قطعات وحشی بافقی

یعنی کشک نام جویا کنون که دیده ابر هست چون چشم عاشقان پراشک خانه‌ای دارم از عنایت شاه که برد دیگ حجله بر وی رشک…

ستور فقیر ز بی کاهی امشب ستور فقیر بجز عون و عون کار دیگر نداشت ز شب تادم صبح بر یاد کاه نظر از ره…

پناه جهان زهی پایه چتر اقبال تو ز فرط بلندی برون از جهات پناه جهان قطب گردون مکان وجود تو مستظهر کاینات به گرد تو…

هجو هم خوب می‌توانم گفت ای صبا خواجه را ز بنده بگو که در مدح می‌توانم سفت ور به زشتی و ناخوشی‌افتد هجو هم خوب…

سپهر مرتبه، بکتاش بیگ زهی ارادهٔ تو نایب قضا و قدر ستاره امر ترا تابع و فلک منقاد تویی خلاصه آبا و امهات وجود به…

بر تخت نشستن شاه اسماعیل شاه تهماسب خسرو عادل که ز شاهان کسش ندیده عدیل داد انصاف و عدل داد الحق تا قیامت گذاشت ذکر…

هجو شراب از من مرنج ای ز تو شادی جان من گر لب گشوده‌ام پی هجو شراب تو زیرا که او قباحت بسیار کرده است…

در ستایش یکی از حاکمان شرع ای داده سپهر شرع را نور از پرتو رأی عالم آرا ناهید ز مطربی کشد دست گر نهی تو…

بزم تاریک شرفا ساقی عنایت تو گو دماغ مرا معطر کن ز آنچه آتش بر آبگینه زند بزم تاریک ما منور کن

نشان بخردی صبر در کارها چه نیک و چه بد از علامات بخردی باشد چون به تدیبر کار ناید راست هر چه تقدیر ایزدی باشد

دریغ دریغ از شمسهٔ ایوان عصمت که تا جاوید رخ پنهان نموده چراغ دودمان نعمت الله که شمعش مهر بود و ماه دوده صبا کو…

استر بی‌علف ای خداوند که چون مرکب آهو تک تو ناورد کره گر آهو همه مرکب زاید مرکبی دارم و از حسرت یک مشت علف…

مطبخ خواجه خواجهٔ کم کاسهٔ ما آنکه از بهر طعام هیچگاه از مطبخ او دود بر بالا نشد مطبخی می‌خواست رو سازد سیاه از دست…

ده بافق ایا آفتاب معلا جناب که از سایه‌ات آسمان پایه جوست در اظهار انعام حکام بافق سخن بر لب و گریه‌ام در گلوست در…

استر گرسنه می‌رسم از راه و دارم استری کز باب جوع قوت دندان ندارد ورنه قنطر می‌خورد حرص کاهش هست تا حدی که گر بگذارمش…

موضع پاکان غیاث الدین محمد منبع فیض که ایزد در دو کونش محترم کرد گل باغ سیادت کز رخش دهر هزاران خنده بر باغ ارم…

در خیمهٔ سوداگردان درون خیمه سوداگران نیست ز جنس خوردنی جز کرس در کار به تیر خیمه دایم چشمشان باز که هست از نان کماج…

هجو خواجه ای خواجه هجو ریشه فرو می‌برد، بترس شاخی‌ست این که می‌ندهد میوهٔ بهی حاکم تو باش و جانب خود گیر و حکم کن…

در خیال تو چو وحشی سر به زانو دوش بودم در خیال تو که شبها چیست شغلت ، در کجایی، کیست پهلویت دراین اندیشه خفتم…

مبارک باد مبارک باد می‌گویند شه را جهانی بسته صف در خدمت او ولیکن من بعکس جمله هستم مبارکباد گوی خلعت او چرا زان رو…

دریغ از جان قلی دریغ از جان قلی کز جور گردون کناری پر ز خون رفت از میانه زمانه دشنهٔ جورش چنان زد که نوک…

ماندهٔ بابا زیباتر آنچه مانده ز بابا از آن تو بد ای برادر از من و اعلا از آن تو این تاس خالی از من…

خر گدا چند ای خر گدا توان گفتن که مرا بخت هم عنان بوده‌ست پسر آرق وزیرم من پدر من وزیر خان بوده‌ست چه کنم…

ماه نا تمام مهی که از افق طبع بنده طالع شد به منتهای کمالش نشد مقام هنوز اگر برابر خورشید خاطر تو رسد شود تمام…

حروف شراب بر درخانه قدح نوشی رفتم و کردم التماس شراب شیشه‌ای لطف کرد، اما بود چون حروف شراب ، نیمی آب

لطف کردید ای مخادیم که از راه شرف برسر چرخ برین پای شماست الله ، الله ، چه رفیع الشأنید که فلک پایهٔ ادنای شماست…

داروی کاری زن جلبی رفته و در همچو من کرده سخنهای پریشان رقم می‌روم و می‌خرم و می‌خورم داروی کاری که براند شکم پس ز…

فغان از ابروی پرچین سرورا از حاجب و دربان عالی حضرتت از زمین تا چند فریادم رود بر آسمان الحذر از ابروی پرچین حاجب، الحذر…

چیستان مدعا زین سه چار بیتک سهل داند آنکس که دانش اندیش است آنچه دستم به دامنش نرسد گر چه سعی طلب ز حد بیش…

هجو شما می‌کنم به ما خواجه تا چند خواهید گفت که قرض شما را ادا می‌کنم ادای دگر گر چنین می‌کنید به رخصت که هجو…

عباس بیگ گردون قدر یگانهٔ دو جهان زبده و خلاصه عهد تویی که مهر و سپهرت ندیده شبه و نظیر سوار عزم تو هرجا که…

تب شاهزاده هاتف غیبم سحرگه مژده‌ای آورده است مژده باد ای مخلصان میر میران، مژده باد تا ابد تب از وجود حضرت شهزاده رفت مژده…

وفا داری رفت محیا شبی به خانه و دید زن خود با غیاث بازاری گفت ای قحبه این چه اطوار است دیگران را به خانه…

غضنفر گله جاری غضنفر کلجاری به طبع همچو پلنگ رسید و خواست که خود را کند برابر من ولی ز آتش طبعم پلنگ وار گریخت…

تاریخ علم زیب عالم علم شاه خلیل الله است که سر قدر رسانیده ز مه تا ماهی علمی ساخته الحق که چو گردید بلند دست…

وحشی بی‌خانمان ای پیش همت تو متاع سرای دهر بی قدرتر از آنکه توان رایگان فروخت جایی که کمترین نفرت بار خود گشود یک جنس…

سرتاس ای که هر خلعتی که در بر توست زینت دوش آسمان باشد جسمش از جامه تو پوشیده‌ست هر که در حیز مکان باشد خلعت…

به مفت نیز نیرزد زری که می‌طلبم دوش لطف فرمودی ز من کسی نستاند به سد هزار نیاز به مفت نیز نیرزد و گرنه هم…

وجه برات نوشته حضرت آصف برات من به کسی که هیچ حاصل از او نیست غیر افغانم به قدر وجه براتم درید کفش و نشد…

سر کل نشستم دوش در کنجی که سازم سر کل را به زیر فوطه پنهان در آن ساعت حکیمی در گذر بود مرا چون دید…

بنای بخت بنیاد اساس این بنای بخت بنیاد که یارب باد فیضش جاودانی مبارکباد و چون نبود مبارک بنایی را که شاه ماست بانی