مرنج از طعنهٔ خصم و مکن عرض کمال خود

مرنج از طعنهٔ خصم و مکن عرض کمال خود که خود عیب و هنر، بهتر کند اظهار حال خود

ادامه مطلب

گذشت آن دور کز ساغر، کند یاری مرا یاری

گذشت آن دور کز ساغر، کند یاری مرا یاری به اشک لاله گون زین پس، نمایم چهره گلناری ز بار زندگانی، در جهان چندان گران…

ادامه مطلب

فصل بهار عشق و تماشای اشک ماست

فصل بهار عشق و تماشای اشک ماست چشم سفید ما، کف دریای اشک ماست مستی که پشت پا به جهان خراب زد طوفان سیل بادیه…

ادامه مطلب

صفای وقت، ز دل های بی غبار بجو

صفای وقت، ز دل های بی غبار بجو طراوت از نفس پاک نوبهار بجو شکسته حال و پریشان دل و سیه بختم مرا به حلقهٔ…

ادامه مطلب

شراب تشنه بسی موج زد، ایاغ کجاست؟

شراب تشنه بسی موج زد، ایاغ کجاست؟ کباب سوختگی بوی زد، دماغ کجاست؟

ادامه مطلب

سامان پریشان دلی اندوخته دارم

سامان پریشان دلی اندوخته دارم زان طرّه که بر دوش و بر انداخته دارد دوزخ به دل، از ناله برافروخته دارم زان شعلهٔ قامت، که…

ادامه مطلب

ز دوری خاطرم تنگ است و نتوانم رسید آنجا

ز دوری خاطرم تنگ است و نتوانم رسید آنجا گشاد دل در آن ابروست، قفل اینجا، کلید آنجا رهم تا کوی او دور و ندارم…

ادامه مطلب

دیوانه، عاقلانه به هامون گریخته ست

دیوانه، عاقلانه به هامون گریخته ست یعنی ز بیم خلق، به گردون گریخته ست صیدی که بوی خون شنود، رام کی شود؟ خوبم ز دام…

ادامه مطلب

دعوی‌ست با شعر ترم، آن دشمن ادراک را

دعوی‌ست با شعر ترم، آن دشمن ادراک را سگ می‌خورد دایم نجس، آن آب‌های پاک را مشاطهٔ گلشن منم، با این خمارآلودگی چشمم حنابندی کند،…

ادامه مطلب

خون من تیغ تو آندم که به خاک افشاند

خون من تیغ تو آندم که به خاک افشاند رشحه ای کاش بر آن دامن پاک افشاند ثمر عالم ایجاد جز این نیست، که صبر…

ادامه مطلب

خار رهت، به روضهٔ رضوان برابر است

خار رهت، به روضهٔ رضوان برابر است خاک درت، به چشمه ی حیوان برابر است از شوخی نگاه تو آموختم سخن هر نقطه ام، به…

ادامه مطلب

جدایی نیست از لیلی، دل دیوانهٔ ما را

جدایی نیست از لیلی، دل دیوانهٔ ما را بود با کعبه ربطی در میان بتخانه ما را اسیر جذبهٔ شمعی ست جان مضطرب حالم کمند…

ادامه مطلب

تا زلف تو بر دوش و برم سایه فکن شد

تا زلف تو بر دوش و برم سایه فکن شد هر چاک دلم، جادهٔ صحرای ختن شد دیدهٔ بخت سیاهم چو گران خواب شود تیغ…

ادامه مطلب

به گلشنی که رخش، گوشهٔ نقاب شکست

به گلشنی که رخش، گوشهٔ نقاب شکست به جای عارض گل، رنگ آفتاب شکست میان درد تو، دارم نهان شکسته دلی خوش است بخت سبویی…

ادامه مطلب

به پیری عشق سازد شوخ‌تر طبع جوانم را

به پیری عشق سازد شوخ‌تر طبع جوانم را که آتش می کند پرزورتر، پشت کمانم را

ادامه مطلب

با ماست، لطف چشم تغافل پناه،کم

با ماست، لطف چشم تغافل پناه،کم حسرت پر و امید فراوان، نگاه کم دل را مده به غمزهٔ مژگان که خسروان آلوده اند پنجه به…

ادامه مطلب

ای دل، ترحمی به گناهی نمی کنی

ای دل، ترحمی به گناهی نمی کنی افتادهٔ توایم و نگاهی نمی کنی روشن سواد خط توام، جرم من ببخش رحمی چرا به نامه سیاهی…

ادامه مطلب

امشب که از نظر مه من درگذاره بود

امشب که از نظر مه من درگذاره بود از داغ پیکرم، فلک پر ستاره بود جرم محبّت اینهمه رنجش نداشته ست از چشم ما مبین،…

ادامه مطلب

از چرخ تنک حوصله، پروا چه کند کس؟

از چرخ تنک حوصله، پروا چه کند کس؟ با دشمن نامرد، مدارا چه کند کس؟ دل کندن و کام دل ازو، هر دو محال است…

ادامه مطلب

یک ره درآ به دیده و مستی بهانه ساز

یک ره درآ به دیده و مستی بهانه ساز وین اشک لاله رنگ، شراب شبانه ساز مژگان ز فرقت تو به هم آشنا نشد یکبار…

ادامه مطلب

نماند از گرد غم، در سینه ام جای شکیبایی

نماند از گرد غم، در سینه ام جای شکیبایی بغل پر کرده ام از سنگ مینای شکیبایی شود چون کوه اگر خونم ز خشکی لعل…

ادامه مطلب

نباشد ناقه ای جز شوق، مجنون الهی را

نباشد ناقه ای جز شوق، مجنون الهی را به دریا می رساند جذبه ی سیلاب، ماهی را سر هرکس که از همّت، چو ادهم گردن…

ادامه مطلب

مپرس از شورش صحرای دل دیوانهٔ ما را

مپرس از شورش صحرای دل دیوانهٔ ما را نمک سایی بود در دیده کار، افسانهٔ ما را شراب آتش آلودی، حریفان در قدح دارم در…

ادامه مطلب

کی نشئهٔ صهبا، دل غمناک گشاید؟

کی نشئهٔ صهبا، دل غمناک گشاید؟ می چون نتواند گره تاک گشاید کار جگر سنگ، سپرداری دل نیست چون شست ستم، غمزهٔ بی باک گشاید

ادامه مطلب

فرش داغ، ار نشود بستر بیماری دل

فرش داغ، ار نشود بستر بیماری دل سنگ فرسوده شود زیر گرانباری دل بارها از نفسم بیضهٔ فولاد گداخت عقده ای عشق ندیده ست به…

ادامه مطلب

صفای عارضش، رنگ از رخ مهتاب بزداید

صفای عارضش، رنگ از رخ مهتاب بزداید خیال خط او، از چشم مخمل خواب بزداید وصال، از یاد سالک می برد غم های دیرین را…

ادامه مطلب

شد صید دلم بستهٔ فتراک سواری

شد صید دلم بستهٔ فتراک سواری شیرین دهنی، لب شکری، بوسه شکاری

ادامه مطلب

ساغر ای عشق به اندازهٔ مخمور بیار

ساغر ای عشق به اندازهٔ مخمور بیار خون به جوش آمده ما را، می منصور بیار داغ گرمی که کند بر سر خورشید خراج به…

ادامه مطلب

ز دل برخاست شوری، دیدهٔ داغ درون روشن

ز دل برخاست شوری، دیدهٔ داغ درون روشن گرفتم جای مجنون، چشم صحرای جنون روشن

ادامه مطلب

روزی که غمزه اش به من خسته جنگ داشت

روزی که غمزه اش به من خسته جنگ داشت هر جای دل که دست نهادم، خدنگ داشت می خواستم که خرقه به ساغر بیفشرم ضعف…

ادامه مطلب

دعوی گر جاهل، به بغل دشمن خود داشت

دعوی گر جاهل، به بغل دشمن خود داشت افعی به گریبان، ز رگ گردن خود داشت

ادامه مطلب

خون گر نخورد زان لب میگون، چه کند کس؟

خون گر نخورد زان لب میگون، چه کند کس؟ مژگان تر و لب تشنه و دل خون، چه کند کس؟ از دست برون رفته عنان…

ادامه مطلب

حاصلی که خرمن شد ، نذر خوشه چین دارم

حاصلی که خرمن شد ، نذر خوشه چین دارم برق اگر سری نکشد، آه آتشین دارم

ادامه مطلب

جام عتاب داده ای، غمزه کینه خواه را

جام عتاب داده ای، غمزه کینه خواه را زهر به کاسه کردهای، چاشنی نگاه را پنجه به کینه می زنی، با دل چاک چاک من…

ادامه مطلب

تب و تاب دوزخ از دل نبرد بهشت ما را

تب و تاب دوزخ از دل نبرد بهشت ما را شده همچو شمع داغت، خط سرنوشت ما را

ادامه مطلب

به ما مگذار ساقی، تقوی دیرینهٔ ما را

به ما مگذار ساقی، تقوی دیرینهٔ ما را به آتش شست و شو کن خرقهٔ پشمینه ما را

ادامه مطلب

به بالینم نشستی، قد به ناز افراشتی رفتی

به بالینم نشستی، قد به ناز افراشتی رفتی نهال حسرتی، در سینهء من کاشتی رفتی ندادی فرصت آن، تا بمالم دیده بر پایت به مشتی…

ادامه مطلب

با دل غم آن رشک پری، ساخته باشد

با دل غم آن رشک پری، ساخته باشد با غنچه، نسیم سحری ساخته باشد کج می نگرد خوش به سرا پای دو عالم رندی که…

ادامه مطلب

ای دل به زیر خاک تپیدن چه فایده؟

ای دل به زیر خاک تپیدن چه فایده؟ بعد از هلاک، سینه دریدن چه فایده؟ ما را که نوبهار به افسردگی گذشت ای سبزه، از…

ادامه مطلب

اگر یادم، چمن پرورد آغوشش نخواهد شد

اگر یادم، چمن پرورد آغوشش نخواهد شد سخن های من، از خاطر فراموشش نخواهد شد اگر خورشید شوید روی خود در چشمهٔ کوثر طرف با…

ادامه مطلب

ادا سازد به خاموشی، لب او گفتگویش را

ادا سازد به خاموشی، لب او گفتگویش را نیارد درگریبان غنچه پنهان کرد بوبش را ز لخت دل، خیابان گلستانیست مژگانم خزان نبود بهار خارخار…

ادامه مطلب

هرزه دراست در رهش، سینه چاک چاک ما

هرزه دراست در رهش، سینه چاک چاک ما گوشزد اثر نشد، نالهٔ دردناک ما سرمهٔ چشم مور شد، سوده استخوان من کم نگهانه تا بهکی…

ادامه مطلب

نکرد عشق تو، مطلب روای خویشتنم

نکرد عشق تو، مطلب روای خویشتنم ستاره‌سوختهٔ داغ‌های خویشتنم

ادامه مطلب

ناصح، سخن چه بیهُده از پند می کنی؟

ناصح، سخن چه بیهُده از پند می کنی؟ تعذیب گوش ها، به زبان چند می کنی؟ غم، قوت عاشق است و تو امساک می کنی…

ادامه مطلب

مدتی شد که در این بزم سخن سازی نیست

مدتی شد که در این بزم سخن سازی نیست گوش چندان که دهم، زمزمه پردازی نیست یا رب از زخم دلم زحمت مرهم بردار غیر…

ادامه مطلب

گذرد گرم ز دل، آه سحرگاهی ما

گذرد گرم ز دل، آه سحرگاهی ما باربر جاده نگردد، قدم راهی ما

ادامه مطلب

غنچه دیدی و دل تنگ ندیدی، افسوس

غنچه دیدی و دل تنگ ندیدی، افسوس روی گل دیدی و نیرنگ ندیدی، افسوس ای که در سایهٔ گل خواب فراغت داری تپش مرغ شب…

ادامه مطلب

صحرانورد وحشتم، آن خط و خال کرد

صحرانورد وحشتم، آن خط و خال کرد داغ مرا سیاهی چشم غزال کرد

ادامه مطلب

سیاهی را، به اشک از دیدهٔ خود کام می شوبم

سیاهی را، به اشک از دیدهٔ خود کام می شوبم رخش را کعبه دانم، جامهٔ احرام می شویم به خون توبه، زهد خشک، آلوده ست…

ادامه مطلب

زهی ز خط تو خرّم، بهار مشرب‌ها

زهی ز خط تو خرّم، بهار مشرب‌ها حلال بر همه‌کس خون توبه، زان لب‌ها چه جادوی است ندانم؟ که می‌کند با دل به یک کرشمه…

ادامه مطلب