شعر مال مردم است تا همیشه تا ابد
چونکه تنگ شد دلت، بیصدا و ناگهان
شعر منفجر شود در دقیقهٔ نَود
روستای تو هنوز خانه خانه جنگ بود
من غریب کوچه ها، کوچههای نا بلد
یک دقیقه صلح شد، من به جستجوی تو
باز کوچه گشتن و باز «یاعلی مدد»
یاد من نرفته است آن کلام تو هنوز
پادشاه خویش باش؛ نی چو صفرِ بیعدد
در زمین گلولهیی تا شلیک میشود
از فراز کهکشان یک ستاره میچکد
پشت قریه میزنند دیوهای مست را
هر پیاده با تبر، هر سواره با لگد
یحیا جواهری