طلحه مهاجر
من اگر عاشقم و مست و غزلخوان به تو چه ؟
من اگر عاشقم و مست و غزلخوان به تو چه ؟ من اگر بنده ی نا اهلم و شیطان به تو چه ؟ تو برو…
هریوا غرق خون است و هریوا چشم تر دارد
هریوا غرق خون است و هریوا چشم تر دارد هریوا میتپد در خود ، کسی آیا خبر دارد هریوا جان ما ویرانه، بی کس گشته…
با رفتن آن مه لقا روح و روانم میرود
با رفتن آن مه لقا روح و روانم میرود آخر چرا آن دلبر نا مهربانم میرود من گشته ام بی بال و پر دور از…
ترا از دور میبینم دلم ناجور میگردد
ترا از دور میبینم دلم ناجور میگردد دلم میگیرد و قلبم به سان گور میگردد مرا دیوانه میگویی مرا از خويش میرانی بدان آخر که…
درین شب جمعه ما را از قلبک هایتان مستفید
درین شب جمعه ما را از قلبک هایتان مستفید سازید . زده ام بر رخ خود تیره نقابی که مپرس گشته ام وز غم او…
شهر را آشفته دیدم ، مردمان را در به در
شهر را آشفته دیدم ، مردمان را در به در مادری را بی پسر ، هم دختری را بی پدر ای مسلمانان مگر اسلام دین…
گر تو کابل باشی یا پروان چه فرقی میکند
گر تو کابل باشی یا پروان چه فرقی میکند گر هریوا باشی یا بغلان چه فرقی میکند هموطن آزاده باش و هموطن را دوست دار…
من اگر یوسف شوم آیا زلیخا میشوی ؟
من اگر یوسف شوم آیا زلیخا میشوی ؟ من که تاریکم عصا و چشم بینا میشوی؟ من که مجنونم به دنبال تو جانم راست گو…
وقتی خبر شدم که زنده است فورا این شعر را
وقتی خبر شدم که زنده است فورا این شعر را سرودم و خدا میداند چقدر خوشحال بودم . به قول خداوند ( و به آنها…
از زمانی من ترا دیدم خریدارم هنوز
از زمانی من ترا دیدم خریدارم هنوز عاشق دیوانه ام در کنج بازارم هنوز کار من دل دادن و دلدادگی و عشق بود از زمان…
بانو باران آیت در جایی گفته بود که کسی به
بانو باران آیت در جایی گفته بود که کسی به دختران اندراب چیزی نمیبخشه ، با خود گفتم از ما چی رفته ، بیازو از…
ترا با دیگری بینم دلم پُر خون میگردد
ترا با دیگری بینم دلم پُر خون میگردد به والله اختیار از اختیار بیرون میگردد من اصلا با تو قهرم لیک باز آ در کنار…
درین جهان بی کسی من و خدای راز ها
درین جهان بی کسی من و خدای راز ها چگونه مستقل شوم که پُرم از نیاز ها چگونه دل کنم ز عشق و خاطرات با…
فرض کن دیوانه ام ، هشیار میخواهی چه کار
فرض کن دیوانه ام ، هشیار میخواهی چه کار گفته بودم عاشقم ، اقرار میخواهی چه کار هر چه میگویم ترا با جان و دل…
گفتم فراموشش کنم دیوانه گشتم بیشتر
گفتم فراموشش کنم دیوانه گشتم بیشتر گفتم بمانم خانه اش بی خانه گشتم بیشتر گفتم که ترک او کنم آواره گردم در جهان بیمار عشق…
من به دنبال تو می آیم گریزانی چرا ؟
من به دنبال تو می آیم گریزانی چرا ؟ در کنار سفره افتادی و گریانی چرا ؟ چونکه عاشق میشدی گفتی منم ارباب شهر من…
یک زمانی ما جوان بودیم پریشانی نبود
یک زمانی ما جوان بودیم پریشانی نبود در میان مردمان حرف پشیمانی نبود هر طرف بنیاد دانش بود و دانایی و علم مثل حالا صحبت…