بر سر ره دیدمش تیزروان چون قمر

بر سر ره دیدمش تیزروان چون قمر گفتم بهر خدا یک دمه آهسته تر یک دم ای ماه وش اسب و عنان را بکش ای…

ادامه مطلب

بخوردم از کف دلبر شرابی

بخوردم از کف دلبر شرابی شدم معمور و در صورت خرابی گزیدم آتش پنهان پنهان کز او اندر رخم پیداست تابی هزاران نکته در عالم…

ادامه مطلب

ببین دلی که نگردد ز جان سپاری سیر

ببین دلی که نگردد ز جان سپاری سیر اسیر عشق نگردد ز رنج و خواری سیر ز زخم‌های نهانی که عاشقان دانند به خون درست…

ادامه مطلب

بانگ آید هر زمانی زین رواق آبگون

بانگ آید هر زمانی زین رواق آبگون آیت انا بنیناها و انا موسعون کی شنود این بانگ را بی‌گوش ظاهر دم به دم تایبون العابدون…

ادامه مطلب

باز گردد عاقبت این در بلی

باز گردد عاقبت این در بلی رو نماید یار سیمین بر بلی ساقی ما یاد این مستان کند بار دیگر با می و ساغر بلی…

ادامه مطلب

باز برآمد ز کوه خسرو شیرین من

باز برآمد ز کوه خسرو شیرین من باز مرا یاد کرد جان و دل و دین من سوره یاسین بسی خواندم از عشق و ذوق…

ادامه مطلب

باده نمی‌بایدم فارغم از درد و صاف

باده نمی‌بایدم فارغم از درد و صاف تشنه خون خودم آمد وقت مصاف برکش شمشیر تیز خون حسودان بریز تا سر بی‌تن کند گرد تن…

ادامه مطلب

با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین

با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین با آنک نیست عاشق یک دم مشو قرین ور ز آنک یار پرده عزت فروکشید آن را که…

ادامه مطلب

ایها العشاق آتش گشته چون استاره‌ایم

ایها العشاق آتش گشته چون استاره‌ایم لاجرم رقصان همه شب گرد آن مه پاره‌ایم تا بود خورشید حاضر هست استاره ستیر بی‌رخ خورشید ما می…

ادامه مطلب

این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است این

این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است این خضر است و الیاس این مگر یا آب حیوانی است این این باغ روحانی…

ادامه مطلب

این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام

این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام این بار من یک بارگی از عافیت ببریده‌ام دل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌ام…

ادامه مطلب

ای یوسف خوش نام هی در ره میا بی‌همرهی

ای یوسف خوش نام هی در ره میا بی‌همرهی مسکل ز یعقوب خرد تا درنیفتی در چهی آن سگ بود کو بیهده خسپد به پیش…

ادامه مطلب

ای هوس عشق تو کرده جهان را زبون

ای هوس عشق تو کرده جهان را زبون خیره عشقت چو من این فلک سرنگون می‌در و می‌دوز تو می‌بر و می‌سوز تو خون کن…

ادامه مطلب

ای ناطق الهی و ای دیده حقایق

ای ناطق الهی و ای دیده حقایق زین قلزم پرآتش ای چاره خلایق تو بس قدیم پیری بس شاه بی‌نظیری جان را تو دستگیری از…

ادامه مطلب

ای مبدعی که سگ را بر شیر می‌فزایی

ای مبدعی که سگ را بر شیر می‌فزایی سنگ سیه بگیری آموزیش سقایی بس شاه و بس فریدون کز تیغشان چکد خون زان روی همچو…

ادامه مطلب

ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا

ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا در رخ مه کجا بود این کر و فر و کبریا جمله به ماه عاشق…

ادامه مطلب

ای فصل باباران ما برریز بر یاران ما

ای فصل باباران ما برریز بر یاران ما چون اشک غمخواران ما در هجر دلداران ما ای چشم ابر این اشک‌ها می‌ریز همچون مشک‌ها زیرا…

ادامه مطلب

ای عاشقان ای عاشقان دیوانه‌ام کو سلسله

ای عاشقان ای عاشقان دیوانه‌ام کو سلسله ای سلسله جنبان جان عالم ز تو پرغلغله زنجیر دیگر ساختی در گردنم انداختی وز آسمان درتاختی تا…

ادامه مطلب

ای شاه جسم و جان ما خندان کن دندان ما

ای شاه جسم و جان ما خندان کن دندان ما سرمه کش چشمان ما ای چشم جان را توتیا ای مه ز اجلالت خجل عشقت…

ادامه مطلب

ای ساقی و دستگیر مستان

ای ساقی و دستگیر مستان دل را ز وفای مست مستان ای ساقی تشنگان مخمور بس تشنه شدند می پرستان از دست به دست می…

ادامه مطلب

ای ز بگه خاسته سر مست مست

ای ز بگه خاسته سر مست مست مست شرابی و شراب الست عشق رسانید تو را همچو جام از بر ما تا بر خود دست…

ادامه مطلب

ای دوست عتاب را رها کن

ای دوست عتاب را رها کن تدبیر دوای درد ما کن ای دوست جدا مشو تو از ما ما را ز بلا و غم جدا…

ادامه مطلب

ای دل سرگشته شده در طلب یاوه روی

ای دل سرگشته شده در طلب یاوه روی چند بگفتم که مده دل به کسی بی‌گروی بر سر شطرنج بتی جامه کنی کیسه بری با…

ادامه مطلب

ای دشمن روزه و نمازم

ای دشمن روزه و نمازم وی عمر و سعادت درازم هر پرده که ساختم دریدی بگذشت از آنک پرده سازم ای من چو زمین و…

ادامه مطلب

ای خواجه نمی‌بینی این روز قیامت را

ای خواجه نمی‌بینی این روز قیامت را ای خواجه نمی‌بینی این خوش قد و قامت را دیوار و در خانه شوریده و دیوانه من بر…

ادامه مطلب

ای خجل از تو شکر و آزادی

ای خجل از تو شکر و آزادی لایق آن وصال کو شادی عشق را بین که صد دهان بگشاد چون تو چشمان عشق بگشادی ای…

ادامه مطلب

اتیناکم اتیناکم فحیونا نحییکم

اتیناکم اتیناکم فحیونا نحییکم و لو لاکم و لقیاکم لما کنا بودایکم دخلنا دارکم سکری فشکرا ربنا شکرا ذکرتم عهدنا ذکرا و نادانا منادیکم خرجنا…

ادامه مطلب

ای تو را گردن زده آن تسخرت بر گرد نان

ای تو را گردن زده آن تسخرت بر گرد نان ای سیاهی بر سیاهی جان تو از گرد نان ای تو در آیینه دیده روی…

ادامه مطلب

ای به میدان‌های وحدت گوی شاهی باخته

ای به میدان‌های وحدت گوی شاهی باخته جمله را عریان بدیده کس تو را نشناخته عقل کل کژچشم گشته از کمال غیرتت وز کژی پنداشته…

ادامه مطلب

ای بر سر بازاری دستار چنان کرده

ای بر سر بازاری دستار چنان کرده رو با دگران کرده ما را نگران کرده ما را بگزیده لب کیم بر تو امشب و آن…

ادامه مطلب

ای آنک پیش حسنت حوری قدم دو آید

ای آنک پیش حسنت حوری قدم دو آید در خانه خیالت شاید که غم درآید ای آنک هر وجودی ز آغاز از تو خیزد شاید…

ادامه مطلب

ای از تو من برسته ای هم توام بخورده

ای از تو من برسته ای هم توام بخورده هم در تو می‌گدازم چون از توام فسرده گه در کفم فشاری گه زیر پا به…

ادامه مطلب

آه چه دیوانه شدم در طلب سلسله‌ای

آه چه دیوانه شدم در طلب سلسله‌ای در خم گردون فکنم هر نفسی غلغله‌ای زیر قدم می‌سپرم هر سحری بادیه‌ای خون جگر می‌سپرم در طلب…

ادامه مطلب

اندرآ عیش بی‌تو شادان نیست

اندرآ عیش بی‌تو شادان نیست کیست کو بنده تو از جان نیست ای تو در جان چو جان ما در تن سخت پنهان ولیک پنهان…

ادامه مطلب

آنچ روی تو کند نور رخ خور نکند

آنچ روی تو کند نور رخ خور نکند و آنچ عشق تو کند شورش محشر نکند هر کی بیند رخ تو جانب گلشن نرود هر…

ادامه مطلب

آن ماه کو ز خوبی بر جمله می‌دواند

آن ماه کو ز خوبی بر جمله می‌دواند ای عاشقان شما را پیغام می‌رساند سوی شما نبشت او بر روی بنده سطری خط خوان کیست…

ادامه مطلب

آن عشق جگرخواره کز خون شود او فربه

آن عشق جگرخواره کز خون شود او فربه ای بارخدا بر ما نرمش کن و رحمش ده روزی که نریزد خون رنجیش بدید آمد جز…

ادامه مطلب

آن را که به لطف سر بخاری

آن را که به لطف سر بخاری از عقل و معامله برآری از یک نظرت قیامتی خاست یا رب تو در آن نظر چه داری…

ادامه مطلب

امیر دل همی‌گوید تو را گر تو دلی داری

امیر دل همی‌گوید تو را گر تو دلی داری که عاشق باش تا گیری ز نان و جامه بیزاری تو را گر قحط نان باشد…

ادامه مطلب

امروز مرا چه شد چه دانم

امروز مرا چه شد چه دانم امروز من از سبک دلانم در دیده عقل بس مکینم در دیده عشق بی‌مکانم افسوس که ساکن زمینم انصاف…

ادامه مطلب

امروز جمال تو بر دیده مبارک باد

امروز جمال تو بر دیده مبارک باد بر ما هوس تازه پیچیده مبارک باد گل‌ها چون میان بندد بر جمله جهان خندد ای پرگل و…

ادامه مطلب

آمد مه و لشکر ستاره

آمد مه و لشکر ستاره خورشید گریخت یک سواره آن مه که ز روز و شب برون است کو چشم که تا کند نظاره چشمی…

ادامه مطلب

آمد آن خواجه سیماترش

آمد آن خواجه سیماترش وان شکرش گشته چو سرکا ترش با همگان روترش است ای عجب یا که به بیرون خوش و با ما ترش…

ادامه مطلب

الا ای نقش روحانی چرا از ما گریزانی

الا ای نقش روحانی چرا از ما گریزانی تو خود از خانه آخر ز حال بنده می دانی به حق اشک گرم من به حق…

ادامه مطلب

اگر عشقت به جای جان ندارم

اگر عشقت به جای جان ندارم به زلف کافرت ایمان ندارم چو گفتی ننگ می داری ز عشقم غم عشق تو را پنهان ندارم تو…

ادامه مطلب

اگر خواب آیدم امشب سزای ریش خود بیند

اگر خواب آیدم امشب سزای ریش خود بیند به جای مفرش و بالی همه مشت و لگد بیند ازیرا خواب کژ بیند که آیینه خیالست…

ادامه مطلب

اگر باده خوری باری ز دست دلبر ما خور

اگر باده خوری باری ز دست دلبر ما خور ز دست یار آتشروی عالم سوز زیبا خور نمی‌شاید که چون برقی به هر دم خرمنی…

ادامه مطلب

آفتابا بار دیگر خانه را پرنور کن

آفتابا بار دیگر خانه را پرنور کن دوستان را شاد گردان دشمنان را کور کن از پس کوهی برآ و سنگ‌ها را لعل ساز بار…

ادامه مطلب

از قصه حال ما نپرسی

از قصه حال ما نپرسی وز کشتن عاشقان نترسی ای گوهر عشق از چه بحری وی آتش عشق از چه درسی آن جا که تویی…

ادامه مطلب

از دار ملک لم یزل ای شاه سلطان آمدی

از دار ملک لم یزل ای شاه سلطان آمدی بر قلب ماهان برزدی سنجق ز شاهان بستدی ماه آمدی از لامکان ای اصل کارستان جان…

ادامه مطلب