شهر را آشفته دیدم ، مردمان را در به در

شهر را آشفته دیدم ، مردمان را در به در
مادری را بی پسر ، هم دختری را بی پدر

ای مسلمانان مگر اسلام دین صلح نیست
هر کسی افتاده سویی ، بی بدن بی فرق و سر

این چه کشور داری و طرز حکومت کردن است
هر که می آید به چوکی میکند ظلم بیشتر

در مجامع حرف مفت و در مجالس حرف پوچ
عاقبت ما می‌شویم بی همره و بی بال و پر

یا خدایا حکمتش را بازگو آخر چرا
یک طرف شمشیر و چاقو ، یک طرف مژگان تر

طلحه مهاجر

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *