هر که گرداند ز دنیا روی، از مردان شود

هر که گرداند ز دنیا روی، از مردان شود آن بود فیروز جنگ اینجا که روگردان شود

ادامه مطلب

نی انجمن فروز شراب شبانه است

نی انجمن فروز شراب شبانه است گلگون باده را نفسش تازیانه است

ادامه مطلب

ناله نی حدی قافله ارواح است

ناله نی حدی قافله ارواح است این کمربسته، شبان گله ارواح است

ادامه مطلب

می چکد بوسه ز لعل لب میخواره تو

می چکد بوسه ز لعل لب میخواره تو می زند خون هوس جوش ز نظاره تو

ادامه مطلب

محو کی از صفحه دلها شود آثار من؟

محو کی از صفحه دلها شود آثار من؟ من همان ذوقم که می یابند از افکار من

ادامه مطلب

گریه مستانه بی می می کند ما را خراب

گریه مستانه بی می می کند ما را خراب سیل بیکارست چون از خود برآرد خانه آب

ادامه مطلب

کی نسیم صبحدم با غنچه گل کرده است

کی نسیم صبحدم با غنچه گل کرده است آنچه با دل زخم شمشیر تغافل کرده است

ادامه مطلب

قلم ماری است کز رشوت بود افسون گیرایش

قلم ماری است کز رشوت بود افسون گیرایش به این افسون توان رست از گزند روح فرسایش

ادامه مطلب

غوطه در زنگ زد آیینه روشن گهرش

غوطه در زنگ زد آیینه روشن گهرش پسته ای شد ز خط سبز لب چون شکرش

ادامه مطلب

عبیر فتنه به زلف سیاهت ارزانی!

عبیر فتنه به زلف سیاهت ارزانی! گل شکست به طرف کلاهت ارزانی!

ادامه مطلب

شود زیر و زبر مجموعه خاطر ز محفل ها

شود زیر و زبر مجموعه خاطر ز محفل ها ز جمعیت پریشان می شود سی پاره دلها

ادامه مطلب

ساغر می را به دست می پرست ما دهید

ساغر می را به دست می پرست ما دهید خونی خمیازه ما را به دست ما دهید!

ادامه مطلب

زاهد خشک بود دشمن جان میکش را

زاهد خشک بود دشمن جان میکش را چون سفالی که خورد خون می بی غش را

ادامه مطلب

ز بس اندیشه سرو از قامت آن دلربا دارد

ز بس اندیشه سرو از قامت آن دلربا دارد ز طوق قمریان دایم ز ره زیر قبا دارد

ادامه مطلب

رخسار آتشین نپذیرد نقاب را

رخسار آتشین نپذیرد نقاب را می سوزد آفتاب قیامت سحاب را

ادامه مطلب

دل دگربار در آن زلف دو تا افتاده است

دل دگربار در آن زلف دو تا افتاده است چشم بد دور که بسیار بجا افتاده است

ادامه مطلب

در صیدگاه دنیا هر کس که هوش دارد

در صیدگاه دنیا هر کس که هوش دارد جز عبرت آنچه باشد صید حرم شمارد

ادامه مطلب

دانه خال تو خون از چشم صیاد آورد

دانه خال تو خون از چشم صیاد آورد این سپند شوخ آتش را به فریاد آورد

ادامه مطلب

خبرها می دهد از می پرستی رنگ غمازت

خبرها می دهد از می پرستی رنگ غمازت گواه از خانه دارد غنچه خمیازه پردازت

ادامه مطلب

حرص کرد از دعوی فقر و فنا شرمنده ام

حرص کرد از دعوی فقر و فنا شرمنده ام بخیه از دندان سگ دارد لباس ژنده ام

ادامه مطلب

چه سود ازین که کتبخانه جهان از توست؟

چه سود ازین که کتبخانه جهان از توست؟ ز علم هر چه عمل می کنی به آن از توست

ادامه مطلب

جایی مرو نخوانده که گر خانه خداست

جایی مرو نخوانده که گر خانه خداست چین جبین منع مهیا ز بوریاست

ادامه مطلب

تازه رو زخم کهن از زخم های تازه شد

تازه رو زخم کهن از زخم های تازه شد غنچه را خمیازه گل باعث خمیازه شد

ادامه مطلب

پیاله ای به لبم چرخ آشنا نکند

پیاله ای به لبم چرخ آشنا نکند که بخت شور نمک در شراب ما نکند

ادامه مطلب

به همواری توان بردن سبق از همرهان اینجا

به همواری توان بردن سبق از همرهان اینجا به خودداری توان افتاد پیش از کاروان اینجا

ادامه مطلب

به طوق غبغب سیمین او نظر واکن

به طوق غبغب سیمین او نظر واکن هلال ماه در آغوش را تماشا کن

ادامه مطلب

بس که از دوران به سختی بگذرد احوال من

بس که از دوران به سختی بگذرد احوال من می زند بر سینه سنگ آیینه از تمثال من

ادامه مطلب

با قبله طاق ابروی او را چه نسبت است؟

با قبله طاق ابروی او را چه نسبت است؟ انصاف شیوه ای است که بالای طاعت است

ادامه مطلب

اهل بازار ز زهاد به انصافترند

اهل بازار ز زهاد به انصافترند بیشتر دست و دهن آب کشان، پاک برند

ادامه مطلب

از کرم آن کس که شهرت است مرادش

از کرم آن کس که شهرت است مرادش کاسه دریوزه است دست گشادش

ادامه مطلب

از ته دل نیست از همصحبتان رنجیدنش

از ته دل نیست از همصحبتان رنجیدنش می دهد یاد از پشیمانی به تمکین رفتنش

ادامه مطلب

یکی هزار شود داغ در دل افگار

یکی هزار شود داغ در دل افگار زمین سوخته، جان می دهد به تخم شرار

ادامه مطلب

هزار رنگ بلا در خمار میخواری است

هزار رنگ بلا در خمار میخواری است گلی که رنگ شکستن ندیده هشیاری است

ادامه مطلب

نهان در پرده هر موی من آه آتشین دارد

نهان در پرده هر موی من آه آتشین دارد رگ ابر بهاران برق را در آستین دارد

ادامه مطلب

میکشان را باده گلرنگ خندان می کند

میکشان را باده گلرنگ خندان می کند یک گلابی مجلس ما را گلستان می کند

ادامه مطلب

منع ما کی می توان از دستبوس امروز کرد؟

منع ما کی می توان از دستبوس امروز کرد؟ بوسه ما را نمی بایست دست آموز کرد

ادامه مطلب

متراش خط ز چهره خود پر عتاب من

متراش خط ز چهره خود پر عتاب من بر روی خویش تیغ مکش آفتاب من!

ادامه مطلب

گل سر سبد روزگار، خوش خویی است

گل سر سبد روزگار، خوش خویی است کلید گنج سعادت گشاده ابرویی است

ادامه مطلب

کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟

کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟ یوسف نه عزیزی است که در چاه گذارند

ادامه مطلب

کار صوفی چیست، خاطر را مصفا ساختن

کار صوفی چیست، خاطر را مصفا ساختن از قبول نقش ها آیینه را پرداختن

ادامه مطلب

عیب دنیا را نمی بینند کوته دیدگان

عیب دنیا را نمی بینند کوته دیدگان گر چه بی پرده است در چشم نظر پوشیدگان

ادامه مطلب

عرق به چهره اش از تاب می نشسته ببین

عرق به چهره اش از تاب می نشسته ببین به روی آینه عقد گهر گسسته ببین

ادامه مطلب

صد پرده شوختر بود از چشم خال تو

صد پرده شوختر بود از چشم خال تو این نافه پیش پیش دود از غزال تو

ادامه مطلب

سامان دهر را همه اسباب غم شمار

سامان دهر را همه اسباب غم شمار هر چیز کز تو فوت شود مغتنم شمار

ادامه مطلب

ز نخل خشک مریم این رطب بر خاک می بارد

ز نخل خشک مریم این رطب بر خاک می بارد که فرزند سعادتمند با خود رزق می آرد

ادامه مطلب

ز بس گفتار من از دل غبارآلود می خیزد

ز بس گفتار من از دل غبارآلود می خیزد چو بردارم قلم خط غبار از کلک من ریزد!

ادامه مطلب

راحت مرگ فقیران ز اغنیا افزونترست

راحت مرگ فقیران ز اغنیا افزونترست کفش تنگ از پا برون کردن حضور دیگرست

ادامه مطلب

دل خونین چنان آمیخت با فولاد پیکانش

دل خونین چنان آمیخت با فولاد پیکانش که با جوهر یکی شد پیچ و تاب رشته جانش

ادامه مطلب

در دیده ها اگر چه بود راه هند دور

در دیده ها اگر چه بود راه هند دور نزدیکتر بود ز در خانه صدور!

ادامه مطلب

دارد از سبقت ز چشم بد خطرها جان من

دارد از سبقت ز چشم بد خطرها جان من هر که پیش افتد ز من، باشد بلاگردان من

ادامه مطلب