رگ جان من و آن زلف به هم پیوسته است

رگ جان من و آن زلف به هم پیوسته است پیچ و تاب من و آن سلسله با هم بسته است

ادامه مطلب

دل را ز زلف آن بت پرفن گرفته ام

دل را ز زلف آن بت پرفن گرفته ام این سنگ را ز چنگ فلاخن گرفته ام

ادامه مطلب

در علم ظاهری چه کنی عمر خود تباه؟

در علم ظاهری چه کنی عمر خود تباه؟ دل را سفید کن، چه ورق می کنی سیاه؟

ادامه مطلب

در آن محفل که برخیزد نقاب از روی گلپوشش

در آن محفل که برخیزد نقاب از روی گلپوشش سپند از جای خود برخاستن گردد فراموشش

ادامه مطلب

خسیس باده چو نوشد خسیس تر گردد

خسیس باده چو نوشد خسیس تر گردد که بستگیش فزاید گره چو تر گردد

ادامه مطلب

حذر ز ناخن الماس نیست داغ مرا

حذر ز ناخن الماس نیست داغ مرا که برگریز بود برگ عیش باغ مرا

ادامه مطلب

چه پروا عاشق بیتاب را از سوختن باشد؟

چه پروا عاشق بیتاب را از سوختن باشد؟ که چون پروانه در گیرد چراغ انجمن باشد

ادامه مطلب

جز حریم دل کز آب و گل در او آثار نیست

جز حریم دل کز آب و گل در او آثار نیست رو به هر جانب که می آری به جز دیوار نیست

ادامه مطلب

تمنای تو دارد در کشاکش آسمان ها را

تمنای تو دارد در کشاکش آسمان ها را هدف خمیازه آغوش می سازد کمان ها را

ادامه مطلب

تا خط دمید با من دلدار هم سخن شد

تا خط دمید با من دلدار هم سخن شد خط غبار جانان خاک مراد من شد

ادامه مطلب

بوی گل غنچه شود چون تو به گلزار آیی

بوی گل غنچه شود چون تو به گلزار آیی رنگ یوسف شکند چون تو به بازار آیی

ادامه مطلب

به دوری محو از خاطر نگردد قد رعنایش

به دوری محو از خاطر نگردد قد رعنایش فراموشی ندارد مصرع موزون بالایش

ادامه مطلب

بس که بر آن پیکر سیمین قبا چسبیده است

بس که بر آن پیکر سیمین قبا چسبیده است هر که او را در قبا دیده است، عریان دیده است!

ادامه مطلب

با قد خم گشته روگردان مشو از راه حق

با قد خم گشته روگردان مشو از راه حق بر در دیگر مزن این حلقه جز درگاه حق

ادامه مطلب

ای غنچه لب رعایت اهل نیاز کن

ای غنچه لب رعایت اهل نیاز کن گر دل نمی دهی به سخن، گوش باز کن

ادامه مطلب

ازان خرسند گردیدم ز دیدن ها به نادیدن

ازان خرسند گردیدم ز دیدن ها به نادیدن که دیدن های رسمی نیست جز تکلیف وا دیدن

ادامه مطلب

از حیا نتوان به چشم او نگاه تیز کرد

از حیا نتوان به چشم او نگاه تیز کرد دیگری بیمار و می باید مرا پرهیز کرد

ادامه مطلب

آتشین رویی که داغ ما گلی از باغ اوست

آتشین رویی که داغ ما گلی از باغ اوست دشت از چشم غزالان سینه پرداغ اوست

ادامه مطلب

هر که را از سایلان ناشاد می سازد بخیل

هر که را از سایلان ناشاد می سازد بخیل در حقیقت بنده ای آزاد می سازد بخیل

ادامه مطلب

نیست از گرد مذلت متواضع را باک

نیست از گرد مذلت متواضع را باک هیچ کس پشت کمان را نرسانده است به خاک

ادامه مطلب

نباشد در مقام دلبری نازک نهال من

نباشد در مقام دلبری نازک نهال من ز تمکین ذوق گل چیدن ندارد خردسال من

ادامه مطلب

می تپد در جگر خاک همان طینت ما

می تپد در جگر خاک همان طینت ما شمع را شعله جواله کند تربت ما

ادامه مطلب

مدار خویش بزرگی که بر شراب نهاد

مدار خویش بزرگی که بر شراب نهاد بنای دولت خود را به روی آب نهاد

ادامه مطلب

گفتی نمی توان ز لب دلستان گذشت

گفتی نمی توان ز لب دلستان گذشت گر بگذری ز وادی جان می توان گذشت

ادامه مطلب

کیست آن کس که نه بر حال مسافر گرید؟

کیست آن کس که نه بر حال مسافر گرید؟ چشم آیینه به دنبال مسافر گرید

ادامه مطلب

کاکل او دام در راه صبا انداخته است

کاکل او دام در راه صبا انداخته است زلف او زنجیر را در دست و پا انداخته است

ادامه مطلب

عیش جهان در آن لب خندان نظاره کن

عیش جهان در آن لب خندان نظاره کن در چشم مور ملک سلیمان نظاره کن

ادامه مطلب

عتاب گلرخان در پرده دارد لطف پنهانی

عتاب گلرخان در پرده دارد لطف پنهانی که گلها می توان چید از بهار غنچه پیشانی

ادامه مطلب

شود خونریزتر حسنی که عاشق بیشتر دارد

شود خونریزتر حسنی که عاشق بیشتر دارد که از هر طوق قمری سر و فتراک دگر دارد

ادامه مطلب

سر ما گرم ز زور می بی غش گردد

سر ما گرم ز زور می بی غش گردد آسیای پر پروانه به آتش گردد

ادامه مطلب

زان لب نتوان کرد به دشنام کناره

زان لب نتوان کرد به دشنام کناره تیغ دو دم اوست مرا عمر دوباره

ادامه مطلب

ز اهل کرم به هند کسی را ندیده ایم

ز اهل کرم به هند کسی را ندیده ایم از طوطیان کریم کریمی شنیده ایم!

ادامه مطلب

رخسار او مقید زلف بلند نیست

رخسار او مقید زلف بلند نیست این صید پیشه را نظری با کمند نیست

ادامه مطلب

دل سودازده داغ تو به افسر ندهد

دل سودازده داغ تو به افسر ندهد رشته ما گره خویش به گوهر ندهد

ادامه مطلب

در کسوت فقر آن رخ چون ماه ببینید

در کسوت فقر آن رخ چون ماه ببینید در زیر کلاه نمدی ماه ببینید

ادامه مطلب

خون می را از عروق تاک می باید کشید

خون می را از عروق تاک می باید کشید انتقام خون خلق از خاک می باید کشید

ادامه مطلب

خرقه بر دوشان از فرزند و زن بگسیخته

خرقه بر دوشان از فرزند و زن بگسیخته شوره پشتانند از بار گران بگریخته

ادامه مطلب

حاصل ما از نظربازی نگاه حسرت است

حاصل ما از نظربازی نگاه حسرت است کشت ما را خوشه ای گر هست آه حسرت است

ادامه مطلب

چه آتش است به جان این دل مشوش را؟

چه آتش است به جان این دل مشوش را؟ که می خورد چو می ناب خون آتش را

ادامه مطلب

جز یتیمی چه بر این داشت در گوش ترا

جز یتیمی چه بر این داشت در گوش ترا کآب در شیر کند صبح بناگوش ترا

ادامه مطلب

تبسم کن که جان باده لعلی قبا سوزد

تبسم کن که جان باده لعلی قبا سوزد ز آب آتشین خویشتن یاقوت وا سوزد

ادامه مطلب

پوچ گو را بر سر گفتار بی حاصل میار

پوچ گو را بر سر گفتار بی حاصل میار پنبه زنهار از سر مینای خالی برمدار

ادامه مطلب

بی دماغان را نرنجاندن به صحبت منت است

بی دماغان را نرنجاندن به صحبت منت است پیش عزلت دوستان تقصیر خدمت، خدمت است

ادامه مطلب

به روی لاله و گل هر که می نمی نوشد

به روی لاله و گل هر که می نمی نوشد فسرده ای است که خونش به خون نمی جوشد

ادامه مطلب

بس که با سنگ ز سختی دل من یکرنگ است

بس که با سنگ ز سختی دل من یکرنگ است سنگ بر شیشه من، شیشه زدن بر سنگ است

ادامه مطلب

با عشق تو اندیشه کونین گناه است

با عشق تو اندیشه کونین گناه است عشاق ترا ترک دو عالم دو گواه است

ادامه مطلب

آنچه ما را از شراب زندگی در ساغرست

آنچه ما را از شراب زندگی در ساغرست خوردنش خون دل است و ماندنش دردسرست

ادامه مطلب

از علایق دل ز آب و گل نمی آید برون

از علایق دل ز آب و گل نمی آید برون پای سرو از گل ز بار دل نمی آید برون

ادامه مطلب

از داغ تازگی جگر پاره پاره یافت

از داغ تازگی جگر پاره پاره یافت از آفتاب، صبح حیات دوباره یافت

ادامه مطلب

از اختیار دم دل گمراه می زند

از اختیار دم دل گمراه می زند این قلب، زر به نام شهنشاه می زند

ادامه مطلب