گفتم فراموشش کنم دیوانه گشتم بیشتر

گفتم فراموشش کنم دیوانه گشتم بیشتر
گفتم بمانم خانه اش بی خانه گشتم بیشتر

گفتم که ترک او کنم آواره گردم در جهان
بیمار عشق او شدم جانانه گشتم بیشتر

گفتم که تعبیری کنم لبخند و چشمک های او
من مانده ام در خواب خود افسانه گشتم بیشتر

گفتم که مهر او نهم بر قلب و نزدیکش کنم
حالا که فکری میکنم بیگانه گشتم بیشتر

گفتم که ترک می کنم مسجد روم از بهر او
در وقت مسجد رفتنم مستانه گشتم بیشتر

طلحه مهاجر

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *