گريه كردم گريه هم اين‌بار آرامم نكرد

گريه كردم گريه هم اين‌بار آرامم نكرد
هرچه كردم… هرچه… آه! انگار آرامم نكرد

روستا از چشم من افتاد، ديگر مثل قبل
گرمي آغوش شاليزار آرامم نكرد

بي تو خشكيدند پاهايم كسي راهم نبرد
درد دل با سايه و ديوار آرامم نكرد

خواستم ديگر فراموشت كنم، اما نشد
خواستم، اما نشد، اين كار آرامم نكرد

سوختم آنگونه در تب، آه! از مادر بپرس
دستمال تب بر نمدار آرامم نكرد

ذوق شعرم را كجا بردي كه بعد از رفتنت
عشق و شعر و دفتر و خودكار آرامم نكرد

نجمه زارع

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *