نسیم صبحدم از موسمی نوید دهد

نسیم صبحدم از موسمی نوید دهد که سرو رعشه ز سرما به یاد بید دهد ز برگ بید که در آب ریخت باد خزان حباب…

ادامه مطلب

می دو ساله به لب های یار من نرسد

می دو ساله به لب های یار من نرسد گل پیاده به گرد سوار من نرسد چها نوشته ام از بیخودی به نامه ی شوق…

ادامه مطلب

من راز جهانم، بود افسانه به از من

من راز جهانم، بود افسانه به از من معموره ام و گوشه ی ویرانه به از من هرگز نتوانم که سر از خاک برآرم آن…

ادامه مطلب

مطرب از دستت گر آید، ناخنی بر چنگ زن

مطرب از دستت گر آید، ناخنی بر چنگ زن من بر آتش می زنم خود را، تو بر آهنگ زن نسبتی با مشرب پروانه گر…

ادامه مطلب

مرا ز آتش تب مغز استخوان خنک است

مرا ز آتش تب مغز استخوان خنک است قبای شعله چو پیراهن کتان خنک است چو شعله سرکشی گلرخان همه گرمی ست به مشرب دل…

ادامه مطلب

ما را سپرده است به ساقی حبیب ما

ما را سپرده است به ساقی حبیب ما نیکو خلیفه ای ست که دارد ادیب ما مخمور شوق را می وصل است سازگار ما خسته…

ادامه مطلب

گه مستم و گاه در خمارم

گه مستم و گاه در خمارم این است تمام عمر کارم از پاره ی دل، سرشک چون گل آیینه شکسته در کنارم چندم ببرد به…

ادامه مطلب

گریه طوفان می کند از نکهت محبوب ما

گریه طوفان می کند از نکهت محبوب ما همچو دریا باد باشد باعث آشوب ما کو جنونی تا همه عالم ز ما چینند گل باغبان…

ادامه مطلب

کنم به جام می اوقات عمر چون جم صرف

کنم به جام می اوقات عمر چون جم صرف دماغ کو که کند کس به کار عالم صرف مرو به کعبه که می بایدت خمار…

ادامه مطلب

کامم ز جهان گوهر نایاب برآمد

کامم ز جهان گوهر نایاب برآمد نانم ز صدف خشکتر از آب برآمد بر کشتی صد پاره ی من بس که دلش سوخت چون ابر…

ادامه مطلب

فلک دایم به قصد مردم وارسته می‌گردد

فلک دایم به قصد مردم وارسته می‌گردد چو صیادی که در دنبال صید خسته می‌گردد درین گلشن مرا بر ساده‌لوحی خنده می‌آید که دارد مشت…

ادامه مطلب

غنچه دلتنگ و لاله در خون است

غنچه دلتنگ و لاله در خون است زین چمن برگ عیش بیرون است ز آشنایان ما درین گلشن سرو موزون و بید مجنون است نوحه…

ادامه مطلب

عاشقم، از ناله نتوانم زمانی تن زنم

عاشقم، از ناله نتوانم زمانی تن زنم گر کنند از ناله منعم، بر در شیون زنم در ره این دوستان، صد خار در پایم شکست…

ادامه مطلب

صبح چون میل تماشای گلستان می‌کنیم

صبح چون میل تماشای گلستان می‌کنیم سر برون چون غنچه از چاک گریبان می‌کنیم حال ما آشفتگان در کار عالم عبرت است همچو گل تعبیر…

ادامه مطلب

شعله‌ای چون شمع من در پردهٔ فانوس نیست

شعله‌ای چون شمع من در پردهٔ فانوس نیست چون رخش یک گل به گلزار پر طاووس نیست گاه بر گل می‌زنم خود را، گهی بر…

ادامه مطلب

شد بناگوش، چو صبحم همه یکبار سفید

شد بناگوش، چو صبحم همه یکبار سفید موی سر بر سر من گشت چو دستار سفید عجبی نیست درین دور که خط خوبان در ته…

ادامه مطلب

سرم چو گوی به میخانه بی درنگ دود

سرم چو گوی به میخانه بی درنگ دود دلم چو گوهر غلتان به تار چنگ دود دلیرکرده ی می را ز خصم پروا نیست چو…

ادامه مطلب

سامان شادمانی و برگ طرب کجاست

سامان شادمانی و برگ طرب کجاست دارم دلی که پاکتر از خانه ی خداست گر صد بهار آمده، بیرون نمی رود فصل خزان به گلشن…

ادامه مطلب

زهی نهال خزان دیده ای ز باغ تو شمع

زهی نهال خزان دیده ای ز باغ تو شمع فکنده تیر به تاریکی از سراغ تو شمع وسیله ای ست مرا در جنون عشق تو…

ادامه مطلب

ز می به آب فتادن مرا زیان دارد

ز می به آب فتادن مرا زیان دارد شکسته رنگی من بار زعفران دارد بهار آمد و بی گل شراب نتوان خورد کلید میکده را…

ادامه مطلب

ز سنگ رهگذر اندیشه ای کجا دارم

ز سنگ رهگذر اندیشه ای کجا دارم به دست خویش چو از راستی عصا دارم به خواب، دولت وصل تو بر سرم آمد گمان بری…

ادامه مطلب

ز باغ رفتی و گشتم کباب خندهٔ گل

ز باغ رفتی و گشتم کباب خندهٔ گل بیا که بی‌تو مرا نیست تاب خندهٔ گل مکن تبسم رنگین به سوی من هردم که هست…

ادامه مطلب

رنگ سخنت زان لب جان پرور سرخ است

رنگ سخنت زان لب جان پرور سرخ است رنگین بود آن نقل که از شکر سرخ است آن لعل که در گوش تو ای زهره…

ادامه مطلب

دلی که صید بتان گشت فارغ از ستم است

دلی که صید بتان گشت فارغ از ستم است چو مرغ در قفس افتد، کبوتر حرم است من از کجا و سر و برگ زندگی…

ادامه مطلب

دلم چون لاله افروزد ز داغی

دلم چون لاله افروزد ز داغی شود روشن، چراغی از چراغی به بزم آرایی این تیره طبعان عبث چون شمع می سوزم دماغی گل از…

ادامه مطلب

دل رمیده ام از خنده ی تو بیزار است

دل رمیده ام از خنده ی تو بیزار است به دیده موج قدح، می گزیده را مار است فزود زردی رخسارم از می گلگون که…

ادامه مطلب

درین ره ای خضر از خار پا نمی‌میری

درین ره ای خضر از خار پا نمی‌میری ترا گمان که ز آب بقا نمی‌میری زمانه راستی‌ام یاد داد و گفت چو خضر به دست…

ادامه مطلب

در کوی تو دیوانه مرا نام نهادند

در کوی تو دیوانه مرا نام نهادند طفلان چه بزرگانه مرا نام نهادند در پای خمم ناف به طفلی چو بریدند دردی کش میخانه مرا…

ادامه مطلب

در دیده ندارم دگر ای عهدشکن آب

در دیده ندارم دگر ای عهدشکن آب تا چند به عالم تو زنی آتش و من آب تا کی به تمنای گل روی تو باشم…

ادامه مطلب

دامان طرب بهار افشاند

دامان طرب بهار افشاند گل بر سر روزگار افشاند داغ از دل من نسیم برچید بر دامن لاله زار افشاند گردید عبیر جامه ی حور…

ادامه مطلب

خوش آنکه دوستی از دوست باخبر گردد

خوش آنکه دوستی از دوست باخبر گردد هما به گرد سر مرغ نامه بر گردد اگر نمی طلبد در حریم دیده ترا سرشک بهر چه…

ادامه مطلب

خنده ی شوخ تو فرصت به تغافل ندهد

خنده ی شوخ تو فرصت به تغافل ندهد زلف در بردن دل صرفه به کاکل ندهد هر کجا زلف پریشان تو باشد، چه عجب باغبان…

ادامه مطلب

خدایا رهنما شو بر دل ما رهنمایی را

خدایا رهنما شو بر دل ما رهنمایی را که بنماید به ما خوشتر ازین گلزار، جایی را دگر از بیم هرگز چشم نگذارد به هم…

ادامه مطلب

حاجت به گل ندارد، آن سر که کج کلاه است

حاجت به گل ندارد، آن سر که کج کلاه است در خواب حیف باشد، چشمی که خوش نگاه است از کوی عشق نتوان غافل گذشت،…

ادامه مطلب

چو گل که گفت درین باغ شاد و خندان باش

چو گل که گفت درین باغ شاد و خندان باش به حال خویش چو تاک بریده گریان باش درین چمن که زند برق فتنه تیغ…

ادامه مطلب

چو بلبل باعث شوریده‌گفتاری نمی‌دانم

چو بلبل باعث شوریده‌گفتاری نمی‌دانم چو گل تقریب این آشفته‌دستاری نمی‌دانم مکن عیبم اگر بر حال خود هرگز نپردازم که من میخواره‌ام، آیین غمخواری نمی‌دانم…

ادامه مطلب

چندروزه زندگی بر ما گرانی می‌کند

چندروزه زندگی بر ما گرانی می‌کند خضر دایم در جهان چون زندگانی می‌کند؟ چند بتوان با تپانچه روی خود را سرخ داشت چهره را گلگون…

ادامه مطلب

چشم خود بگشا حدیث خوش نگاهی می‌رود

چشم خود بگشا حدیث خوش نگاهی می‌رود گردنی برکش که حرف کج‌کلاهی می‌رود در دلش از من غباری هست، پنداری که باز آب چشمم از…

ادامه مطلب

جرعه ای تا می خورد، خون در ایاغم می کند

جرعه ای تا می خورد، خون در ایاغم می کند تا دماغی می رساند، بی دماغم می کند بس که چون دیوانگان آشفته می بیند…

ادامه مطلب

تا کی بود ز راه خطا، پیچ و تاب ما

تا کی بود ز راه خطا، پیچ و تاب ما یارب کجاست هادی راه صواب ما آتش زدیم و چون پر پروانه سوختیم حرف خطا،…

ادامه مطلب

بی‌سبب مردم به قید نام و ننگ افتاده‌اند

بی‌سبب مردم به قید نام و ننگ افتاده‌اند همچو خیل مور در این راه تنگ افتاده‌اند در تلاش سوختن، چون کاغذ آتش زده داغ‌های سینه‌ام…

ادامه مطلب

بیا که باغ شد از لاله کوی میخانه

بیا که باغ شد از لاله کوی میخانه هوا کشید چمن را به روی میخانه به خاکساری مستان بود عروج دگر سپهر رشک برد بر…

ادامه مطلب

بهار رفت و دل از ابر کامیاب نشد

بهار رفت و دل از ابر کامیاب نشد پیاله ای نگرفتم که آفتاب نشد هلاک همت مرغی شوم درین گلشن که جز به شعله ی…

ادامه مطلب

به عشق باده ز خون امید و بیم خورند

به عشق باده ز خون امید و بیم خورند کباب پخته و خام از دل دو نیم خورند به زور باده به مخمور می دهد…

ادامه مطلب

به حیرتم که ز گلشن چه چیز می‌خواهم

به حیرتم که ز گلشن چه چیز می‌خواهم نه گل نه خار به دامن، چه چیز می‌خواهم چو شمع چیست درین انجمن مرا مقصود چو…

ادامه مطلب

بعد ازین از باغ در گلخن وطن خواهیم کرد

بعد ازین از باغ در گلخن وطن خواهیم کرد ترک همچشمی مرغان چمن خواهیم کرد ما اسیران محبت وارث یکدیگریم با فلک دعوی خون کوهکن…

ادامه مطلب

باغبان را چشم لطف از مصلحت بر سوی ماست

باغبان را چشم لطف از مصلحت بر سوی ماست احتیاج زعفران زارش به آب روی ماست قوت رفتار می خواهیم و توفیق طلب کاسهٔ دریوزهٔ…

ادامه مطلب

با رسوم جهان دلم جنگی ست

با رسوم جهان دلم جنگی ست خارج ساز من خوش آهنگی ست ماتم و سور این جهان خراب گریه ی مست و خنده ی بنگی…

ادامه مطلب

ای شبنم وجود مرا آفتاب گرم

ای شبنم وجود مرا آفتاب گرم چشمت گرسنه است و دل من کباب گرم هرچه زیان ماست، به ما سود می دهد آتش برای داغ…

ادامه مطلب

ای چو برگ غنچه در عهدت پر از جان آستین

ای چو برگ غنچه در عهدت پر از جان آستین جان اگر بر تو فشانم، برمیفشان آستین آب چشمم هرکجا بیند، به خون رنگین کند…

ادامه مطلب