پاس دوستی

پاس دوستی بهر هر یاری که جان دادم به پاس دوستی دشمنی‌ها کرد با من در لباس دوستی کوه پابرجا گمان می‌کردمش دردا که بود…

ادامه مطلب

خاک شیراز

خاک شیراز چون شفق گرچه مرا باده ز خون جگر است دل آزاده‌ام از صبح طربناک‌تر است عاشقی مایه شادی بود و گنج مراد دل…

ادامه مطلب

سایه آرمیده

سایه آرمیده لاله داغدیده را مانم کشت آفت رسیده را مانم دست تقدیر از تو دورم کرد گل از شاخ چیده را مانم نتوان بر…

ادامه مطلب

شب‌زنده‌دار

شب‌زنده‌دار خاطر بی‌آرزو از رنج یار آسوده است خار خشک از منت ابر بهار آسوده است گر به دست عشق نسپاری عنان اختیار خاطرت از…

ادامه مطلب

ماجرای اشک

ماجرای اشک تابد فروغ مهر و مه از قطره‌های اشک باران صبحگاه ندارد صفای اشک گوهر به تابناکی و پاکی چو اشک نیست روشندلی کجاست…

ادامه مطلب

آتش خاموش

آتش خاموش نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی نه بر مژگان من اشکی نه بر لب‌های من آهی نه جان بی‌نصیبم را پیامی…

ادامه مطلب

بوسه جام

بوسه جام تو سوز آه من ای مرغ شب چه می‌دانی؟ ندیده‌ای شب من تاب و تب چه می‌دانی؟ به من گذار که لب بر…

ادامه مطلب

خنده برق

خنده برق سزای چون تو گلی گرچه نیست خانه ما بیا چو بوی گل امشب به آشیانه ما تو ای ستاره خندان کجا خبر داری؟…

ادامه مطلب

ستاره بازیگر

ستاره بازیگر تا گریزان گشتی ای نیلوفری‌چشم از برم در غمت از لاغری چون شاخه نیلوفرم تا گرفتی از حریفان جام سیمین چون هلال چون…

ادامه مطلب

طوفان حادثات

طوفان حادثات این سوز سینه شمع شبستان نداشته است وین موج گریه سیل خروشان نداشته است آگه ز روزگار پریشان ما نبود هر دل که…

ادامه مطلب

گریهٔ بی‌اختیار

گریهٔ بی‌اختیار تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست اسیر گریهٔ بی‌اختیار خویشتنم فغان که…

ادامه مطلب

آتش جاوید

آتش جاوید ستاره شعله‌ای از جان دردمند من است سپهر آیتی از همت بلند من است به چشم اهل نظر صبح روشنم زآن روی که…

ادامه مطلب

پایان شب

پایان شب رفت و نرفته نکهت گیسوی او هنوز غرق گل است بسترم از بوی او هنوز دوران شب ز بخت سیاهم به سر رسید…

ادامه مطلب

خشکسال ادب

خشکسال ادب دگر ز جان من ای سیم‌بر چه می‌خواهی؟ ربوده‌ای دل زارم دگر چه می‌خواهی؟ مریز دانه که ما خود اسیر دام توایم ز…

ادامه مطلب

ساغر هستی

ساغر هستی ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست وآنچه در جام شفق بینی به جز خوناب نیست زندگی خوش‌تر بود در پردهٔ وهم و…

ادامه مطلب

صفای شبنم

صفای شبنم او را به رنگ و بوی نگویم نظیر نیست گلبن نظیر اوست ولی دل‌پذیر نیست ما را نسیم کوی تو از خاک بر…

ادامه مطلب

محنت‌سرای خاک

محنت‌سرای خاک من کیستم ز مردم دنیا رمیده‌ای چون کوهسار پای به دامن کشیده‌ای از سوز دل چو خرمن آتش گرفته‌ای وز اشک غم چو…

ادامه مطلب

آه آتشناک

آه آتشناک چون شمع نیمه‌جان به هوای تو سوختیم با گریه ساختیم و به پای تو سوختیم اشکی که ریختیم به یاد تو ریختیم عمری…

ادامه مطلب

پرنیان‌پوش

پرنیان‌پوش ز گرمی بی‌نصیب افتاده‌ام چون شمع خاموشی ز دل‌ها رفته‌ام چون یاد از خاطر فراموشی منم با ناله دمسازی به مرغ شب هم‌آوازی منم…

ادامه مطلب

خندهٔ مستانه

خندهٔ مستانه با عزیزان درنیامیزد دل دیوانه‌ام در میان آشنایانم ولی بیگانه‌ام از سبک روحی گران آیم به طبع روزگار در سرای اهل ماتم خندهٔ…

ادامه مطلب

ستاره خندان

ستاره خندان به گوش هم‌نفسان آتشین سرودم من فغان مرغ شبم یا نوای عودم من؟ مرا ز چشم قبول آسمان نمی‌افکند اگر چو اشک ز…

ادامه مطلب

غرق تمنای توام

غرق تمنای توام در پیش بی‌دردان چرا فریاد بی‌حاصل کنم گر شکوه‌ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم در پرده سوزم همچو گل در…

ادامه مطلب

ماجرای نیم‌شب

ماجرای نیم‌شب یافتم روشندلی از گریه‌های نیم‌شب خاطری چون صبح دارم از صفای نیم‌شب شاهد معنی که دل سر گشته از سودای اوست جلوه بر…

ادامه مطلب

اندوه دوشین

اندوه دوشین دوش چون نیلوفر از غم پیچ و تابی داشتم هر نفس چون شمع لرزان اضطرابی داشتم اشک سیمینم به دامن بود بی‌سیمین‌تنی چشم…

ادامه مطلب

پردهٔ نیلی

پردهٔ نیلی رفتیم و پای بر سر دنیا گذاشتیم کار جهان به اهل جهان واگذاشتیم چون آهوی رمیده ز وحشت‌سرای شهر رفتیم و سر به…

ادامه مطلب

خیال‌انگیز

خیال‌انگیز خیال‌انگیز و جان‌پرور چو بوی گل سراپایی نداری غیر از این عیبی که می‌دانی که زیبایی من از دلبستگی‌های تو با آیینه دانستم که…

ادامه مطلب

سرا پا آتشم

سرا پا آتشم تا قیامت می‌دهد گرمی به دنیا آتشم آفتاب روشنم نسبت مکن با آتشم شعله خیزد از دل بحر خروشان جای موج گر…

ادامه مطلب

عمر نرگس

عمر نرگس آتشین‌خوی مرا پاس دل من نیست نیست برق عالم‌سوز را پروای خرمن نیست نیست مشت خاشاکی کجا بندد ره سیلاب را؟ پایداری پیش…

ادامه مطلب

مکتب عشق

مکتب عشق هرشب فزاید تاب و تب من وای از شب من وای از شب من یا من رسانم لب بر لب او یا او…

ادامه مطلب

آزاده

آزاده بر خاطر آزاده غباری ز کسم نیست سرو چمنم شکوه‌ای از خار و خسم نیست از کوی تو بی‌ناله و فریاد گذشتم چون قافله…

ادامه مطلب

پیر هرات

پیر هرات بخت نافرجام اگر با عاشقان یاری کند یار عاشق‌سوز ما ترک دل‌آزاری کند بر گذرگاهش فرو افتادم از بی‌طاقتی اشک لرزان کی تواند…

ادامه مطلب

داغ تنهایی

داغ تنهایی آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم بی‌تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم سردمهری بین که کس بر آتشم آبی…

ادامه مطلب

سرگشته

سرگشته بی‌روی تو راحت ز دل زار گریزد چون خواب که از دیده بیمار گریزد در دام تو یک شب دلم از ناله نیاسود آسودگی…

ادامه مطلب

غنچه پژمرده

غنچه پژمرده عاشق از تشویش دنیا و غم دین فارغ است هرکه از سر بگذرد از فکر بالین فارغ است چرخ غارت‌پیشه را با بی‌نوایان…

ادامه مطلب

مردم‌فریب

مردم‌فریب شب یار من تب است و غم سینه‌سوز هم تنها نه شب در آتشم ای گل که روز هم ای اشک همتی که به…

ادامه مطلب

از خود رمیده

از خود رمیده چو گل ز دست تو جیب دریده‌ای دارم چو لاله دامن در خون کشیده‌ای دارم به حفظ جان بلا دیده سعی من…

ادامه مطلب

ترک خودپرستی کن

ترک خودپرستی کن گر به چشم دل جانا جلوه‌های ما بینی در حریم اهل دل جلوه خدا بینی راز آسمان‌ها را در نگاه ما خوانی…

ادامه مطلب

داغ محرومی

داغ محرومی ساختم با آتش دل لاله‌زاری شد مرا سوختم خار تعلق نوبهاری شد مرا سینه را چون گل زدم چاک اول از بی‌طاقتی آخر…

ادامه مطلب

سراب آرزو

سراب آرزو دل من ز تابناکی به شراب ناب ماند نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند نه ز پای می‌نشیند نه قرار می‌پذیرد دل آتشین…

ادامه مطلب

فریاد بی‌اثر

فریاد بی‌اثر از صحبت مردم دل ناشاد گریزد چون آهوی وحشی که ز صیاد گریزد پروا کند از باده کشان زاهد غافل چون کودک نادان…

ادامه مطلب

مهتاب

مهتاب ما نقد عافیت به می ناب داده‌ایم خار و خس وجود به سیلاب داده‌ایم رخسار یار گونه آتش از آن گرفت کاین لاله را…

ادامه مطلب

آشیانهٔ تهی

آشیانهٔ تهی همچو مجنون گفتگو با خویشتن باید مرا بی‌زبانم هم‌زبانی همچو من باید مرا تا شوم روشنگر دل‌ها به آه آتشین گرم‌خویی‌های شمع انجمن…

ادامه مطلب

پشیمانی

پشیمانی دل زود باورم را به کرشمه‌ای ربودی چو نیاز ما فزون شد تو به ناز خود فزودی به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از…

ادامه مطلب

در سایه سرو

در سایه سرو حال تو روشن است دلا از ملال تو فریاد از دلی که نسوزد به حال تو ای نوش‌لب که بوسه به ما…

ادامه مطلب

سودازده

سودازده آن که سودازده چشم تو بوده است منم وآن که از هر مژه صد چشمه گشوده است منم آن ز ره مانده سرگشته که…

ادامه مطلب

کوی می‌فروش

کوی می‌فروش ما نظر از خرقه‌پوشان بسته‌ایم دل به مهر باده‌نوشان بسته‌ایم جان به کوی میْ‌فروشان داده‌ایم در به روی خودفروشان بسته‌ایم بحر طوفان‌زا دل…

ادامه مطلب

نازک‌اندام

نازک‌اندام ز جام آینه‌گون پرتو شراب دمید خیال خواب چه داری؟ که آفتاب دمید درون اشک من افتاد نقش اندامش به خنده گفت: که نیلوفری…

ادامه مطلب

آغوش صحرا

آغوش صحرا عیب‌جو دلدادگان را سرزنش‌ها می‌کند وای اگر با او کند دل آنچه با ما می‌کند با غم جان‌سوز می‌سازد دل مسکین من مصلحت…

ادامه مطلب

تشنهٔ درد

تشنهٔ درد نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم وگر پرسی چه می‌خواهی؟ تو را خواهم تو را خواهم نمی‌خواهم که با…

ادامه مطلب

دریادل

دریادل دور از تو هرشب تا سحر گریان چو شمع محفلم تا خود چه باشد حاصلی از گریهٔ بی‌حاصلم؟ چون سایه دور از روی تو…

ادامه مطلب