‎خلعت هستى

‎خلعت هستى
‎دوزخ شررى از جگر سوخته ى ماست
‎خورشيد گلى ز آتش افروخته ى ماست
‎خوابي است وصال تو كه آيد به شب هجر
‎مرغي است خيال تو كه آموخته ى ماست
‎اين ابر سياهى كه گرفته است فضا را
‎انگاره اى از دود دل سوخته ى ماست
‎جانم به ستوه آمده در خلعت هستى
‎اين تنگ قبا چون كفن دوخته ى ماست
‎ما زنده از آنيم كه تا مرگ بسوزيم
‎شمعيم و گل داغ تو اندوخته ى ماست
‎استاد ضيا قاريزاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *