تمنا توانگر
دیواری روبهرویم!
دیواری روبهرویم! گیسویی پُشت سرم! من بهپیش میروم و دیوار سدِ راه من میشود. گیسوانم به پشت سر میروند و هیچچیز سد راه آنان نمیشود….
چه کتابها که برای نوشتن
چه کتابها که برای نوشتن چه حرفها که برای گفتن… پشتوانهام… ولی؛ سیل عظیم پروانههای سکوت! تمنا توانگر
تنت به ناز طبیبان نیازمند شد و
تنت به ناز طبیبان نیازمند شد و وجود نازکت آغشتهی گزند شد و به عمر کوتهِ تو ردپای غمها ماند هزار و یک شبِ غمهای…
برای دو سال نبود استاد رهنورد زریاب!
برای دو سال نبود استاد رهنورد زریاب! تنت به ناز طبیبان نیازمند شد و وجود نازکت آغشتهی گزند شد و به عمر کوتهِ تو ردپای…
از عشق اگر رها شوم
از عشق اگر رها شوم به طبیعتم باز میگردم به جنگلی که موهایم را به عاریت سپرده است! و چشمهیی که چشمانم را سیراب کرده…
قد میکشد گیاه غزل با صدای تو
قد میکشد گیاه غزل با صدای تو انگار پر شده است دلم از هوای تو معنای زندهگی من انگار مردن است تنها به خاطر…
چقدر بودنت ای تلخ کهنه، شیرین است
چقدر بودنت ای تلخ کهنه، شیرین است سکوت کردم و گفتم که زندهگی این است به خندهبازی من محو میشوی؛ اما کسی که پشت…
و ساعت خسته از تکرار هربار
و ساعت خسته از تکرار هربار شکایت میکند با سقف و دیوار و میدانم که میآید دوباره که بشکافد سکوتم را به اظهار تمنا توانگر
من در اینکوره به جایی نرسیدم دیدم
من در اینکوره به جایی نرسیدم دیدم آه دیوانهگی ایکاش نمیفهمیدم فکر کردم که به دنبال تو هستم؛ اما روزگاریست فقط دور خودم چرخیدم…
لباسهایم کجا هستند؟
لباسهایم کجا هستند؟ احساس خفهگی میکنم بدون لباسهایم نمیتوانم راه بروم بدون لباسهایم نمیتوانم نفس بکشم بدون لباسهایم میترسم از زمین، هوا، آب و درخت…
صورتم را چروک میگیرد
صورتم را چروک میگیرد پیری از راه میرسد یکبار! این همه دلبری نمیماند پس تو هم دست از سرم بردار تو نه آنی که فصل…
دوباره خاطرهیی سبز شد در آغوشم
دوباره خاطرهیی سبز شد در آغوشم دوباره طعم شرابی که میبرد هوشم چکیده است غمی کهنه در مسیر سفر و خالی است صدای تو از…
چون دورهگردهای دروغین یکی یکی
چون دورهگردهای دروغین یکی یکی گشتیم دور هیچ آه ای کلاف خستهی تنهای حوصله! بسیار بیرمق شدهام پس دگر مپیچ چون دورهگردهای دروغین یکی یکی…
تمنا توانگر
تمنا توانگر با بادهای وحشی با غصههای اهلی ِآن شیرمستِ مستم با ردِپای اهلی گرگ است و گلهاش را بردهست تا لبِ تیغ تیغ است…
باید به دلمان یاد بدهیم؛ پایش را از گلیماش درازتر نکند!
باید به دلمان یاد بدهیم؛ پایش را از گلیماش درازتر نکند! بعضی آرزوها و آدمها اندازۀ ما نیستند، به دل مان بفهمانیم به چارچوب سینه…
از خداحافظی
از خداحافظی دگر پایان راه توست اینجا بکش کفش قشنگت را مترسک همان کفشی که مال دیگران بود نقاب رنگ رنگت را مترسک! برای هرکه…
عطش پس از تو دگر آتشین نخواهد بود
عطش پس از تو دگر آتشین نخواهد بود هوای بوسه هم انگار این نخواهد بود سرم سپردۀ یک زندهگیست میدانی؟ میان حلقۀ دارت نگین…
بیا که در تنِ یک فصل جان تازه بگیرم
بیا که در تنِ یک فصل جان تازه بگیرم و بعد دیدن چشم تو عاشقانه بمیرم بدان که گر تو نباشی امید بودن من…
وقتی نباشم در بغل آهسته میمیرم
وقتی نباشم در بغل آهسته میمیرم همبازی زیبا و خوب کودکی من! مثل عروسک دوستت دارم ❤️ از جنس چوبم با تب عشق تو میسوزم…
من در این کوره به جایی نرسیدم دیدم
من در این کوره به جایی نرسیدم دیدم آه دیوانهگی! ای کاش نمیفهمیدم فکر کردم که به دنبال تو هستم؛ اما روزگاریست فقط دور خودم…
لا لا لا لا ـ سیندرلا لا ای ماه!
لا لا لا لا ـ سیندرلا لا ای ماه! شهزادۀ من بیتو ندارم جز آه من خسته شدم بسکه تو را پالیدم لاحول ولا قوت…
صورتکها سنگیناند
صورتکها سنگیناند صورت تو سنگین است صورت من سنگین است سایهی ما سنگین نیست سایه منت بودن را نمیکشد به همین سنگینیست که همدیگر را…
دلم هزار پرستوی شاد را گم کرد
دلم هزار پرستوی شاد را گم کرد فرا رسید فراموش و یاد را گم کرد به روزهای قشنگی رسید قصهی من به لب نشست؛ ولی…
خاک گوری گرفته بر دوشش
خاک گوری گرفته بر دوشش طعم لبهای من نمانده دگر بر لب آتشین خاموشش کت مشکی، ابای ملایی، چپن سبزهی بدخشانی حیف آن چارشانهی زیبا…
تمام آرزویم این است که یک روز؛ فقط یک روز از صبح تا شام با من حرف بزنی!
تمام آرزویم این است که یک روز؛ فقط یک روز از صبح تا شام با من حرف بزنی! من به اندازهی یک لالِ صدساله تشنهی…
با بادهای وحشی با غصههای اهلی
با بادهای وحشی با غصههای اهلی آن شیر مست مستم با ردپای اهلی گرگ است و گلهاش را بردهست تا لب تیغ تیغ است بر…
از جنس تور
از جنس تور تور برای پنهان شدن صورت عروس تور برای پردههای مانع نور تور برای ماهیها تور برای پروانهها چه قاتل وحشتناکیست این ظریف…
عشق؛ آغاز سکوت است به فرجام دگر
عشق؛ آغاز سکوت است به فرجام دگر زندهگی شعبدۀ گریه و آلام دگر همۀ شهر هواخواه تن فاحشهییست منکه بدنام تو هستم و تو…
جان منی و بیتو جهان هیچ و درهم است
جان منی و بیتو جهان هیچ و درهم است این زندهگی بدون تو یک فصل ماتم است چون باد میوزم به خیالاتِ هر شبت…