از دلم صورت آن خوب ختن می‌نرود

از دلم صورت آن خوب ختن می‌نرود چاشنی شکر او ز دهن می‌نرود بالله ار شور کنم هر نفسی عیب مگیر گر برفت از دل…

ادامه مطلب

از بهر چه در غم و زحیرید

از بهر چه در غم و زحیرید وقت سفرست خر بگیرید خیزید روان شوید یاران تا همچو روان صفا پذیرید پران باشید در پی صید…

ادامه مطلب

از اصل چو حورزاد باشیم

از اصل چو حورزاد باشیم شاید که همیشه شاد باشیم ما داد طرب دهیم تا ما در عشق امیرداد باشیم چون عشق بنا نهاد ما…

ادامه مطلب

آخر از هجران به وصلش دررسیدستی دلا

آخر از هجران به وصلش دررسیدستی دلا صد هزاران سر سر جان شنیدستی دلا از ورای پرده‌ها تو گشته‌ای چون می از او پرده خوبان…

ادامه مطلب

کو مطرب عشق چست دانا

کو مطرب عشق چست دانا کز عشق زند نه از تقاضا مردم به امید و این ندیدم در گور شدم بدین تمنا ای یار عزیز…

ادامه مطلب

گر این سلطان ما را بنده باشی

گر این سلطان ما را بنده باشی همه گریند و تو در خنده باشی وگر غم پر شود اطراف عالم تو شاد و خرم و…

ادامه مطلب

گر تو ما را به جفای صنمان ترسانی

گر تو ما را به جفای صنمان ترسانی شکم گرسنگان را تو به نان ترسانی و به دشنام بتم آیی و تهدید دهی مردگان را…

ادامه مطلب

گر دم از شادی وگر از غم زنیم

گر دم از شادی وگر از غم زنیم جمع بنشینیم و دم با هم زنیم یار ما افزون رود افزون رویم یار ما گر کم…

ادامه مطلب

گر گمشدگان روزگاریم

گر گمشدگان روزگاریم ره یافتگان کوی یاریم گم گردد روزگار چون ما گر آتش دل بر او گماریم نی سر ماند نه عقل او را…

ادامه مطلب

گر نرگس خون خوارش دربند امانستی

گر نرگس خون خوارش دربند امانستی هم زهر شکر گشتی هم گرگ شبانستی هم دور قمر یارا چون بنده بدی ما را هم ساغر سلطانی…

ادامه مطلب

گرمابه دهر جان فزا بود

گرمابه دهر جان فزا بود زیرا که در او پری ما بود مر پریان را ز حیرت او هر گوشه مقال و ماجرا بود عقلست…

ادامه مطلب

گفتی شکار گیرم رفتی شکار گشتی

گفتی شکار گیرم رفتی شکار گشتی گفتی قرار یابم خود بی‌قرار گشتی خضرت چرا نخوانم کآب حیات خوردی پیشت چرا نمیرم چون یار یار گشتی…

ادامه مطلب

گویند به بلا ساقون ترکی دو کمان دارد

گویند به بلا ساقون ترکی دو کمان دارد ور زان دو یکی کم شد ما را چه زیان دارد ای در غم بیهوده از بوده…

ادامه مطلب

ما آب دریم ما چه دانیم

ما آب دریم ما چه دانیم چه شور و شریم ما چه دانیم هر دم ز شراب بی‌نشانی خود مستتریم ما چه دانیم تا گوهر…

ادامه مطلب

ما سر و پنجه و قوت نه از این جان داریم

ما سر و پنجه و قوت نه از این جان داریم ما کر و فر سعادت نه ز کیوان داریم آتش دولت ما نیست ز…

ادامه مطلب

مادر عشق طفل عاشق را

مادر عشق طفل عاشق را پیش سلطان بی‌امان نبرد تا نشد بالغ و ز جان فارغ پیش آن جان جان جان نبرد روبه عقل گر…

ادامه مطلب

مبر رنج ای برادر خواجه سختست

مبر رنج ای برادر خواجه سختست به وقت داد و بخشش شوربختست اگر چه باغ را نیمی گرفته‌ست ولیکن سخت بی‌میوه درختست گشاده ابروست و…

ادامه مطلب

مرا اگر تو نخواهی منت به جان خواهم

مرا اگر تو نخواهی منت به جان خواهم وگر درم نگشایی مقیم درگاهم چو ماهیم که بیفکند موج بیرونش به غیر آب نباشد پناه و…

ادامه مطلب

مرا در خنده می‌آرد بهاری

مرا در خنده می‌آرد بهاری مرا سرگشته می‌دارد خماری مرا در چرخ آورده‌ست ماهی مرا بی‌یار گردانید یاری چو تاری گشتم از آواز چنگی نوایش…

ادامه مطلب

مرا همچون پدر بنگر نه همچون شوهر مادر

مرا همچون پدر بنگر نه همچون شوهر مادر پدر را نیک واقف دان از آن کژبازی مضمر تو گردی راست اولیتر از آنک کژ نهی…

ادامه مطلب

مست رسید آن بت بی‌باک من

مست رسید آن بت بی‌باک من دردکش و دلخوش و چالاک من گفت به من بنگر و دلشاد شو هیچ به خود منگر غمناک من…

ادامه مطلب

مسلمانان مسلمانان مرا جانی است سودایی

مسلمانان مسلمانان مرا جانی است سودایی چو طوفان بر سرم بارد از این سودا ز بالایی مسلمانان مسلمانان به هر روزی یکی شوری به کوی…

ادامه مطلب

مطربا بردار چنگ و لحن موسیقار زن

مطربا بردار چنگ و لحن موسیقار زن آتش از جرمم بیار و اندر استغفار زن ای کلیم عشق بر فرعون هستی حمله بر بر سر…

ادامه مطلب

مکن مکن که پشیمان شوی و بد باشد

مکن مکن که پشیمان شوی و بد باشد که بی‌عنایت جان باغ چون لحد باشد چه ریشه برکنی از غصه و پشیمانی چو ریش عقل…

ادامه مطلب

من اشتر مست شهریارم

من اشتر مست شهریارم آن خایم کز گلو برآرم چون گلبن روی اوست خویم اشکوفه من بود نثارم چون بحر اگر ترش کنم رو پرگوهر…

ادامه مطلب

من پاکباز عشقم تخم غرض نکارم

من پاکباز عشقم تخم غرض نکارم پشت و پناه فقرم پشت طمع نخارم نی بند خلق باشم نی از کسی تراشم مرغ گشاده پایم برگ…

ادامه مطلب

من رای درا تلالا نوره وسط الفؤاد

من رای درا تلالا نوره وسط الفؤاد بیننا و بینه قبل التجلی الف واد جاء من یحیی الموات و الرمیم و الرفات ایها الاموات قوموا…

ادامه مطلب

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی مفروش خویش ارزان که تو بس گران بهایی به عصا شکاف دریا که تو موسی…

ادامه مطلب

مها یک دم رعیت شو مرا شه دان و سالاری

مها یک دم رعیت شو مرا شه دان و سالاری اگر مه را جفا گویم بجنبان سر بگو آری مرا بر تخت خود بنشان دوزانو…

ادامه مطلب

می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا

می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا گردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجا پیش آر نوشانوش را از…

ادامه مطلب

میر شکار من که مرا کرده‌ای شکار

میر شکار من که مرا کرده‌ای شکار بی‌تو نه عیش دارم و نه خواب و نه قرار دلدار من تویی سر بازار من تویی این…

ادامه مطلب

نام آن کس بر که مرده از جمالش زنده شد

نام آن کس بر که مرده از جمالش زنده شد گریه‌های جمله عالم در وصالش خنده شد یاد آن کس کن که چون خوبی او…

ادامه مطلب

نرم نرمک سوی رخسارش نگر

نرم نرمک سوی رخسارش نگر چشم بگشا چشم خمارش نگر چون بخندد آن عقیق قیمتی صد هزاران دل گرفتارش نگر سر برآر از مستی و…

ادامه مطلب

نگار خوب شکربار چونست

نگار خوب شکربار چونست چراغ دیده و دیدار چونست عجب آن غمزه غماز چونست عجب آن طره طرار چونست عجب آن شهره بازار خوبی عجب…

ادامه مطلب

نه آن شیرم که با دشمن برآیم

نه آن شیرم که با دشمن برآیم مرا این بس که من با من برآیم چو خاک پای عشقم تو یقین دان کز این گل…

ادامه مطلب

نی دیده هر دلی را دیدار می‌نماید

نی دیده هر دلی را دیدار می‌نماید نی هر خسیس را شه رخسار می‌نماید الا حقیر ما را الا خسیس ما را کز خار می‌رهاند…

ادامه مطلب

هذا سیدی، هذا سندی

هذا سیدی، هذا سندی هذا سکنی، هذا مددی هذا کنفی، هذا عمدی هذا ازلی، هذا ابدی یا من وجهه، ضعف القمر یا من قده صعف‌الشجر…

ادامه مطلب

هر چه دلبر کرد ناخوش چون بود

هر چه دلبر کرد ناخوش چون بود هر چه کشت افزاست آتش چون بود نقش‌هایی که نگارد آن نگار عقل آن را جز که مفرش…

ادامه مطلب

هر روز فقیران را هم عید و هم آدینه

هر روز فقیران را هم عید و هم آدینه نی عید کهن گشته آدینه دیگینه عیدانه بپوشیده همچون مه عید ای جان از نور جمال…

ادامه مطلب

هر که گوید کان چراغ دیده‌ها را دیده‌ام

هر که گوید کان چراغ دیده‌ها را دیده‌ام پیش من نه دیده‌اش را کامتحان دیده‌ام چشم بد دور از خیالش دوشمان بس لطف کرد من…

ادامه مطلب

هرگز ندانم راندن مستی که افتد بر درم

هرگز ندانم راندن مستی که افتد بر درم در خانه گر می باشدم پیشش نهم با وی خورم مستی که شد مهمان من جان منست…

ادامه مطلب

هلا ای آب حیوان از نوایی

هلا ای آب حیوان از نوایی همی‌گردان مرا چون آسیایی چنین می‌کن که تا بادا چنین باد پریشان دل به جایی من به جایی نجنبد…

ادامه مطلب

هله زیرک هله زیرک هله زیرک زوتر

هله زیرک هله زیرک هله زیرک زوتر هله کز جنبش ساقی بدود باده به سر بر بدود روح پیاده سر گنجینه گشاده رخ چون زهره…

ادامه مطلب

هم تو شمعی هم تو شاهد هم تو می

هم تو شمعی هم تو شاهد هم تو می هم بهاری در میان ماه دی هر طرف از عشق تو پر سوخته آفتاب و صد…

ادامه مطلب

همی‌بینیم ساقی را که گرد جام می‌گردد

همی‌بینیم ساقی را که گرد جام می‌گردد ز زر پخته بویی بر که سیم اندام می‌گردد دگر دل دل نمی‌باشد دگر جان می‌نیارامد که آن…

ادامه مطلب

هین که منم بر در در برگشا

هین که منم بر در در برگشا بستن در نیست نشان رضا در دل هر ذره تو را درگهیست تا نگشایی بود آن در خفا…

ادامه مطلب

وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم

وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم بند را برگسلیم از همه بیگانه شویم جان سپاریم دگر ننگ چنین جان نکشیم خانه سوزیم…

ادامه مطلب

یا رشا فدیته من زمن رایته

یا رشا فدیته من زمن رایته لست تقول اننی ارحم من سبیته محرقنی برده کفی اذا دعوته محتجب بصده عنی اذا اتیته آه الیس ناظری…

ادامه مطلب

یا ملک المبعث والمحشر

یا ملک المبعث والمحشر لیس سوی صدرک من مصدر سر نبری ای سر، اگر سر بری آن ز خری دان که تو سر واخری مقلة…

ادامه مطلب

یار شدم یار شدم با غم تو یار شدم

یار شدم یار شدم با غم تو یار شدم تا که رسیدم بر تو از همه بیزار شدم گفت مرا چرخ فلک عاجزم از گردش…

ادامه مطلب