در قمار عشق آخر، باختم دل و دین را

در قمار عشق آخر، باختم دل و دین را وازدم در این بازی، عقل مصلحت بین را فصل نوبهار آمد، جام جم چه می‌جویی از…

ادامه مطلب

دادن باده حرام است به نادانی چند

دادن باده حرام است به نادانی چند کآب حیوان نتوان داد به حیوانی چند گذر افتاد به هر حلقهٔ غم دوران را مگر آن حلقه…

ادامه مطلب

خاکم به ره آن بت چالاک نکردند

خاکم به ره آن بت چالاک نکردند فریاد که کشتندم و در خاک نکردند من طایفه‌ای بر سر آن کوی ندیدم کز دست غمش جامهٔ…

ادامه مطلب

چه عقده‌هاست به کار دلم ز بخت سیاه

چه عقده‌هاست به کار دلم ز بخت سیاه که زلف دوست بلند است و دست من کوتاه نعوذبالله از این زاهدان جامه سفید تبارک الله…

ادامه مطلب

جنس گران بهای خود ارزان نمی‌کنی

جنس گران بهای خود ارزان نمی‌کنی یعنی بهای بوسه به صد جان نمی‌کنی روزی نمی‌شود که برغم شکرفروش از خنده شره را شکرستان نمی‌کنی برکس…

ادامه مطلب

تو پری چهره اگر دست به آیینه بری

تو پری چهره اگر دست به آیینه بری آنچنان شیفته گردی که گریبان بدری با وجودت دو جهان بی‌خبر از خویشتنند تو چنان واله خود…

ادامه مطلب

تا صبا شانه بر آن سنبل خم در خم زد

تا صبا شانه بر آن سنبل خم در خم زد آشیان دل یک سلسله را بر هم زد بود از زلف پریشان توام خاطر جمع…

ادامه مطلب

تا حریفان بر در می‌خانه ماوا کرده‌اند

تا حریفان بر در می‌خانه ماوا کرده‌اند خانه غم را خراب از سیل صهبا کرده‌اند میگساران چنگ تا در گردن مینا زدند دعوی گردن کشی…

ادامه مطلب

پیشتر زآن که مهی جلوه در این محفل داشت

پیشتر زآن که مهی جلوه در این محفل داشت مهرهٔ مهر تو در حقهٔ دل منزل داشت من همین از نظر افتاده چشمت بودم ور…

ادامه مطلب

به خون تپیده ز بازوی قاتلی تن من

به خون تپیده ز بازوی قاتلی تن من که منتی است ز شمشیر او به گردن من فرشته سینه سپر می‌کند چو از سر ناز…

ادامه مطلب

بر سر آتش سوزنده نشیمن کردم

بر سر آتش سوزنده نشیمن کردم معنی عشق تو را بر همه روشن کردم کسی از دور فلک این همه اندیشه نکرد که من از…

ادامه مطلب

ای که می‌پرسی ز من کیفیت چشم غزالم

ای که می‌پرسی ز من کیفیت چشم غزالم من از این پیمانه مستم، من در این افسانه لالم گر به خیل او در آیم خسرو…

ادامه مطلب

ای خوش آنان که قدم در ره میخانهٔ زدند

ای خوش آنان که قدم در ره میخانهٔ زدند بوسه دادند لب شاهد و پیمانه زدند به حقارت منگر باده‌کشان را کاین قوم پشت پا…

ادامه مطلب

آنان که در محبت او سنگ می‌خورند

آنان که در محبت او سنگ می‌خورند خون را به جای بادهٔ گل‌رنگ می‌خورند من تنگ‌دل ز رشک گروهی که در خیال تنگ شکر از…

ادامه مطلب

آشوب شهر طلعت زیبای او بود

آشوب شهر طلعت زیبای او بود زنجیر عقل جعد چلیپای او بود ما و دلی که خسته تیر بلای عشق ما و سری که بر…

ادامه مطلب

یک اشارت ز تو بر قتل جهان بسیار است

یک اشارت ز تو بر قتل جهان بسیار است در کمینی که تویی تیر و کمان بیکار است من و اوصاف تو تا شغل قلم…

ادامه مطلب

همان که چشم تو را طرز دل‌ربایی داد

همان که چشم تو را طرز دل‌ربایی داد دل مرا به نگاه تو آشنایی داد پس از شکستن دل کام دادی‌ام آری به تن درست…

ادامه مطلب

هر دم ای گل از تو در گلشن فغان تازه است

هر دم ای گل از تو در گلشن فغان تازه است عندلیبان کهن را داستان تازه است تا کدامین خسته را کشتی ز تیغ بی‌دریغ…

ادامه مطلب

نگارم گر به چین با طرهٔ پرچین شود پیدا

نگارم گر به چین با طرهٔ پرچین شود پیدا ز چین طرهٔ او فتنه‌ها در چین شود پیدا کی از برج فلک ماهی بدین خوبی…

ادامه مطلب

مهره توان برد، مار اگر بگذارد

مهره توان برد، مار اگر بگذارد غنچه توان چید، خار اگر بگذارد با همه حسرت خوشم به گوشهٔ چشمی چشم بد روزگار اگر بگذارد کام…

ادامه مطلب

مگر خدا ز رقیبان تو را جدا بکند

مگر خدا ز رقیبان تو را جدا بکند عجب خیال خوشی کرده‌ام، خدا بکند سزای مردم بیگانه را دهم روزی که روزگار تو را با…

ادامه مطلب

مانع رفتن بجز مهر و وفای من نبود

مانع رفتن بجز مهر و وفای من نبود ور نه در کوی بتان بندی به پای من نبود گر نبودی کوه اندوه محبت در میان…

ادامه مطلب

گرفته تا ره بغداد ماه نوسفرم

گرفته تا ره بغداد ماه نوسفرم هزار دجله به یک‌دم گذشته از نظرم چه قطره‌ها که دمادم نریخت از مژه‌ام چه شعله‌ها که پیاپی نخاست…

ادامه مطلب

گر در آید شب عید از درم آن صبح امید

گر در آید شب عید از درم آن صبح امید شب من روز شود یک سر و روزم همه عید خستگیهای مرا عشق به یک…

ادامه مطلب

کیفیت نگاه تو از جام خوش‌تر است

کیفیت نگاه تو از جام خوش‌تر است لعل لبت ز بادهٔ گلفام خوش‌تر است نظارهٔ رخ تو به اصرار خوب تر بوسیدن لب تو به…

ادامه مطلب

کاش آن صنم آماده شدی جلوه‌گری را

کاش آن صنم آماده شدی جلوه‌گری را در پرده نشاندی صنم کاشغری را گر جعد تو مویی فکند بر سر آتش احضار کند روح هوا…

ادامه مطلب

عهد همه بشکستم در بستن پیمانت

عهد همه بشکستم در بستن پیمانت دامن مکش از دستم، دست من و دامانت حسرت خورم از خونی کش ریخته شمشیرت غیرت برم از چاکی…

ادامه مطلب

شد وقت مرگ نوش لبی هم‌نشین مرا

شد وقت مرگ نوش لبی هم‌نشین مرا عمر دوباره شد نفس واپسین مرا با صد هزار حسرت از آن کو گذشته‌ام وا حسرتا اگر بگذارد…

ادامه مطلب

سر از کمند نپیچم اگر تو صیادی

سر از کمند نپیچم اگر تو صیادی رخ از هلاک نتابم اگر تو جلادی نکرده چاره مکر تو هیچ مکاری نبرده پنجهٔ شید تو هیچ…

ادامه مطلب

زان سر زلف مرا بی سرو سامان کردی

زان سر زلف مرا بی سرو سامان کردی خاطرم جمع نشد تا تو پریشان کردی من به سودای غمت اشک به دامن کردم تا تو…

ادامه مطلب

دی در میان مستی خنجر کشیده برخاست

دی در میان مستی خنجر کشیده برخاست وز ما بجز محبت جرمی ندیده برخاست چشم سیاه مستش آیا چه دیده باشد کز کوی تیره بختان…

ادامه مطلب

دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است

دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است چاره کن درد کسی کز همه ناچارتر است من بدین طالع برگشته چه خواهم کردن که ز مژگان…

ادامه مطلب

در عالم محبت دانی چه کار کردم

در عالم محبت دانی چه کار کردم بعد از سپردن دل جان را نثار کردم بر خاک عاشقانش آخر قدم نهادم در خیل کشتگانش آخر…

ادامه مطلب

خوشا شبی که به آرامگاه من باشی

خوشا شبی که به آرامگاه من باشی من آسمان تو باشم، تو ماه من باشی کمان نهم به کمان زلف ز نیروی عشق تو گر…

ادامه مطلب

چینیان گر به کف از جعد تو یک تار آرند

چینیان گر به کف از جعد تو یک تار آرند آن چه خواهی به سر نافهٔ تاتار آرند زال گردون به کلافی نخرد یوسف را…

ادامه مطلب

چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی

چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی بر دشمنان نشستی، دل دوستان شکستی سر شانه را شکستم به بهانهٔ تطاول که به…

ادامه مطلب

جهان عشق ندانم چه زیر سر دارد

جهان عشق ندانم چه زیر سر دارد که زیر هر قدمی یک جهان خطر دارد دریده تا نشود پرده‌ات نمی‌دانی که حسن پرده‌نشینان پرده در…

ادامه مطلب

ترک مست تو به دست از مژه خنجر دارد

ترک مست تو به دست از مژه خنجر دارد باز این فتنه ندانم که چه در سر دارد یارب از زلف پریش تو دلم جمع…

ادامه مطلب

تا شکن زلف تو است سلسله جنبان دل

تا شکن زلف تو است سلسله جنبان دل جمع نخواهد شدن حال پریشان دل شوق تو در هم شکست پنجهٔ شاهین صبر عشق تو لشکر…

ادامه مطلب

تا پرده ز صورتش برافتاد

تا پرده ز صورتش برافتاد آتش به سرای آذر افتاد صبر از دل من مخواه در عشق کشتی نرود چو لنگر افتاد خط سر زد…

ادامه مطلب

پیام باد بهار از وصال جانان است

پیام باد بهار از وصال جانان است بیار باده که هنگام مستی جان است قدم به کوچهٔ دیوانگی بزن چندی که عقل بر سر بازار…

ادامه مطلب

به حلقهٔ سر زلف تو پای‌بند شدم

به حلقهٔ سر زلف تو پای‌بند شدم میان حلقهٔ عشاق سربلند شدم کمند زلف تو سر حلقهٔ نجات من است که رستم از همه تا…

ادامه مطلب

بر دوش تو تا زلف زره‌پوش تو افتاد

بر دوش تو تا زلف زره‌پوش تو افتاد بار دل عالم همه بر دوش تو افتاد تار سر زلفت ز گران باری دل‌ها صد بار…

ادامه مطلب

ای که هم آغوش یار حور سرشتی

ای که هم آغوش یار حور سرشتی عیش ابد کن که در میان بهشتی صاحب این حسن را سزد که بگوید ماه فلک را که…

ادامه مطلب

ای خوش آن دم که به بستان تو می‌نالیدم

ای خوش آن دم که به بستان تو می‌نالیدم سرو بالای تو می‌دیدم و می‌بالیدم باغ رخسار تو می‌دیدم و دل می‌دادم گرد گل‌زار تو…

ادامه مطلب

آن که یک ذره غمت در دل پر غم دارد

آن که یک ذره غمت در دل پر غم دارد اگر انصاف دهد عیش دو عالم دارد دیده با قد تو کی سایه طوبی جوید…

ادامه مطلب

از دل سخت تو کز سنگ سیه سخت‌تر است

از دل سخت تو کز سنگ سیه سخت‌تر است می‌توان یافت که آه دل ما بی‌اثر است من و سودای غمت گر همه جان در…

ادامه مطلب

یار بی پرده کمر بست به رسوایی ما

یار بی پرده کمر بست به رسوایی ما ما تماشایی او ، خلق تماشایی ما قامت افروخته می‌رفت و به شوخی می‌گفت که بتی چهره…

ادامه مطلب

هم به حرم هم به دیر بدر دجا دیدمت

هم به حرم هم به دیر بدر دجا دیدمت تا نظرم باز شد در همه جا دیدمت سینه برافروختم، خانه فروسوختم دیده به خود دوختم،…

ادامه مطلب

هر خم زلف تو یک جمع پریشان دارد

هر خم زلف تو یک جمع پریشان دارد وه که این سلسله صد سلسله جنبان دارد چنبر زلف تو گر نیست به گردون هم چشم…

ادامه مطلب