ای شام زلفت بتخانهٔ چین

ای شام زلفت بتخانهٔ چین مشک سیاهت بر لاله پرچین بزم از عقیقت پر شهد و شکر وایوان ز رویت پرماه و پروین شمع شبستان…

ادامه مطلب

ای روانم بلب لعل تو آورده پناه

ای روانم بلب لعل تو آورده پناه دلم از مهر توآتش زده در خرمن ماه از سر کوی تو هر گه که کنم عزم رحیل…

ادامه مطلب

ای خوشه چین سنبل پرچینت سنبله

ای خوشه چین سنبل پرچینت سنبله وی بر قمر ز عنبر تر بسته سلسله وی تیر چشم مست تو پیوسته در کمان وی آفتاب روی…

ادامه مطلب

ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی

ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی شرطست که دست از من دیوانه بشوئی بر روی نکو این همه آشفته نگردند سریست در اوصاف تو بیرون…

ادامه مطلب

ای آینه قدرت بیچون الهی

ای آینه قدرت بیچون الهی نور رخت از طره شب برده سیاهی خط بر رخ زیبای تو کفرست بر اسلام رخسار و سر زلف تو…

ادامه مطلب

آندم که نه شمع و نه لگن بود

آندم که نه شمع و نه لگن بود شمع دل من زبانه زن بود واندم که نه جان و نه بدن بود دل فتنه یار…

ادامه مطلب

آن جوهر جانست که در گوهر کانست

آن جوهر جانست که در گوهر کانست یا می که درو خاصیت جوهر جانست یاقوت روان در لب یاقوتی جامست یا چشم قدح چشمهٔ یاقوت…

ادامه مطلب

اگر آن ماه مهربان گردد

اگر آن ماه مهربان گردد غم دل غمگسار جان گردد آنکه چون نامش آورم بزبان همه اجزای من زبان گردد ور کنم یاد ناوک چشمش…

ادامه مطلب

اروض الخلدام مغنی الغوانی

اروض الخلدام مغنی الغوانی اضؤ الخد ام برق یمانی رخست از آفتاب عالم افروز درفشان در نقاب آسمانی خدود الغید تحت الصدغ ضاهت حدایق طرزت…

ادامه مطلب

یاد باد آن شب که در مجلس خروش چنگ بود

یاد باد آن شب که در مجلس خروش چنگ بود مطربانرا عود بر ساز و دف اندر چنگ بود شاهدان در رقص بودند و حریفان…

ادامه مطلب

وقتست کز ورای سراپردهٔ عدم

وقتست کز ورای سراپردهٔ عدم سلطان گل بساحت بستان زند علم دریا فکنده ذیل بغلتاق فستقی هر دم عروس غنچه برون آید از حرم از…

ادامه مطلب

همچو شمعم بشبستان حرم یاد کنید

همچو شمعم بشبستان حرم یاد کنید یا چو مرغم بگلستان ارم یاد کنید روز شادی همه کس یاد کند از یاران یاری آنست که ما…

ادامه مطلب

هر که او دیدهٔ مردم کش مستت دیدست

هر که او دیدهٔ مردم کش مستت دیدست بس که برنرگس مخمور چمن خندیدست مردم از هر طرفی دیده در آنکس دارند که مرا مردم…

ادامه مطلب

نکنم حدیث شکر چو لبت گزیدم

نکنم حدیث شکر چو لبت گزیدم چه کنم نبات مصری چو شکر مزیدم بتو کی توان رسیدن چو ز خویش رفتم ز تو چون توان…

ادامه مطلب

نرگس مستت فتنهٔ مستان

نرگس مستت فتنهٔ مستان تشنهٔ لعلت باده پرستان روی تو ما را لاله و نسرین کوی تو ما را گلشن و بستان زلف سیاهت شام…

ادامه مطلب

منم ز مهر رخت روی کرده در دیوار

منم ز مهر رخت روی کرده در دیوار چو سایه بر رهت افتاده زیر دیوار ندیم و همدمم از صبح تا بشب ناله قرین و…

ادامه مطلب

مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا

مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا چون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرا اگرم زار کشی می‌کش و بیزار مشو زاریم…

ادامه مطلب

مرغ جم باز حدیثی ز سبا می‌گوید

مرغ جم باز حدیثی ز سبا می‌گوید بشنو آخر که ز بلقیس چها می‌گوید خبر چشمهٔ حیوان بخضر می‌آرد قصهٔ حضرت سلطان بگدا می‌گوید پرتو…

ادامه مطلب

مائیم و عشق و کنج خرابات و روی یار

مائیم و عشق و کنج خرابات و روی یار ساقی ز جام لعل لبت باده‌ئی بیار چون بر دوام دور زمان اعتماد نیست این پنج…

ادامه مطلب

ما جرعه چشانیم ولی خضر وشانیم

ما جرعه چشانیم ولی خضر وشانیم ما راه نشینیم ولی شاه نشانیم ما صید حریم حرم کعبه قدسیم ما راهبر بادیهٔ عالم جانیم ما بلبل…

ادامه مطلب

گلی به رنگ تو در بوستان نمی‌بینم

گلی به رنگ تو در بوستان نمی‌بینم باعتدال تو سروی روان نمی‌بینم ستاره‌ئی که ز برج شرف شود طالع چو مهر روی تو برآسمان نمی‌بینم…

ادامه مطلب

گرد ماه از مشک چنبر کرده‌ئی

گرد ماه از مشک چنبر کرده‌ئی ماه را از مشک زیور کرده‌ئی شام شبگون قمر فرسای را سایبان مهر انور کرده‌ئی در شبستان عبیر افشان…

ادامه مطلب

گر چه من آب رخ از خاک درت یافته‌ام

گر چه من آب رخ از خاک درت یافته‌ام گرد خاطر همه از رهگذرت یافته‌ام چون توانم که دل از مهر رخت برگیرم زانکه چون…

ادامه مطلب

کسی کو دل بر جانان ندارد

کسی کو دل بر جانان ندارد دلی دارد ولیکن جان ندارد هر آنکو با سر زلف سیاهش سری دارد سر و سامان ندارد ز غرقاب…

ادامه مطلب

کاروان خیمه به صحرا زد و محمل بگذشت

کاروان خیمه به صحرا زد و محمل بگذشت سیلم از دیده روان گشت و ز منزل بگذشت ناقه بگذشت و مرا بیدل و دلبر بگذاشت…

ادامه مطلب

عشق آن بت ساکن میخانه می‌گرداندم

عشق آن بت ساکن میخانه می‌گرداندم جان غمگین در پی جانانه می‌گرداندم آشنائی از چه رویم دور می‌دارد ز خویش چون ز خویش و آشنا…

ادامه مطلب

طائر طوریم و خاک آستانت طور ماست

طائر طوریم و خاک آستانت طور ماست پرتو نور تجلی در دل پر نور ماست ما به حور و روضهٔ رضوان نداریم التفات زانک مجلس…

ادامه مطلب

شعاع چشمهٔ مهر از فروغ رخسارست

شعاع چشمهٔ مهر از فروغ رخسارست شراب نوشگوار از لب شکر بارست کمند عنبری از چنین زلف دلبندست فروغ مشتری از عکس روی دلدارست نوای…

ادامه مطلب

سقی الله ایام وصل الغوانی

سقی الله ایام وصل الغوانی علی غفلة من صروف الزمان فلما مررنا بربع الکواعب جنانی تربع روض الجنان خوشا طرف بستان و فصل بهاران رخ…

ادامه مطلب

سپیده دم که برآمد خروش بانگ رحیل

سپیده دم که برآمد خروش بانگ رحیل برفت پیش سرشک من آب دجله و نیل جهان ز گریه‌ام از آب گشت مالامال ز سوز سینه‌ام…

ادامه مطلب

زهی ز بادهٔ لعلت در آتش آب زلال

زهی ز بادهٔ لعلت در آتش آب زلال یکی ز حلقهٔ بگوشان حاجب تو هلال ندای عشق چو در داد خال مشکینت بگوش جان من…

ادامه مطلب

ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پیوست

ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پیوست امام شهر بمحراب می‌رود سرمست جمال او در جنت بروی من بگشود خیال او گذر صبر بر…

ادامه مطلب

ز آتشکده و کعبه غرض سوز ونیازست

ز آتشکده و کعبه غرض سوز ونیازست وانجا که نیازست چه حاجت بنمازست بی عشق مسخر نشود ملک حقیقت کان چیز که جز عشق بود…

ادامه مطلب

رقم ز غالیه بر طرف لاله زار مکش

رقم ز غالیه بر طرف لاله زار مکش ز نافه ختنی نقش بر عذار مکش به خون دیدهٔ ما ساعد نگارین را بیا و رنگ…

ادامه مطلب

دیدم از دور بتی کاکلکش مشکینک

دیدم از دور بتی کاکلکش مشکینک دهنش تنگک و چون تنگ شکر شیرینک لبک لعل روان پرور کش جان بخشک سرک زلفک عنبر شکنش مشکینک…

ادامه مطلب

دلم ربودی و رفتی ولی نمی‌روی از دل

دلم ربودی و رفتی ولی نمی‌روی از دل بیا که جان عزیزت فدای شکل و شمایل گرم وصول میسر شود که منزل قربست کنم مراد…

ادامه مطلب

دل من جان ز غم عشق تو آسان نبرد

دل من جان ز غم عشق تو آسان نبرد وین عجبتر که اگر جان ببرد جان نبرد گر ازین درد بمیرم چه دوا شاید کرد…

ادامه مطلب

در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست

در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست وز غم عشق تو در شهر چه غوغاست که نیست گفتی از لعل من امروز تمنای…

ادامه مطلب

خیز و در بحر عدم غوطه خور و ما را بین

خیز و در بحر عدم غوطه خور و ما را بین چشم موج افکن ما بنگر و دریا را بین اگر از عالم معنی خبری…

ادامه مطلب

خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد

خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد بنفشه نسخهٔ آن نوبهار بنویسد نسیم باد صبا شرح آن خط ریحان به مشک بر ورق لاله زار…

ادامه مطلب

حسن تو نهایت جمالست

حسن تو نهایت جمالست لطف تو بغایت کمالست با زلف تو هر که را سری هست سر در قدم تو پایمالست بی روی تو زندگی…

ادامه مطلب

چون طره عنبر شکنش در شکن افتد

چون طره عنبر شکنش در شکن افتد از سنبل تر سلسله برنسترن افتد دانی که عرق بر رخ خوبش بچه ماند چون ژاله که بر…

ادامه مطلب

چو مطربان سحر آهنگ زیر و بام کنند

چو مطربان سحر آهنگ زیر و بام کنند معاشران صبوحی هوای جام کنند بیک کرشمه مکافات شیخ و شاب دهند بنیم جرعه مراعات خاص و…

ادامه مطلب

چو از برگ گلش سنبل دمیدست

چو از برگ گلش سنبل دمیدست ز حسرت در چمن گل پژمریدست به عشوه توبهٔ شهری شکستست به غمزه پردهٔ خلقی دریدست ز روبه بازی…

ادامه مطلب

جانم از بادهٔ لعل تو خراب افتادست

جانم از بادهٔ لعل تو خراب افتادست دلم از آتش هجر تو کباب افتادست گر چه خواب آیدت ای فتنهٔ مستان در چشم هر که…

ادامه مطلب

تشنهٔ غنچه سیراب ترا آب چه سود

تشنهٔ غنچه سیراب ترا آب چه سود مردهٔ نرگس پر خواب ترا خواب چه سود جان شیرین چو بتلخی بلب آرد فرهاد گر چشانندش از…

ادامه مطلب

ترا با ما اگر صلحست جنگست

ترا با ما اگر صلحست جنگست نمی دانم دگر بار این چه ینگست به نقلی زان دهان کامم برآور نه آخر پسته در بازار تنگست…

ادامه مطلب

پیغام بلبلان بگلستان که می‌برد

پیغام بلبلان بگلستان که می‌برد و احوال درد من سوی درمان که می‌برد یعقوب را ز مصر که می‌آورد پیام یا زو خبر به یوسف…

ادامه مطلب

بیرون ز کمر هیچ ندیدم ز میانش

بیرون ز کمر هیچ ندیدم ز میانش جز خنده نشانی نشنیدم ز دهانش زان نادرهٔ دور زمان هر که خبر یافت نبود خبر از حادثهٔ…

ادامه مطلب

به مهر روی تو در آفتاب نتوان دید

به مهر روی تو در آفتاب نتوان دید ببوی زلف تودر مشک ناب نتوان دید دو چشم مست تو دیشب بخواب می‌دیدم ولی چه سود…

ادامه مطلب