غزلیات – صائب تبریزی
ازنقاب سنگ تابد شعله عریان عشق
ازنقاب سنگ تابد شعله عریان عشق پرده چون پوشد کسی بر سوزش پنهان عشق؟ درکف موجی فتد هرخشت یونان خرد ازتنور دل برآرد جوش چون…
شادی هر که زیادست ز غم، کامل نیست
شادی هر که زیادست ز غم، کامل نیست هر که را خرج ز دخل است فزون، عاقل نیست دل گردون متأثر نشد از گریه ما…
آزاده ما برگ سفر هیچ ندارد
آزاده ما برگ سفر هیچ ندارد جز دامن خالی به کمر هیچ ندارد از سنگ بود بی ثمری دست حمایت آسوده درختی که ثمر هیچ…
سیل اشک من بساط سبزه را پامال کرد
سیل اشک من بساط سبزه را پامال کرد گوشمال ناله من بلبلان را لال کرد التفاتی هست با نازک خیالان حسن را ساغر خود را…
از هوا گیرد سر دیوانه سنگ خاره را
از هوا گیرد سر دیوانه سنگ خاره را نیست از رطل گران اندیشه ای میخواره را خاطر آشفته را شیرازه کنج عزلت است دل ز…
سودا کدورت از دیوانه می برد
سودا کدورت از دیوانه می برد از تیغ برق زنگ سیه خانه می بردا در هیچ جا غریب نباشد خداشناس عارف حضور کعبه ز بتخانه…
از نظر یک لحظه دوری نیست محبوب مرا
از نظر یک لحظه دوری نیست محبوب مرا پیرهن از پرده چشم است یعقوب مرا تار و پود بوی پیراهن رسا افتاده است شکوه از…
سنگ طفلان مومیایی شد دل دیوانه را
سنگ طفلان مومیایی شد دل دیوانه را شد شکستن باعث آبادی این ویرانه را نغمه در جوش آورد خون من دیوانه را می رساند ناخن…
از میان تیغ برآورد که زمان می گذرد
از میان تیغ برآورد که زمان می گذرد وقت پیرایش گلزار جهان می گذرد غافلان پشت به دیوار فراغت دارند عمر هر چند که چون…
سفر پر خطر عشق نه از تدبیرست
سفر پر خطر عشق نه از تدبیرست صد طلسم است درین ره، که یکی زنجیرست ایمن از دشمن خاموش شدن بیباکی است خطر راهروان از…
از مروت نیست چیدن غنچه نشکفته را
از مروت نیست چیدن غنچه نشکفته را چون صدف کن پرده داری گوهر ناسفته را سینه اهل تعلق شاهراه تفرقه است میهمان باشد کثافت، خانه…
سرو گلزار ارم یا قامت دلجوست این؟
سرو گلزار ارم یا قامت دلجوست این؟ زلف مشکین یا کمند گردن آهوست این؟ اختر صبح سعادت، مرکز پرگار عشق تخم آه آتشین یا خال…
از گریه خاک دام چمن می کنیم ما
از گریه خاک دام چمن می کنیم ما در غربتیم و سیر وطن می کنیم ما هر سنگ پاره ای که فتد چشم ما بر…
سرمپیچ از داغ تا سرحلقه مردان شوی
سرمپیچ از داغ تا سرحلقه مردان شوی در سیاهی غوطه زن تا چشمه حیوان شوی می شود در تنگنای جسم کامل جان پاک از صدف…
از کمرش کام دل چگونه برآید
از کمرش کام دل چگونه برآید خردشودشیشه ای که برکمرآید گل شوداز اضطراب دست زلیخا یوسف ماچون ز صحن باغ برآید محنت روی زمین رسید…
سرخوش از صحبت ارباب هوس می آید
سرخوش از صحبت ارباب هوس می آید شعله طور ز دلسوزی خس می آید ناکسی بین که سر از صحبت من می پیچد سر زلفی…
از فسون عالم اسباب خوابم می برد
از فسون عالم اسباب خوابم می برد پیش پای یک جهان سیلاب خوابم می برد سبزه خوابیده را بیدار سازد آب و من چون شوم…
سر شوریده را فکر سرانجامی نمی ماند
سر شوریده را فکر سرانجامی نمی ماند چو عشق آمد دگر اندیشه خامی نمی ماند همین راهی که از دوری نمایان نیست پایانش اگر از…
از عود دل گرم من اخگربگریزد
از عود دل گرم من اخگربگریزد از بزم نفس سوخته مجمر بگریزد اشکم چو عنان ریز نهد روی به دریا دریا به نهانخانه گوهربگریزد در…
سر ارباب جدل خرج زبان می گردد
سر ارباب جدل خرج زبان می گردد رگ گردن چو قوی گشت سنان می گردد از شنیدن سبق نطق روان می گردد به سخن هر…
از شناسایی حق لاف زدن، نادانی است
از شناسایی حق لاف زدن، نادانی است قسمت نقش ز نقاش، همین حیرانی است دل آزاد من از هر دو جهان بیخبرست در صدف، گوهر…
سخن پوشیده در لعل لب جانان نمی ماند
سخن پوشیده در لعل لب جانان نمی ماند اگرچه در عدم باشد سخن پنهان نمی ماند نپوشد خط مشکین آب و رنگ لعل جانان را…
از شرم اگر چه روی تو چندین نقاب داشت
از شرم اگر چه روی تو چندین نقاب داشت هر ذره از فروغ تو چشم پر آب داشت رفتی به سیر گلشن و از شرم…
ستاره سوخته آتشین عذارانم
ستاره سوخته آتشین عذارانم چو داغ لاله سیه روز نوبهارانم به پاک چشمی من شبنمی ندارد باغ ز دست هم بربایند گلعذارانم ز مشت خار…
از سعی، کار عشق شود خام بیشتر
از سعی، کار عشق شود خام بیشتر پیچد به مرغ بال فشان دام بیشتر از خط فزود شوخی آن چشم پر خمار درنوبهار دور کند…
سبکروان به زمینی که پاگذاشته اند
سبکروان به زمینی که پاگذاشته اند بنای خانه بدوشی بجا گذاشته اند کمند جاذبه مقصدست مردان را ز دست خویش عنانی که وا گذاشته اند…
از سر صدق اگر سینه خود چاک کنی
از سر صدق اگر سینه خود چاک کنی فیض صبح از نفس پاک خود ادراک کنی در قیامت گل بی خار ثمر می بخشد نیش…
سایه تا افتاد ازان مشکین سلاسل بر زمین
سایه تا افتاد ازان مشکین سلاسل بر زمین آیه رحمت مسلسل گشت نازل بر زمین چون شفق از خاک خون آلود می خیزد غبار بس…
از زلف یار رنگ دگر برگرفته ایم
از زلف یار رنگ دگر برگرفته ایم مومیم اگر چه نکهت عنبر گرفته ایم پیش کسی دراز نگشته است دست ما ما چون چنار از…
ساقی دهن شیشه ما باز به لب کرد
ساقی دهن شیشه ما باز به لب کرد جان عجبی در تن ارباب طرب کرد دریا نه کریمی است که بی خواست نبخشد بیهوده صدف…
از رفتن تو باغ پریشان نشسته است
از رفتن تو باغ پریشان نشسته است گل در کمین چاک گریبان نشسته است دامن کشیدن از کف عشاق سهل نیست یوسف ازین گناه به…
ساحل بحر پر آشوب فنا شمشیرست
ساحل بحر پر آشوب فنا شمشیرست مد بسم الله دیوان بقا شمشیرست از دم تیغ فنا بیجگران می ترسند ورنه روشنگر آیینه ما شمشیرست لب…
از دل سخت بتان از ناله ای فریاد خاست
از دل سخت بتان از ناله ای فریاد خاست خوش همایون طایری زین بیضه فولاد خاست من که در خاموشی از آیینه می بردم سبق…
زیر سقف چرخ بیدردانه پا افشرده ایم
زیر سقف چرخ بیدردانه پا افشرده ایم سیل بی زنهار ما در خانه پا افشرده ایم بر در هرکس نمی ساییم رخ چون آفتاب گنج…
از درد بود پرسش اغیار گرانتر
از درد بود پرسش اغیار گرانتر سربار دراینجا بود از بار گرانتر هرچند گرانسنگ بود کوه غم عشق غمخواربود بردل افگارگرانتر برخاطرآزرده من پرسش رسمی…
زهی به جوش زرشکت شراب خنده گل
زهی به جوش زرشکت شراب خنده گل به خون نشسته لعل تو آب خنده گل به داغ سینه مجروح بلبلان چه کند لبی که ریخت…
از خط صفای روی تو پادر رکاب شد
از خط صفای روی تو پادر رکاب شد حسن ترا مقدمه پیچ و تاب شد شب نیمه کرد زلف ز گرد سپاه خط مژگان شوخ…
زنقش آرزو دل پاک گردیدن نمی داند
زنقش آرزو دل پاک گردیدن نمی داند امل هر جا بساطی چید بر چیدن نمی داند تن آسانی دل بیدار را از حق کند غافل…
از خسیسان منت احسان کشیدن مشکل است
از خسیسان منت احسان کشیدن مشکل است ناز ماه مصر از اخوان کشیدن مشکل است از ته دیوار آسان بیرون آمدن دامن از دست گرانجانان…
زمهرخامشی شد خرده رازم پریشانتر
زمهرخامشی شد خرده رازم پریشانتر که زخم صبح گشت ازبخیه انجم نمایانتر نه از گل نکهتی بردم نه زخمی خوردم ازخاری نسیمی زین چمن نگذشت…
از حجاب عشق دل از وصل او نومید ماند
از حجاب عشق دل از وصل او نومید ماند روی مه ناشسته در سرچشمه خورشید ماند عمر کوته می شود از دستگیری پایدار در بساط…
زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی کیست؟
زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی کیست؟ چهره روز آفتابی از فروغ روی کیست؟ آن که از رخسار آتشناک و خال عنبرین داغ دارد…
از جا نمی روم چو سپند از نوای خویش
از جا نمی روم چو سپند از نوای خویش آتش زنم به محفل و باشم به جای خویش زان مطرب بلندنوا در ترانه ام چون…
کام از تو هر که یافت سلیمان عالم است
کام از تو هر که یافت سلیمان عالم است دستی که در میان تو شد حلقه خاتم است پروای آفتاب قیامت نمی کند هر دل…
از تلخ زبانان نشود پست خروشم
از تلخ زبانان نشود پست خروشم طفلم، نتوان کرد به دشنام خموشم نم در دل میخانه خمارم نگذارد گر جلوه ساقی نشود رهزن هوشم چیزی…
قطره را بحر نماید سفر یکرنگی
قطره را بحر نماید سفر یکرنگی ذره خورشید شود از اثر یکرنگی از میان گل و خاشاک دویی برخیزد چمن افروز شود چون شرر یکرنگی…
از پریشان خاطری دلهای حیران فارغ است
از پریشان خاطری دلهای حیران فارغ است دیده قربانی از خواب پریشان فارغ است می گزد اوضاع دنیا مردم آگاه را پای خواب آلوده از…
قسمت آیینه محرومی است از دیدار تو
قسمت آیینه محرومی است از دیدار تو عکس ممکن نیست دل بردارد از رخسار تو آب را کز بی قراری نعل در آتش بود خشک…
از بس که خوش عنان است سیلاب زندگانی
از بس که خوش عنان است سیلاب زندگانی خار و خسی است پیشش اسباب زندگانی از سرگذشتگان را در عالم شهادت تیغ خم تو باشد…
قدح به حوصله ما چه می تواند کرد؟
قدح به حوصله ما چه می تواند کرد؟ سفینه با دل دریا چه می تواند کرد؟ اگر دو یار موافق زبان یکی سازند فلک به…