل شیدایی مجنونی من گشته سرمایه صد عاقل وین تلخی من گشته دریای…

ادامه مطلب

مه روزه اندرآمد هله ای بت چو شکر

مه روزه اندرآمد هله ای بت چو شکر گه بوسه است تنها نه کنار و چیز دیگر بنشین نظاره می‌کن ز خورش کناره می‌کن دو…

ادامه مطلب

می تلخی که تلخی‌ها بدو گردد همه شیرین

می تلخی که تلخی‌ها بدو گردد همه شیرین بت چینی که نگذارد که افتد بر رخ ما چین میش هر دم همی‌گوید که آب خضر…

ادامه مطلب

میر خرابات تویی ای نگار

میر خرابات تویی ای نگار وز تو خرابات چنین بی‌قرار جمله خرابات خراب تواند جمله اسرار ز توست آشکار جان خراباتی و عمر عزیز هین…

ادامه مطلب

ناموس مکن پیش آ ای عاشق بیچاره

ناموس مکن پیش آ ای عاشق بیچاره تا مرد نظر باشی نی مردم نظاره ای عاشق الاهو ز استاره بگیر این خو خورشید چو درتابد…

ادامه مطلب

نذر کند یار که امشب تو را

نذر کند یار که امشب تو را خواب نباشد ز طمع برتر آ حفظ دماغ آن مدمغ بود چونک سهر باید یار مرا هست دماغ…

ادامه مطلب

نک ماه رجب آمد تا ماه عجب بیند

نک ماه رجب آمد تا ماه عجب بیند وز سوختگان ره گرمی و طلب بیند گر سجده کنان آید در امن و امان آید ور…

ادامه مطلب

ننشیند آتشم چو ز حق خاست آرزو

ننشیند آتشم چو ز حق خاست آرزو زین سو نظر مکن که از آن جاست آرزو تردامنم مبین که از آن بحر تر شدم گر…

ادامه مطلب

نومید مشو جانا کاومید پدید آمد

نومید مشو جانا کاومید پدید آمد اومید همه جان‌ها از غیب رسید آمد نومید مشو گر چه مریم بشد از دستت کان نور که عیسی…

ادامه مطلب

هان ای طبیب عاشقان سوداییی دیدی چو ما

هان ای طبیب عاشقان سوداییی دیدی چو ما یا صاحبی اننی مستهلک لو لاکما ای یوسف صد انجمن یعقوب دیدستی چو من اصفر خدی من…

ادامه مطلب

هر اول روز ای جان صد بار سلام علیک

هر اول روز ای جان صد بار سلام علیک در گفتن و خاموشی ای یار سلام علیک از جان همه قدوسی وز تن همه سالوسی…

ادامه مطلب

هر روز بگه ای شه دلدار درآیی

هر روز بگه ای شه دلدار درآیی جان را و جهان را شکفانی و فزایی یا رب چه خجسته‌ست ملاقات جمالت آن لحظه که چون…

ادامه مطلب

هر کی بالاست مر او را چه غمست

هر کی بالاست مر او را چه غمست هر کی آن جاست مر او را چه غمست که از این سو همه جان‌ست و حیات…

ادامه مطلب

هر نکته که از زهر اجل تلختر آید

هر نکته که از زهر اجل تلختر آید آن را چو بگوید لب تو چون شکر آید در چاه زنخدان تو هر جان که وطن…

ادامه مطلب

هست مستی که مرا جانب میخانه برد

هست مستی که مرا جانب میخانه برد جانب ساقی گلچهره دردانه برد هست مستی که کشد گوش مرا یارانه از چنین صف نعالم سوی پیشانه…

ادامه مطلب

هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد

هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد هله پیوسته دل عشق ز تو شادان باد غم پرستی که تو را بیند و شادی نکند…

ادامه مطلب

هم به درد این درد را درمان کنم

هم به درد این درد را درمان کنم هم به صبر این کار را آسان کنم یا برآرم پای جان زین آب و گل یا…

ادامه مطلب

همه خوردند و برفتند و بماندم من و تو

همه خوردند و برفتند و بماندم من و تو چو مرا یافته‌ای صحبت هر خام مجو همه سرسبزی جان تو ز اقبال دل است هله…

ادامه مطلب