زندگینامه امیر هوشنگ ابتهاج

زندگینامه امیر هوشنگ ابتهاج امیر هوشنگ ابتهاج در ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد . امیر هوشنگ ابتهاج معروف به «ه.الف سایه»، شاعر متخلص…

ادامه مطلب

فتنه ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت

فتنه ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت که شکیب دل من دامن فریاد گرفت آن که ایینه ی صبح و قدح لاله شکست خک…

ادامه مطلب

چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی

چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم…

ادامه مطلب

غیر عشق او ، که دردش عین درمان گشتن است

غیر عشق او ، که دردش عین درمان گشتن است حاصل هر کار دیگر جفت حرمان گشتن است خوشدلی خواهی پی او گیر ، کاندر…

ادامه مطلب

بگردید ، بگردید ، درین خانه بگردید

بگردید ، بگردید ، درین خانه بگردید درین خانه غریبید ، غریبانه بگردید یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود جهان لانه ی…

ادامه مطلب

شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت

شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست دوباره خرمن خکسترم زبانه…

ادامه مطلب

چند این شب و خاموشی ؟ وقت است که برخیزم

چند این شب و خاموشی ؟ وقت است که برخیزم وین آتش خندان را با صبح برانگیزم گر سوختنم باید افروختنم باید ای عشق یزن…

ادامه مطلب

صبا به لرزش تن سیم تار را مانی

صبا به لرزش تن سیم تار را مانی به بوی نافه سر زلف یار را مانی به گوش یار رسان شرح بی قراری دل به…

ادامه مطلب

بهار آمد بیا تا داد عمر رفته بستانیم

بهار آمد بیا تا داد عمر رفته بستانیم به پای سرو آزادی سر و دستی برافشانیم به عهد گل زبان سوسن آزاد بگشاییم که ما…

ادامه مطلب

زمانه قرعه ی نو می‌زند به نام شما

زمانه قرعه ی نو می‌زند به نام شما خوشا شما که جهان می‌رود به کام شما درین هوا چه نفس‌ها پر آتش است و خوش…

ادامه مطلب

پای بند قفسم باز و پر بازم نیست

پای بند قفسم باز و پر بازم نیست سر گل دارم و پروانه ی پروازم نیست گل به لبخند و مرا گریه گرفته ست گلو…

ادامه مطلب

وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی

وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی تا با تو بگویم غم شب های جدایی بزم تو مرا می طلبد ، آمدم ای جان من…

ادامه مطلب

ز سرگذشت چمن دل به درد می آید

ز سرگذشت چمن دل به درد می آید ببند پنجره را باد سرد می آید دریغ باغ گل سرخ من که در غم او همه…

ادامه مطلب

امروز نه آغاز و نه انجام جهان است

امروز نه آغاز و نه انجام جهان است ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است گر مرد رهی غم مخور از دوری…

ادامه مطلب

هنوز چشم مرادم رخ تو سیر ندیده

هنوز چشم مرادم رخ تو سیر ندیده هوا گرفتی و رفتی ز کف چو مرغ پریده تو را به روی زمین دیدم و شکفتم و…

ادامه مطلب

دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود

دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود هواگرفته ی عشق از پی هوس نرود به بوی زلف تو دم می زنم درین شب…

ادامه مطلب

ای عشق همه بهانه از توست

ای عشق همه بهانه از توست من خامشم این ترانه از توست آن بانگ بلند صبحگاهی وین زمزمه ی شبانه از توست من اندُه خویش…

ادامه مطلب

هوای روی تو دارم نمی گذارندم

هوای روی تو دارم نمی گذارندم مگر به کوی تو این ابرها ببارندم مرا که مست توام این خمار خواهد کشت نگاه کن که به…

ادامه مطلب

رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم

رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم آشنای و دلم بود و به دست تو سپردم اشک دامان مرا گیرد و در پای من…

ادامه مطلب

ای فرستاده سلامم به سلامت باشی

ای فرستاده سلامم به سلامت باشی غمم آن نیست که قادر به غرامت باشی گل که دل زنده کند بوی وفایی دارد تو مگر صاحب…

ادامه مطلب

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم…

ادامه مطلب

دلم گرفته خدا را تو دلگشایی کن

دلم گرفته خدا را تو دلگشایی کن من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای دل گرفته…

ادامه مطلب

این عشق ، چه عشق است ؟ ندانیم که چون است

این عشق ، چه عشق است ؟ ندانیم که چون است عقل است و جنون است و نه عقل و نه جنون است فرزانه چه…

ادامه مطلب

ما قصه ی دل جز به بر یار نبردیم

ما قصه ی دل جز به بر یار نبردیم و ز یار شکایت سوی اغیار نبردیم معلوم نشد صدق دل و سر محبت تا این…

ادامه مطلب

درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند

درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند به دشت پُر ملالِ ما پرنده پَر نمی زند یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی…

ادامه مطلب

با این دل ماتم زده آواز چه سازم

با این دل ماتم زده آواز چه سازم بشکسته نی ام بی لب دم ساز چه سازم در کنج قفس می کشدم حسرت پرواز با…

ادامه مطلب

گل می رود از بستان بلبل ز چه خاموشی

گل می رود از بستان بلبل ز چه خاموشی وقت است که دل زین غم بخراشی و بخروشی ای مرغ بنال ای مرغ آمد گه…

ادامه مطلب

در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند

در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی…

ادامه مطلب

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما…

ادامه مطلب

کیست که از دو چشم من در تو نگاه می کند

کیست که از دو چشم من در تو نگاه می کند اینه ی دل مرا همدم آه می کند شاهد سرمدی تویی وین دل سالخورد…

ادامه مطلب

درین سرای بی کسی اگر سری در آمدی

درین سرای بی کسی اگر سری در آمدی هزار کاروان دل ز هر دری در آمدی ز بس که بال زد دلم به سینه در…

ادامه مطلب

گذشتم از تو که ای گل چو عمر من گذرانی

گذشتم از تو که ای گل چو عمر من گذرانی چه گویمت که به باغ بهشت گم شده مانی به دور چشم تو هر چند…

ادامه مطلب

خیال آمدنت دیشبم به سر می زد

خیال آمدنت دیشبم به سر می زد نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت خیال روی…

ادامه مطلب

کنار امن کجا ، کشتی شکسته کجا

کنار امن کجا ، کشتی شکسته کجا کجا گریزم از اینجا به پای بسته کجا ز بام و در همه جا سنگ فتنه می بارد…

ادامه مطلب

چون خواب ناز بود که باز از سرم گذشت

چون خواب ناز بود که باز از سرم گذشت نامهربان من که به ناز از برم گذشت چون ابر نوبهار بگریم درین چمن از حسرت…

ادامه مطلب

زين گونه‌ام كه در غم غربت شكيب نيست

زين گونه‌ام كه در غم غربت شكيب نيست گر سر كنم شكايت هجران غريب نيست جانم بگير و صحبت جانانه‌ام ببخش كز جان شكيب هست…

ادامه مطلب

چه غریب ماندی ای دل ! نه غمی ، نه غمگساری

چه غریب ماندی ای دل ! نه غمی ، نه غمگساری نه به انتظار یاری ، نه ز یار انتظاری غم اگر به کوه گویم…

ادامه مطلب

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پرکنده کسی رفت شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ زین گونه…

ادامه مطلب

بازم به سر زد امشب ای گل هوای رویت

بازم به سر زد امشب ای گل هوای رویت پایی نمی دهد تا پر وا کنم به سویت گیرم قفس شکستم وز دام و دانه…

ادامه مطلب