من از یگانه‌شدن حرف می‌زنم با تو

من از یگانه‌شدن حرف می‌زنم با تو
من از یگانه شدن با تو، آه؛ اما تو
بیا یگانه شویم و کمی ترانه شویم
من ابر باشم و باران، درخت و دریا تو
سرود مهر بخوانم چو موج آمو، من
نسیم صبح برانگیزی از هریوا تو
شب است و پنجره‌ها بسته، چشم‌ها خسته
ستاره گم شده؛ یا ماه؛ یا سحر یا تو؟
چه کس، کدام نفر در غزل مخاطب توست
سوال کردی و گفتم رفیق! تنها تو!
سلام کردم و یک لحظه منتظر ماندم
کسی نگفت علیک‌السلام… الا تو
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *