موهایم زمخت و خشم‌گین‌اند

موهایم زمخت و خشم‌گین‌اند
من تارهای خشم‌ناکی را در سرم می‌پرورانم و ریشه‌های عصبانیت را بر پوست سرم بارور کرده‌ام.
باد به تارهای خشم من می‌وزد و از تارهای خشم‌ناک سرم جنگلی انبوه از کاکتوس‌های زبان‌تیز می‌سازد.
شب که به بستر می‌روم سوزن موهایم بالش نرم مرا پر پر می‌کند و خشم سرم از روسری‌ام بیرون می‌پرد.
موهایم نامهربان‌تر از آن است که بر شانه‌ات بیافتد!
موهایم بی‌وقارتر از آن است که نامش گیسو باشد!
موهایم هیچ حرفی با نسیم ندارد و هیچ یادی از ترشدن‌های زیر باران ندارد.
چگونه نشان لطافت را از من می‌پرسی؟
چگونه از زن ظریفی که دچار درشتی شده است؛ مهربانی را استدعا می‌کنی؟
تمنا توانگر
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *