نوح

نوح نخواهم بنگرد در آینه خویش که چون خود بین شود گردد جفا کیش اهلی شیرازی

ادامه مطلب

غنی

غنی یکدم آسوده ز کشتن دل قصاب نبود تیغ خونریز دل سخت ترا خواب نبود اهلی شیرازی

ادامه مطلب

زین

زین بصید دل کمند ره شد آنکاه کل بهر گامی خم زلفت گشا تا تیر بر هو سو نهد دامی اهلی شیرازی

ادامه مطلب

پیر

پیر برداشت ساقی ما شرم از میان و منهم گل پیرهن قبا را بگشود و پیرهن هم اهلی شیرازی

ادامه مطلب

آدم

آدم بدل طبیب چو دستی نهاد شیون خاست ز درد دل بهر انگشت آهی از من خاست اهلی شیرازی

ادامه مطلب

ولی

ولی مسند شاهی بود دام ره هر بی‌بصر میل درویشی نما گردیده‌ای داری به سر اهلی شیرازی

ادامه مطلب

عبدالله

عبدالله نه که بیخون جگر راحت دل دیده نیافت تا دلم خار نخورد آبله پا نشکافت اهلی شیرازی

ادامه مطلب

دوازده امام

دوازده امام آب حیوان خوش بود و ان لعل لب زان خوشترست در صفا آن لعل فاش از جوهر جان خوشترست محمد درج آن در…

ادامه مطلب

پهلوان

پهلوان عاشق که مراد خویش جوید مادام هرگز نرسد ز وصل دلدار بکام پروانه که سوخت جان خویش از پی وصل آنسوخته را شه مه…

ادامه مطلب

میر شیخ علی

میر شیخ علی ز درد درد تو بسیار خون دل خوردم خمیر عیش ولی شد سرشته زان دردم اهلی شیرازی

ادامه مطلب

غریب

غریب چو چشم از مژه پرویز نی است لؤلؤ بیز غبار خاک درت را عبیر وش گو بیز اهلی شیرازی

ادامه مطلب

حسینی

حسینی براه دل ایجان من نگروی کز آسیب آهش تو فانی شوی اهلی شیرازی

ادامه مطلب

بهاء میر

بهاء میر دو دلبرید تو مهر چرخ لایق هم بیاد مهر دو دلبر شوید عاشق هم اهلی شیرازی

ادامه مطلب

میرعطا

میرعطا ای کرده نهان در لب در بار گهر تا چند بپوشی ز خریدار گهر درج گهرست آن دهن و گاه سخن درجت بگشا و…

ادامه مطلب

عیسی

عیسی آتشی کز برق غیرت برفروخت خرمن درویش درمانده بسوخت

ادامه مطلب

حمید

حمید گل شکفت و کوه و صحرا سبز و خرم گشت هم از چمن بیحد سه برگه خاسته وز دشت هم اهلی شیرازی

ادامه مطلب

تاج

تاج چشمم که بود از اشک در جی از لیالی تا دیده ام لب او شد درج دیده خالی اهلی شیرازی

ادامه مطلب

ورامی

ورامی دل گر چه از هوایت دارد غم پیاپی گر گفت ازین هوایم غم نیست شنو از روی اهلی شیرازی

ادامه مطلب

شیخ زین

شیخ زین مشتاق تو ای نگار مفلس گردید چون غارت ساحران چشمان تو دید زان راه زنان هر آنکه بیش اکثر برد باقی همه یکیک…

ادامه مطلب

حمزه

حمزه جهانی دل کباب از غم که آن گل ز آه مستانش شرار اخگر دل می‌جهد بر طرف دامانش اهلی شیرازی

ادامه مطلب

بها

بها گر چه در دل سر جنگست بتانرا همه دم در دل ما سر صلحست و صفا بر سر هم اهلی شیرازی

ادامه مطلب

مقصود

مقصود اهلی از گفتن و ناگفتن غم پا بگل است بیزبان فهم شود قصه اش آخر دو دلست اهلی شیرازی

ادامه مطلب

عفیف

عفیف ای دور گشته عافیتم از دهان تو تا کی جدا بود دهنم از دهان تو اهلی شیرازی

ادامه مطلب

حیدر

حیدر تن که بیمار تو شد بر سرکه باشد یاورش چهره زردست و چشم بسته از خون ترش اهلی شیرازی

ادامه مطلب

بلال

بلال چو پیراهن ز شوق آن نوگل من شکافد سینه را دل تا بدامن اهلی شیرازی

ادامه مطلب

مدامی

مدامی روز دل من بتلخکامی در جای خطر فتد ز خامی اهلی شیرازی

ادامه مطلب

شمس

شمس گمان نیست بعد از کمند تو رستن که خواهند مردم یکی جا نشستن اهلی شیرازی

ادامه مطلب

خرم

خرم گرخم زلفش درآرد سر بدل همدم شود بر هوا تاج سر اندازد دل و خرم شود اهلی شیرازی

ادامه مطلب

ایاز

ایاز گر انا الحق ندهم دست چرا ایدل و جان وادی ایمن و منصورت از آن داد نشان اهلی شیرازی

ادامه مطلب

معین

معین اعدا شمردیم بسی جمله یکی بود چون جمله یکی باشد در چه شماریم اهلی شیرازی

ادامه مطلب

سیفی

سیفی نسیم صبح میخواهم که شاخ گل بجنباند بسرو قامت ساقی گل صد برگی افشاند اهلی شیرازی

ادامه مطلب

حسام

حسام نقل سر شراب ندارد دل کباب جز ذکر آن دهان که خوش آید بکام ما اهلی شیرازی

ادامه مطلب

بابر

بابر نابرده رنج گنج میسر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد اهلی شیرازی

ادامه مطلب

مسکر

مسکر گر نسیم از طره سنبل بیفشاند غبار نافه های مشک ریزد در سر زلف نگار اهلی شیرازی

ادامه مطلب

شاه ملا

شاه ملا خاکروبان درت را هوس کعبه خطاست گر دل بیسر و پاییم کند میل رواست اهلی شیرازی

ادامه مطلب

حسام دوم

حسام دوم تیر مژگان تو بی زهرست زهر آلود نیست گرچه گفتم روستایی وار دریاب ایعزیز اهلی شیرازی

ادامه مطلب

انس

انس قلب روی اندوده نستانند در بازار حشر خالصی باید که بیرون آید از آتش سلیم اهلی شیرازی

ادامه مطلب

مرشد

مرشد هر که از اهل یقین از جام حیدر گشت مست مشرک آب کوثر از دست علی طرفی نبست اهلی شیرازی

ادامه مطلب

سهراب

سهراب شب هجرست و ما آشفته ایم از زلف او ایدل چو شب تا رست ودرهم راه تو دست از طلب بگسل اهلی شیرازی

ادامه مطلب

حسام اول

حسام اول کاش خجسته دل دهد جرعه لعل خویش وی تا بشکافد از دلم آبلها بصاف می اهلی شیرازی

ادامه مطلب

الله وردی

الله وردی یار عاشق کشته لیکن کشته در خاک مزار لوحش الله ورد گشته در هوای روی یار اهلی شیرازی

ادامه مطلب

منصور

منصور برنگین خاتم جانست نام آن صنم ور دهد دستم بکارم در سواد دیده هم اهلی شیرازی

ادامه مطلب

شاپور

شاپور نمک در آب حیوان زان لبت از خنده اندازد گر آن شوی برانگیزد که این شوریده نگذارد اهلی شیرازی

ادامه مطلب

حالی

حالی نشد از آه و ناله احباب عالمی بیرخ مهم در خواب اهلی شیرازی

ادامه مطلب

اگهی

اگهی در سر میدان جانبازان خود بهر خدای تا مه نو گوی و چوگان بشکند ناگه در آی اهلی شیرازی

ادامه مطلب

کریم مراد

کریم مراد کرام کریم و مرید مراد به تشریف هم در جهانند شاد اهلی شیرازی

ادامه مطلب

شیخ امین

شیخ امین خورشید من برقع کشد تا روی چو مه بینمش گر چه مکرر دیده ام خواهم دگر ره بینمش اهلی شیرازی

ادامه مطلب

حاجب

حاجب تیغ جور مدعی زخمی مرا بر دل رساند آن جراحت خوب شد اما نشان او بماند اهلی شیرازی

ادامه مطلب

اسعد

اسعد آنکه خلقی از غمش سرگشته روز و شب شدند دی دهان بگشود و صد سرگشته خندان لب شدند اهلی شیرازی

ادامه مطلب

قلی

قلی گفته دیوانه باشد خنده و در دل چرا درد و خنده هر دو آخر ظاهرست اینک مرا اهلی شیرازی

ادامه مطلب