غزلیات – خواجوی کرمانی
ای شام زلفت بتخانهٔ چین
ای شام زلفت بتخانهٔ چین مشک سیاهت بر لاله پرچین بزم از عقیقت پر شهد و شکر وایوان ز رویت پرماه و پروین شمع شبستان…
ای روانم بلب لعل تو آورده پناه
ای روانم بلب لعل تو آورده پناه دلم از مهر توآتش زده در خرمن ماه از سر کوی تو هر گه که کنم عزم رحیل…
ای خوشه چین سنبل پرچینت سنبله
ای خوشه چین سنبل پرچینت سنبله وی بر قمر ز عنبر تر بسته سلسله وی تیر چشم مست تو پیوسته در کمان وی آفتاب روی…
ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی
ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی شرطست که دست از من دیوانه بشوئی بر روی نکو این همه آشفته نگردند سریست در اوصاف تو بیرون…
ای آینه قدرت بیچون الهی
ای آینه قدرت بیچون الهی نور رخت از طره شب برده سیاهی خط بر رخ زیبای تو کفرست بر اسلام رخسار و سر زلف تو…
آندم که نه شمع و نه لگن بود
آندم که نه شمع و نه لگن بود شمع دل من زبانه زن بود واندم که نه جان و نه بدن بود دل فتنه یار…
آن جوهر جانست که در گوهر کانست
آن جوهر جانست که در گوهر کانست یا می که درو خاصیت جوهر جانست یاقوت روان در لب یاقوتی جامست یا چشم قدح چشمهٔ یاقوت…
اگر آن ماه مهربان گردد
اگر آن ماه مهربان گردد غم دل غمگسار جان گردد آنکه چون نامش آورم بزبان همه اجزای من زبان گردد ور کنم یاد ناوک چشمش…
اروض الخلدام مغنی الغوانی
اروض الخلدام مغنی الغوانی اضؤ الخد ام برق یمانی رخست از آفتاب عالم افروز درفشان در نقاب آسمانی خدود الغید تحت الصدغ ضاهت حدایق طرزت…
یاد باد آن شب که در مجلس خروش چنگ بود
یاد باد آن شب که در مجلس خروش چنگ بود مطربانرا عود بر ساز و دف اندر چنگ بود شاهدان در رقص بودند و حریفان…
وقتست کز ورای سراپردهٔ عدم
وقتست کز ورای سراپردهٔ عدم سلطان گل بساحت بستان زند علم دریا فکنده ذیل بغلتاق فستقی هر دم عروس غنچه برون آید از حرم از…
همچو شمعم بشبستان حرم یاد کنید
همچو شمعم بشبستان حرم یاد کنید یا چو مرغم بگلستان ارم یاد کنید روز شادی همه کس یاد کند از یاران یاری آنست که ما…
هر که او دیدهٔ مردم کش مستت دیدست
هر که او دیدهٔ مردم کش مستت دیدست بس که برنرگس مخمور چمن خندیدست مردم از هر طرفی دیده در آنکس دارند که مرا مردم…
نکنم حدیث شکر چو لبت گزیدم
نکنم حدیث شکر چو لبت گزیدم چه کنم نبات مصری چو شکر مزیدم بتو کی توان رسیدن چو ز خویش رفتم ز تو چون توان…
نرگس مستت فتنهٔ مستان
نرگس مستت فتنهٔ مستان تشنهٔ لعلت باده پرستان روی تو ما را لاله و نسرین کوی تو ما را گلشن و بستان زلف سیاهت شام…
منم ز مهر رخت روی کرده در دیوار
منم ز مهر رخت روی کرده در دیوار چو سایه بر رهت افتاده زیر دیوار ندیم و همدمم از صبح تا بشب ناله قرین و…
مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا
مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا چون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرا اگرم زار کشی میکش و بیزار مشو زاریم…
مرغ جم باز حدیثی ز سبا میگوید
مرغ جم باز حدیثی ز سبا میگوید بشنو آخر که ز بلقیس چها میگوید خبر چشمهٔ حیوان بخضر میآرد قصهٔ حضرت سلطان بگدا میگوید پرتو…
مائیم و عشق و کنج خرابات و روی یار
مائیم و عشق و کنج خرابات و روی یار ساقی ز جام لعل لبت بادهئی بیار چون بر دوام دور زمان اعتماد نیست این پنج…
ما جرعه چشانیم ولی خضر وشانیم
ما جرعه چشانیم ولی خضر وشانیم ما راه نشینیم ولی شاه نشانیم ما صید حریم حرم کعبه قدسیم ما راهبر بادیهٔ عالم جانیم ما بلبل…
گلی به رنگ تو در بوستان نمیبینم
گلی به رنگ تو در بوستان نمیبینم باعتدال تو سروی روان نمیبینم ستارهئی که ز برج شرف شود طالع چو مهر روی تو برآسمان نمیبینم…
گرد ماه از مشک چنبر کردهئی
گرد ماه از مشک چنبر کردهئی ماه را از مشک زیور کردهئی شام شبگون قمر فرسای را سایبان مهر انور کردهئی در شبستان عبیر افشان…
گر چه من آب رخ از خاک درت یافتهام
گر چه من آب رخ از خاک درت یافتهام گرد خاطر همه از رهگذرت یافتهام چون توانم که دل از مهر رخت برگیرم زانکه چون…
کسی کو دل بر جانان ندارد
کسی کو دل بر جانان ندارد دلی دارد ولیکن جان ندارد هر آنکو با سر زلف سیاهش سری دارد سر و سامان ندارد ز غرقاب…
کاروان خیمه به صحرا زد و محمل بگذشت
کاروان خیمه به صحرا زد و محمل بگذشت سیلم از دیده روان گشت و ز منزل بگذشت ناقه بگذشت و مرا بیدل و دلبر بگذاشت…
عشق آن بت ساکن میخانه میگرداندم
عشق آن بت ساکن میخانه میگرداندم جان غمگین در پی جانانه میگرداندم آشنائی از چه رویم دور میدارد ز خویش چون ز خویش و آشنا…
طائر طوریم و خاک آستانت طور ماست
طائر طوریم و خاک آستانت طور ماست پرتو نور تجلی در دل پر نور ماست ما به حور و روضهٔ رضوان نداریم التفات زانک مجلس…
شعاع چشمهٔ مهر از فروغ رخسارست
شعاع چشمهٔ مهر از فروغ رخسارست شراب نوشگوار از لب شکر بارست کمند عنبری از چنین زلف دلبندست فروغ مشتری از عکس روی دلدارست نوای…
سقی الله ایام وصل الغوانی
سقی الله ایام وصل الغوانی علی غفلة من صروف الزمان فلما مررنا بربع الکواعب جنانی تربع روض الجنان خوشا طرف بستان و فصل بهاران رخ…
سپیده دم که برآمد خروش بانگ رحیل
سپیده دم که برآمد خروش بانگ رحیل برفت پیش سرشک من آب دجله و نیل جهان ز گریهام از آب گشت مالامال ز سوز سینهام…
زهی ز بادهٔ لعلت در آتش آب زلال
زهی ز بادهٔ لعلت در آتش آب زلال یکی ز حلقهٔ بگوشان حاجب تو هلال ندای عشق چو در داد خال مشکینت بگوش جان من…
ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پیوست
ز عشق غمزه و ابروی آن صنم پیوست امام شهر بمحراب میرود سرمست جمال او در جنت بروی من بگشود خیال او گذر صبر بر…
ز آتشکده و کعبه غرض سوز ونیازست
ز آتشکده و کعبه غرض سوز ونیازست وانجا که نیازست چه حاجت بنمازست بی عشق مسخر نشود ملک حقیقت کان چیز که جز عشق بود…
رقم ز غالیه بر طرف لاله زار مکش
رقم ز غالیه بر طرف لاله زار مکش ز نافه ختنی نقش بر عذار مکش به خون دیدهٔ ما ساعد نگارین را بیا و رنگ…
دیدم از دور بتی کاکلکش مشکینک
دیدم از دور بتی کاکلکش مشکینک دهنش تنگک و چون تنگ شکر شیرینک لبک لعل روان پرور کش جان بخشک سرک زلفک عنبر شکنش مشکینک…
دلم ربودی و رفتی ولی نمیروی از دل
دلم ربودی و رفتی ولی نمیروی از دل بیا که جان عزیزت فدای شکل و شمایل گرم وصول میسر شود که منزل قربست کنم مراد…
دل من جان ز غم عشق تو آسان نبرد
دل من جان ز غم عشق تو آسان نبرد وین عجبتر که اگر جان ببرد جان نبرد گر ازین درد بمیرم چه دوا شاید کرد…
در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست
در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست وز غم عشق تو در شهر چه غوغاست که نیست گفتی از لعل من امروز تمنای…
خیز و در بحر عدم غوطه خور و ما را بین
خیز و در بحر عدم غوطه خور و ما را بین چشم موج افکن ما بنگر و دریا را بین اگر از عالم معنی خبری…
خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد
خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد بنفشه نسخهٔ آن نوبهار بنویسد نسیم باد صبا شرح آن خط ریحان به مشک بر ورق لاله زار…
حسن تو نهایت جمالست
حسن تو نهایت جمالست لطف تو بغایت کمالست با زلف تو هر که را سری هست سر در قدم تو پایمالست بی روی تو زندگی…
چون طره عنبر شکنش در شکن افتد
چون طره عنبر شکنش در شکن افتد از سنبل تر سلسله برنسترن افتد دانی که عرق بر رخ خوبش بچه ماند چون ژاله که بر…
چو مطربان سحر آهنگ زیر و بام کنند
چو مطربان سحر آهنگ زیر و بام کنند معاشران صبوحی هوای جام کنند بیک کرشمه مکافات شیخ و شاب دهند بنیم جرعه مراعات خاص و…
چو از برگ گلش سنبل دمیدست
چو از برگ گلش سنبل دمیدست ز حسرت در چمن گل پژمریدست به عشوه توبهٔ شهری شکستست به غمزه پردهٔ خلقی دریدست ز روبه بازی…
جانم از بادهٔ لعل تو خراب افتادست
جانم از بادهٔ لعل تو خراب افتادست دلم از آتش هجر تو کباب افتادست گر چه خواب آیدت ای فتنهٔ مستان در چشم هر که…
تشنهٔ غنچه سیراب ترا آب چه سود
تشنهٔ غنچه سیراب ترا آب چه سود مردهٔ نرگس پر خواب ترا خواب چه سود جان شیرین چو بتلخی بلب آرد فرهاد گر چشانندش از…
ترا با ما اگر صلحست جنگست
ترا با ما اگر صلحست جنگست نمی دانم دگر بار این چه ینگست به نقلی زان دهان کامم برآور نه آخر پسته در بازار تنگست…
پیغام بلبلان بگلستان که میبرد
پیغام بلبلان بگلستان که میبرد و احوال درد من سوی درمان که میبرد یعقوب را ز مصر که میآورد پیام یا زو خبر به یوسف…
بیرون ز کمر هیچ ندیدم ز میانش
بیرون ز کمر هیچ ندیدم ز میانش جز خنده نشانی نشنیدم ز دهانش زان نادرهٔ دور زمان هر که خبر یافت نبود خبر از حادثهٔ…
به مهر روی تو در آفتاب نتوان دید
به مهر روی تو در آفتاب نتوان دید ببوی زلف تودر مشک ناب نتوان دید دو چشم مست تو دیشب بخواب میدیدم ولی چه سود…