یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا

یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا یاد باد آنکه ز نظارهٔ رویت همه شب…

ادامه مطلب

وقت صبوح آن زمان که ماه برآمد

وقت صبوح آن زمان که ماه برآمد شاه من از طرف بارگاه برآمد کاکل عنبر شکن ز چهره برافشاند روز سپید از شب سیاه برآمد…

ادامه مطلب

همرهان رفتند و ما را در سفر بگذاشتند

همرهان رفتند و ما را در سفر بگذاشتند از خبر رفتیم و ما را بیخبر بگذاشتند بر میان از مو کمر بستند و این شوریده…

ادامه مطلب

هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد

هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد سر در میان مجلس عشاق برنکرد برخط عشق ماه رخان چون قلم کسی ننهاد سر…

ادامه مطلب

نه مرا بر سر کوی تو بجز سایه جلیس

نه مرا بر سر کوی تو بجز سایه جلیس نه مرا در غم عشق تو بجز ناله انیس نزد خسرو نبود هیچ شکر جز شیرین…

ادامه مطلب

نسیم باد صبا جان من فدای تو باد

نسیم باد صبا جان من فدای تو باد بیا گرم خبری زان نگار خواهی داد حدیث سوسن و گل با من شکسته مگوی که بنده…

ادامه مطلب

مه بی مهر من ز شعر سیاه

مه بی مهر من ز شعر سیاه روی بنمود بامداد پگاه کرده از شام بر سحر سایه زده از مشک بر قمر خرگاه دل من…

ادامه مطلب

مگر بدیده مجنون نظر کنی ورنی

مگر بدیده مجنون نظر کنی ورنی چگونه در نظر آید جمال طلعت لیلی حدیث حسنت و ادراک هر کسی بحقیقت جمال یوسف مصریست پیش دیدهٔ…

ادامه مطلب

مرغان این چمن همه بی بال و بی پرند

مرغان این چمن همه بی بال و بی پرند مردان این قدم همه بی پا و بی سرند از جسم و جان بری و ز…

ادامه مطلب

مدتی شد که درین شهر گرفتار توایم

مدتی شد که درین شهر گرفتار توایم پای بند گره طره طرار توایم کار ما را مکن آشفته و مفکن در پای که پریشان سر…

ادامه مطلب

ما حاصل از جهان غم دلبر گرفته‌ایم

ما حاصل از جهان غم دلبر گرفته‌ایم وز جان به جان دوست که دل برگرفته‌ایم زین در گرفته‌ایم بپروانه سوز عشق چون شمع آتش دل…

ادامه مطلب

گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند

گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند ولیک پیش وجود تو جمله کالعدمند صبوحیان سحرخیز کنج خلوت عشق چه غم خورند چو شادی خوران…

ادامه مطلب

گردون کنایتی ز سر بام ما بود

گردون کنایتی ز سر بام ما بود کوثر حکایتی ز لب جام ما بود سرسبزی شکوفهٔ بستانسرای فضل از رشحهٔ مقاطر اقلام ما بود خوش…

ادامه مطلب

گر راه بود بر سر کوی تو صبا را

گر راه بود بر سر کوی تو صبا را در بندگیت عرضه کند قصه ما را ما را به سرا پردهٔ قربت که دهد راه…

ادامه مطلب

کشتی ما کو که ما زورق درآب افکنده‌ایم

کشتی ما کو که ما زورق درآب افکنده‌ایم در خرابات مغان خود را خراب افکنده‌ایم جام می را مطلع خورشید تابان کرده‌ایم وز حرارت تاب…

ادامه مطلب

کاف و نون جزوی از اوراق کتب خانه ماست

کاف و نون جزوی از اوراق کتب خانه ماست قاف تا قاف جهان حرفی از افسانهٔ ماست طاق پیروزه که خلوتگه قطب فلک است کمترین…

ادامه مطلب

عشقست که چون پرده ز رخ باز گشاید

عشقست که چون پرده ز رخ باز گشاید در دیدهٔ صاحب‌نظران حسن نماید حسنست که چون مست به بازار برآید در پرده‌ئی هر زمزمهٔ عشق…

ادامه مطلب

طره مشکین نباشد بر رخ جانان غریب

طره مشکین نباشد بر رخ جانان غریب زانک نبود سنبل سیراب در بستان غریب ای که گفتی گرد لعلش خط مشگین از چه روست خضر…

ادامه مطلب

شکر تنگ تو تنگ شکر آمد

شکر تنگ تو تنگ شکر آمد حلقهٔ لعل تو درج گهر آمد لبت از تنگ شکر شور برآورد بشکر خندهٔ شیرین چو در آمد چونظر…

ادامه مطلب

سلامی به جانان فرستاده‌ام

سلامی به جانان فرستاده‌ام به آرام دل جان فرستاده‌ام زهی شوخ چشمی که من کرده‌ام که جان را بجانان فرستاده‌ام شکسته گیاهی من خشک مغز…

ادامه مطلب

سپیده دم که جهان بوی نوبهار گرفت

سپیده دم که جهان بوی نوبهار گرفت صبا نسیم سر زلف آن نگار گرفت بگاه بام دلم در نوای زیر آمد چو بلبل سحری نالهای…

ادامه مطلب

زهی زلفت شکسته نرخ سنبل

زهی زلفت شکسته نرخ سنبل گلستان رخت خندیده برگل رسانده خط بیاقوت تو ریحان کشیده سر ز کافور تو سنبل عروسی را که او صاحب…

ادامه مطلب

ز لعل عیسویان قصه مسیحا پرس

ز لعل عیسویان قصه مسیحا پرس ز چین زلف بتان معنی چلیپا پرس اگر ملالتت از سرگذشت ما نبود سرشک ما نگر و ماجرای دریا…

ادامه مطلب

روی تو گر بدیدمی جان بتو بر فشاندمی

روی تو گر بدیدمی جان بتو بر فشاندمی صبرم اگر مدد شدی دل ز تو واستاندمی چون تو درآمدی اگر غرقهٔ خون نبودمی بس که…

ادامه مطلب

رخسار تو شمع کایناتست

رخسار تو شمع کایناتست وز قند تو شور در نباتست ریحان خط سیاه شیرین پیرامن شکرت نباتست خضرست مگر که سرنوشتش برگوشهٔ چشمهٔ حیاتست برعرصه…

ادامه مطلب

دی سیر برآمد دلم از روز جوانی

دی سیر برآمد دلم از روز جوانی جانم به لب آمد ز غم و درد نهانی کردم گله زین چرخ سیه روی بد اختر کز…

ادامه مطلب

دلم مرید مرادست و دیده رهبر دل

دلم مرید مرادست و دیده رهبر دل سرم فدای خیال و خیال در سر دل کمند زلف ترا گر رسن دراز آمد در آن مپیچ…

ادامه مطلب

دلا از جان زبان درکش که جانان

دلا از جان زبان درکش که جانان نکو داند زبان بی زبانان اگر برگ گلت باشد چو بلبل مترس از خار خار باغبانان طبیبانرا اگر…

ادامه مطلب

در شب زلف تو مهتابی خوشست

در شب زلف تو مهتابی خوشست در لب لعل تو جلایی خوشست پیش گیسویت شبستانی نکوست طاق ابروی تو محرابی خوشست حلقهٔ زلف کمند آسای…

ادامه مطلب

خیزید ای میخوارگان تا خیمه بر گردون زنیم

خیزید ای میخوارگان تا خیمه بر گردون زنیم ناقوس دیر عشق را بر چرخ بوقلمون زنیم هر چند از چار آخشپج و پنج حس در…

ادامه مطلب

خنک آن باد که برخاک خراسان گذرد

خنک آن باد که برخاک خراسان گذرد خاصه برگلشن آن سرو خرامان گذرد واجب آنست که از حال گدا یاد کنند هر که بر طرف…

ادامه مطلب

حیات بخش بود باده خاصه وقت صبوح

حیات بخش بود باده خاصه وقت صبوح که راح را بود آندم خواص جوهر روح فکنده مرغ صراحی خروش در مجلس چو بلبلان سحر در…

ادامه مطلب

چون طوطی خط تو پر بر شکر اندازد

چون طوطی خط تو پر بر شکر اندازد مرغ دل من آتش در بال و پر اندازد صوفی ز می لعلت گر نوش کند جامی…

ادامه مطلب

چو نام تو در نامه‌ئی دیده‌ام

چو نام تو در نامه‌ئی دیده‌ام به نامت که بردیده مالیده‌ام بیاد زمین بوس درگاه تو سرا پای آن نامه بوسیده‌ام ز نام تو وان…

ادامه مطلب

چو بر قمر ز شب عنبری نقاب انداخت

چو بر قمر ز شب عنبری نقاب انداخت دل شکسته ما را در اضطراب انداخت بخون دیدهٔ ما تشنه شد جهان و رواست که دیده…

ادامه مطلب

چنانکه صید دل آن چشم آهوانه کند

چنانکه صید دل آن چشم آهوانه کند پلنگ صید فکن قصد آهوان نکند چو تیر غمزهٔ خونریز در کمان آرد دل شکستهٔ صاحبدلان نشانه کند…

ادامه مطلب

تنم تنها نمی‌خواهد که در کاشانه بنشیند

تنم تنها نمی‌خواهد که در کاشانه بنشیند دلم را دل نمی‌آید که بی جانانه بنشیند ز دست بنده کی خیزد که با سلطان درآمیزد که…

ادامه مطلب

ترا که گفت که قصد دل شکستهٔ ما کن

ترا که گفت که قصد دل شکستهٔ ما کن چو زلف سر زده ما را فرو گذار و رها کن نه عهد کردی و گفتی…

ادامه مطلب

تا ترا برگ ما نخواهد بود

تا ترا برگ ما نخواهد بود کار ما را نوا نخواهد بود از دهانت چنین که می‌بینیم کام جانم روا نخواهد بود چین زلف ترا…

ادامه مطلب

بیش ازین بی همدمی در خانه نتوانم نشست

بیش ازین بی همدمی در خانه نتوانم نشست بر امید گنج در ویرانه نتوانم نشست در ازل چون با می و میخانه پیمان بسته‌ام تا…

ادامه مطلب

بهار روی تو بازار مشتری بشکست

بهار روی تو بازار مشتری بشکست فریب چشم تو ناموس سامری بشکست رخ تو پردهٔ دیبای ششتری بدرید لب تو نامزد قند عسکری بشکست قد…

ادامه مطلب

بنشین تا نفسی آتش ما بنشیند

بنشین تا نفسی آتش ما بنشیند ورنه دود دل ما بیتو کجا بنشیند گر کسی گفت که چون قد تو سروی برخاست این خیالیست که…

ادامه مطلب

برو ای خواجه و شه را بگدا باز گذار

برو ای خواجه و شه را بگدا باز گذار مهربانی کن و مه را بسها باز گذار تو که یک ذره نداری خبر از آتش…

ادامه مطلب

بر سر کوی تو اندیشهٔ جان نتوان کرد

بر سر کوی تو اندیشهٔ جان نتوان کرد پیش لعلت صفت زادهٔ کان نتوان کرد مهر رخسار تو در دل نتوان داشت نهان که به…

ادامه مطلب

ببوی زلف تو دادم دل شکسته بباد

ببوی زلف تو دادم دل شکسته بباد بیا که جان عزیزم فدای بوی تو باد ز دست ناله و آه سحر بفریادم اگر نه صبر…

ادامه مطلب

این همه مستی ما مستی مستی دگرست

این همه مستی ما مستی مستی دگرست وین همه هستی ما هستی هستی دگرست خیز و بیرون ز دو عالم وطنی حاصل کن که برون…

ادامه مطلب

ایکه از دفتر حسنت مه تابان بابیست

ایکه از دفتر حسنت مه تابان بابیست آتش روی تو در عین لطافت آبیست نیست در دور خطت دور تسلسل باطل که خط سبز تو…

ادامه مطلب

ای ماه قیچاقی شبست از سر بنه بغطاق را

ای ماه قیچاقی شبست از سر بنه بغطاق را بگشای بند یلمه و در بند کن قبچاق را در جان خانان ختا کافر نمیکرد این…

ادامه مطلب

ای غمزهٔ جادویت افسونگر بیماران

ای غمزهٔ جادویت افسونگر بیماران وی طره هندویت سرحلقهٔ طراران رویت بشب افروزی مهتاب سحرخیزان زلفت بدلاویزی دلبند جگر خواران گوئیکه دو ابرویت بیمار پرستانند…

ادامه مطلب

ای صبا با بلبل خوشگوی گوی

ای صبا با بلبل خوشگوی گوی می‌نماید لالهٔ خود روی روی صبحدم در باغ اگر دستت دهد خوش برآ چون سرو و طرف جوی جوی…

ادامه مطلب