‎آبرو

‎آبرو
‎شنيدم دوش از غواص پيرى
‎به پيرى بخرد و روشن ضميرى
‎ كه زى از آبرو جان در امان است
‎صدف را قيمت از گوهر گران است
‎كسى محروم جام آبرو شد
‎كه پر از آب دونانش گلو شد
‎نه مرد آنكو بريزد آبرو را
‎نه گل آنكو فروشد رنگ و بو را
‎ در اين يم آبروسان گوهرى نيست
‎بدين خوبى جهان را جوهرى نيست
‎اگر خواهى كه باشى آبرومند
‎لب از دريوزه پيش غير بربند
‎به مشت صبر بشكن آرزو را
‎مريزان آبروى آبرو را
‎به هر ابرى دهن مگشا صدف وار
‎ چو مرواريد آب خود نگهدار
‎نبودى گر چمن را آبرويى
‎نكردى ابر گل را شستوشويى
‎تو هم گر آبرو بر روى دارى
‎نشانى از گل خوشبوى دارى
‎مريزان آبروى خويش بر خاك
‎نگه كن آب را چون ريشه در تاك
‎ چمن دشت است، گر تابش نباشد
‎كه گل ميرد، اگر آبش نباشد
‎ز جوش آبروى زندگانى
‎مبادا خشك جوىِ زندگانى
‎به آسانى توان از جان گذشتن
‎ولى از آبرو نتوان گذشتن
‎استاد ضيا قاريزاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *