خون گر نخورد زان لب میگون، چه کند کس؟

خون گر نخورد زان لب میگون، چه کند کس؟ مژگان تر و لب تشنه و دل خون، چه کند کس؟ از دست برون رفته عنان…

ادامه مطلب

حاصلی که خرمن شد ، نذر خوشه چین دارم

حاصلی که خرمن شد ، نذر خوشه چین دارم برق اگر سری نکشد، آه آتشین دارم

ادامه مطلب

جام عتاب داده ای، غمزه کینه خواه را

جام عتاب داده ای، غمزه کینه خواه را زهر به کاسه کردهای، چاشنی نگاه را پنجه به کینه می زنی، با دل چاک چاک من…

ادامه مطلب

تب و تاب دوزخ از دل نبرد بهشت ما را

تب و تاب دوزخ از دل نبرد بهشت ما را شده همچو شمع داغت، خط سرنوشت ما را

ادامه مطلب

به ما مگذار ساقی، تقوی دیرینهٔ ما را

به ما مگذار ساقی، تقوی دیرینهٔ ما را به آتش شست و شو کن خرقهٔ پشمینه ما را

ادامه مطلب

به بالینم نشستی، قد به ناز افراشتی رفتی

به بالینم نشستی، قد به ناز افراشتی رفتی نهال حسرتی، در سینهء من کاشتی رفتی ندادی فرصت آن، تا بمالم دیده بر پایت به مشتی…

ادامه مطلب

با ماست، لطف چشم تغافل پناه،کم

با ماست، لطف چشم تغافل پناه،کم حسرت پر و امید فراوان، نگاه کم دل را مده به غمزهٔ مژگان که خسروان آلوده اند پنجه به…

ادامه مطلب

ای دل، ترحمی به گناهی نمی کنی

ای دل، ترحمی به گناهی نمی کنی افتادهٔ توایم و نگاهی نمی کنی روشن سواد خط توام، جرم من ببخش رحمی چرا به نامه سیاهی…

ادامه مطلب

امشب که از نظر مه من درگذاره بود

امشب که از نظر مه من درگذاره بود از داغ پیکرم، فلک پر ستاره بود جرم محبّت اینهمه رنجش نداشته ست از چشم ما مبین،…

ادامه مطلب

از چرخ تنک حوصله، پروا چه کند کس؟

از چرخ تنک حوصله، پروا چه کند کس؟ با دشمن نامرد، مدارا چه کند کس؟ دل کندن و کام دل ازو، هر دو محال است…

ادامه مطلب

هرزه دراست در رهش، سینه چاک چاک ما

هرزه دراست در رهش، سینه چاک چاک ما گوشزد اثر نشد، نالهٔ دردناک ما سرمهٔ چشم مور شد، سوده استخوان من کم نگهانه تا بهکی…

ادامه مطلب

نکرد عشق تو، مطلب روای خویشتنم

نکرد عشق تو، مطلب روای خویشتنم ستاره‌سوختهٔ داغ‌های خویشتنم

ادامه مطلب

ناصح، سخن چه بیهُده از پند می کنی؟

ناصح، سخن چه بیهُده از پند می کنی؟ تعذیب گوش ها، به زبان چند می کنی؟ غم، قوت عاشق است و تو امساک می کنی…

ادامه مطلب

مدتی شد که در این بزم سخن سازی نیست

مدتی شد که در این بزم سخن سازی نیست گوش چندان که دهم، زمزمه پردازی نیست یا رب از زخم دلم زحمت مرهم بردار غیر…

ادامه مطلب

گذرد گرم ز دل، آه سحرگاهی ما

گذرد گرم ز دل، آه سحرگاهی ما باربر جاده نگردد، قدم راهی ما

ادامه مطلب

غنچه دیدی و دل تنگ ندیدی، افسوس

غنچه دیدی و دل تنگ ندیدی، افسوس روی گل دیدی و نیرنگ ندیدی، افسوس ای که در سایهٔ گل خواب فراغت داری تپش مرغ شب…

ادامه مطلب

صحرانورد وحشتم، آن خط و خال کرد

صحرانورد وحشتم، آن خط و خال کرد داغ مرا سیاهی چشم غزال کرد

ادامه مطلب

سیاهی را، به اشک از دیدهٔ خود کام می شوبم

سیاهی را، به اشک از دیدهٔ خود کام می شوبم رخش را کعبه دانم، جامهٔ احرام می شویم به خون توبه، زهد خشک، آلوده ست…

ادامه مطلب

زهی ز خط تو خرّم، بهار مشرب‌ها

زهی ز خط تو خرّم، بهار مشرب‌ها حلال بر همه‌کس خون توبه، زان لب‌ها چه جادوی است ندانم؟ که می‌کند با دل به یک کرشمه…

ادامه مطلب

ز دورم دید، اجازت داد عزم جان فشانی را

ز دورم دید، اجازت داد عزم جان فشانی را نگاهش زود می فهمد، زبان بی زبانی را فرامش کاریش تعلیم دادم از سبکروحی که زود…

ادامه مطلب

دو نان، به دل زنند سنان از زبان بحث

دو نان، به دل زنند سنان از زبان بحث زه کرده اند از رگ گردن کمان بحث

ادامه مطلب

دل از وفا به خاطر جانان گران شده

دل از وفا به خاطر جانان گران شده سود محبت است که ما را زیان شده

ادامه مطلب

خوشا چشمی که محو لذّت نظّاره‌ای باشد

خوشا چشمی که محو لذّت نظّاره‌ای باشد ز مژگان، شبنم‌افشانِ گل‌رخساره‌ای باشد مجزّا کرده‌ام دل را، به شورانگیز مکتب‌ها که تا در دست هر سیمین‌بری،…

ادامه مطلب

چون نقش آن خط و خال، لوح خیال گیرد

چون نقش آن خط و خال، لوح خیال گیرد از دفتر دل ما، اقبال، فال گیرد سودای آن پری کرد، از دیده ها نهانم هرکس…

ادامه مطلب

تیغ نگه افتاده گران قاتل ما را

تیغ نگه افتاده گران قاتل ما را یارای تپیدن نبود، بسمل ما را در طینتم آن مهر و وفایی که سرشتند خشت سر خم می…

ادامه مطلب

تا در سخن درآرم، شیرین زبان خود را

تا در سخن درآرم، شیرین زبان خود را بندم به ناله چون نی، هر دم میان خود را

ادامه مطلب

به عاشقی، شده ام شهرهٔ جهان از تو

به عاشقی، شده ام شهرهٔ جهان از تو ز سادگی، غم دل می کنم نهان از تو

ادامه مطلب

به بازاری که دلق میگساران می شود پیدا

به بازاری که دلق میگساران می شود پیدا بهای خرقه پرهیزگاران می شود پیدا موثر جلوه سازی می کند جایی، اثر جایی ز دلها دود…

ادامه مطلب

با دل غم آن رشک پری، ساخته باشد

با دل غم آن رشک پری، ساخته باشد با غنچه، نسیم سحری ساخته باشد کج می نگرد خوش به سرا پای دو عالم رندی که…

ادامه مطلب

ای دل به زیر خاک تپیدن چه فایده؟

ای دل به زیر خاک تپیدن چه فایده؟ بعد از هلاک، سینه دریدن چه فایده؟ ما را که نوبهار به افسردگی گذشت ای سبزه، از…

ادامه مطلب

اگر یادم، چمن پرورد آغوشش نخواهد شد

اگر یادم، چمن پرورد آغوشش نخواهد شد سخن های من، از خاطر فراموشش نخواهد شد اگر خورشید شوید روی خود در چشمهٔ کوثر طرف با…

ادامه مطلب

ادا سازد به خاموشی، لب او گفتگویش را

ادا سازد به خاموشی، لب او گفتگویش را نیارد درگریبان غنچه پنهان کرد بوبش را ز لخت دل، خیابان گلستانیست مژگانم خزان نبود بهار خارخار…

ادامه مطلب

هرکس که نظر باز به آن زلف دوتا شد

هرکس که نظر باز به آن زلف دوتا شد درحلقهٔ زنجیر نظر بند بلا شد هر ذرهٔ خاکیست جدا تشنهٔ خونی رحم است بران قطره…

ادامه مطلب

نقش مراد دنیا، نقش بر آب باشد

نقش مراد دنیا، نقش بر آب باشد روی زمین سراسر، دشت سراب باشد مست گذاره باشد، چون گل سوار گردد دولت همیشه اینجا، پا در…

ادامه مطلب

می رود صید دلم، سخت کمانی در پی

می رود صید دلم، سخت کمانی در پی نیم جانی به لب و آفت جانی در پی این چه آیین خرام است نگارا که تو…

ادامه مطلب

مداوای جنون از دیده بی‌خواب می‌آید

مداوای جنون از دیده بی‌خواب می‌آید کز او دایم به گوش من، صدای آب می‌آید شبی در بزم بی‌سامان من ای هم‌نشین، بنشین چراغ داغ…

ادامه مطلب

کی ترک مکر و حیله به احباب می کند؟

کی ترک مکر و حیله به احباب می کند؟ در شیر صبح، چرخ دنی، آب می کند

ادامه مطلب

غم دل با تو زان گویم،که دانم شاد می گردی

غم دل با تو زان گویم،که دانم شاد می گردی چو گنج از خاطر ویران من، آباد می گردی ز جام حسن سرمستی، به کار…

ادامه مطلب

صبوحی می کند تکلیف، کز می کام بردارم

صبوحی می کند تکلیف، کز می کام بردارم چو گردون سبحه را از کف گذارم، جام بردارم زمینگیرم چنان بر خاک کوی او که پهلو…

ادامه مطلب

سوخته جان دلم یکی، سنبل مشک فام، دو

سوخته جان دلم یکی، سنبل مشک فام، دو سختی کار عشق بین، صید یکی و دام دو خونی دین و دل بود، غمزه در ابروان…

ادامه مطلب

زلف سیهش، آتش بیداد برآورد

زلف سیهش، آتش بیداد برآورد دود از شکن طرّهٔ شمشاد برآورد برخاست مرا از قفس سینه صفیری شور از دل مرغان چمن زاد برآورد رخساره…

ادامه مطلب

ز خط شده ست عذارش بنفشه زار امروز

ز خط شده ست عذارش بنفشه زار امروز کرشمهٔ عجبی می کند بهار امروز گرفته ام به سخن لعل می چکانش را به خون توبه…

ادامه مطلب

دمد از چاکهای سینه شیون، تا نفس دارم

دمد از چاکهای سینه شیون، تا نفس دارم که چون دل، بلبل شوریده حالی در قفس دارم نشد آسودگی حالی، نصیب کاروان ما به هر…

ادامه مطلب

درنگ ازکاروان ما سبکباران نمی آید

درنگ ازکاروان ما سبکباران نمی آید قرار منزل از سیلاب رفتاران نمی آید لبی چون غنچه گر خاموش بینی، گوش دل بگشا که بوی خیر…

ادامه مطلب

دارم دلی دو نیم، ز تیغ زبان تو

دارم دلی دو نیم، ز تیغ زبان تو زخمم، نمک چش لب شکرفشان تو جان رفت از میان و به کین بسته ای کمر نتوان…

ادامه مطلب

چون لب نایی و نی، پرده سرایان من و تو

چون لب نایی و نی، پرده سرایان من و تو سر افسانه گشاییم، به دستان من و تو خرّم آن ساعت و آن روز، که…

ادامه مطلب

چرا با سردی دی بلبلان را کینه می باشد؟

چرا با سردی دی بلبلان را کینه می باشد؟ هوا گرم است ما را، تا نفس در سینه می باشد

ادامه مطلب

تا حرفی از آن لعل می آلود برآمد

تا حرفی از آن لعل می آلود برآمد لخت دلم، از دیده نمک سود برآمد از بس که دلم آتش عشق تو نهان کرد رفتم…

ادامه مطلب

به عشق روی تو، چون لاله داغ می طلبم

به عشق روی تو، چون لاله داغ می طلبم گدای کوی مغانم، ایاغ می طلبم شبی به خواب من تیره روزگار بیا سیاه خیمه نشینم،…

ادامه مطلب

به این شوخی اگر ریزد، سخن مستانه زان لب‌ها

به این شوخی اگر ریزد، سخن مستانه زان لب‌ها فرو ریزد، شکست توبه، از آغوش مشرب‌ها چو ابر از فیض ریزش، گرمی حرص و هوا…

ادامه مطلب