من اگر عاشقم و مست و غزلخوان به تو چه ؟

من اگر عاشقم و مست و غزلخوان به تو چه ؟ من اگر بنده ی نا اهلم و شیطان به تو چه ؟ تو برو…

ادامه مطلب

هریوا غرق خون است و هریوا چشم تر دارد

هریوا غرق خون است و هریوا چشم تر دارد هریوا می‌تپد در خود ، کسی آیا خبر دارد هریوا جان ما ویرانه، بی کس گشته…

ادامه مطلب

با رفتن آن مه لقا روح و روانم می‌رود

با رفتن آن مه لقا روح و روانم می‌رود آخر چرا آن دلبر نا مهربانم می‌رود من گشته ام بی بال و پر دور از…

ادامه مطلب

ترا از دور میبینم دلم ناجور می‌گردد

ترا از دور میبینم دلم ناجور می‌گردد دلم می‌گیرد و قلبم به سان گور می‌گردد مرا دیوانه میگویی مرا از خويش میرانی بدان آخر که…

ادامه مطلب

درین شب جمعه ما را از قلبک هایتان مستفید

درین شب جمعه ما را از قلبک هایتان مستفید سازید . زده ام بر رخ خود تیره نقابی که مپرس گشته ام وز غم او…

ادامه مطلب

شهر را آشفته دیدم ، مردمان را در به در

شهر را آشفته دیدم ، مردمان را در به در مادری را بی پسر ، هم دختری را بی پدر ای مسلمانان مگر اسلام دین…

ادامه مطلب

گر تو کابل باشی یا پروان چه فرقی می‌کند

گر تو کابل باشی یا پروان چه فرقی می‌کند گر هریوا باشی یا بغلان چه فرقی می‌کند هموطن آزاده باش و هموطن را دوست دار…

ادامه مطلب

من اگر یوسف شوم آیا زلیخا می‌شوی ؟

من اگر یوسف شوم آیا زلیخا می‌شوی ؟ من که تاریکم عصا و چشم بینا می‌شوی؟ من که مجنونم به دنبال تو جانم راست گو…

ادامه مطلب

وقتی خبر شدم که زنده است فورا این شعر را

وقتی خبر شدم که زنده است فورا این شعر را سرودم و خدا میداند چقدر خوشحال بودم . به قول خداوند ( و به آنها…

ادامه مطلب

از زمانی من ترا دیدم خریدارم هنوز

از زمانی من ترا دیدم خریدارم هنوز عاشق دیوانه ام در کنج بازارم هنوز کار من دل دادن و دلدادگی و عشق بود از زمان…

ادامه مطلب

بانو باران آیت در جایی گفته بود که کسی به

بانو باران آیت در جایی گفته بود که کسی به دختران اندراب چیزی نمیبخشه ، با خود گفتم از ما چی رفته ، بیازو از…

ادامه مطلب

ترا با دیگری بینم دلم پُر خون می‌گردد

ترا با دیگری بینم دلم پُر خون می‌گردد به والله اختیار از اختیار بیرون میگردد من اصلا با تو قهرم لیک باز آ در کنار…

ادامه مطلب

درین جهان بی کسی من و خدای راز ها

درین جهان بی کسی من و خدای راز ها چگونه مستقل شوم که پُرم از نیاز ها چگونه دل کنم ز عشق و خاطرات با…

ادامه مطلب

فرض کن دیوانه ام ، هشیار می‌خواهی چه کار

فرض کن دیوانه ام ، هشیار می‌خواهی چه کار گفته بودم عاشقم ، اقرار می‌خواهی چه کار هر چه می‌گویم ترا با جان و دل…

ادامه مطلب

گفتم فراموشش کنم دیوانه گشتم بیشتر

گفتم فراموشش کنم دیوانه گشتم بیشتر گفتم بمانم خانه اش بی خانه گشتم بیشتر گفتم که ترک او کنم آواره گردم در جهان بیمار عشق…

ادامه مطلب

من به دنبال تو می آیم گریزانی چرا ؟

من به دنبال تو می آیم گریزانی چرا ؟ در کنار سفره افتادی و گریانی چرا ؟ چونکه عاشق میشدی گفتی منم ارباب شهر من…

ادامه مطلب

یک زمانی ما جوان بودیم پریشانی نبود

یک زمانی ما جوان بودیم پریشانی نبود در میان مردمان حرف پشیمانی نبود هر طرف بنیاد دانش بود و دانایی و علم مثل حالا صحبت…

ادامه مطلب