خمار بود به تریاکِ جنگ عادت کرد
کسی که آهوی مست قبیله ناماش بود
پس از شکار، به خوی پلنگ عادت کرد
به اصطلاح، جوانک «برهنه صورت» بود
که با تفنگ و قطارِ فشنگ عادت کرد
چو کینهیی به دل از لشکر حریف نداشت
نکُشت تا به قوانین جنگ عادت کرد
در این جزیرهٔ پُر عقربِ طلسمشده
چه ساده زیست؛ چه خوب و قشنگ عادت کرد
🔸🔸🔸
به روستای دلم باز بر نمیگردد
نگار من که به شهر فرنگ عادت کرد
یحیا جواهری