بود درد دل از سودای عشقت حاصل عاشق

بود درد دل از سودای عشقت حاصل عاشق چه حاصل چون نه آگاه از درد دل عاشق ترا از میل عاشق هر زمان صد احتراز…

ادامه مطلب

به جان دور از تو ای شمع از غم شب‌های تارم من

به جان دور از تو ای شمع از غم شب‌های تارم من مرا شب گشت از غم چند شب را زنده دارم من مقیم گوشهٔ…

ادامه مطلب

بدیده سرمه از خاک راه یار می خواهم

بدیده سرمه از خاک راه یار می خواهم ولی آنرا نهان از دیده اغیار می خواهم چه لطفیست این که بیداد خود از من کم…

ادامه مطلب

با هر که غیرتست نگاهی نکرده ایم

با هر که غیرتست نگاهی نکرده ایم ما را چه می کشی چو گناهی نکرده ایم تا شعله برون نشود ز آتش درون هرگز ز…

ادامه مطلب

ای ذکر ذوق بخش تو زیب زبان ما

ای ذکر ذوق بخش تو زیب زبان ما بی ذکر تو مباد زبان در دهان ما از سکه سعادت توفیق فیض تست رایج بهر معامله…

ادامه مطلب

اگر بگذشت مجنون من بماندم یادگار او

اگر بگذشت مجنون من بماندم یادگار او وگر شد کوهکن هم من کمر بستم به کار او نمی خواهم که میرد در رهت اغیار می…

ادامه مطلب

هست با خلعت گلگون قدت ای حور سرشت

هست با خلعت گلگون قدت ای حور سرشت الفی کش قلم صنع به شنگرف نوشت جامه گلگون من آن طرفه نهالیست که دهر آبش از…

ادامه مطلب

نیست چشم من کزو اشک جگرگون می‌چکد

نیست چشم من کزو اشک جگرگون می‌چکد بر سرم زخمیست از تیغت کزو خون می‌چکد می‌چکد هردم خوی از رخسار آتشناک او حیرتی دارم ز…

ادامه مطلب

نه از تیری که بر دل می‌زنی چندین فغان دارم

نه از تیری که بر دل می‌زنی چندین فغان دارم سوی خود می‌کشی ای ناله از رشک کمان دارم بزن تیری و از ننگ من…

ادامه مطلب

ناله گره از رشته کارم نگشاید

ناله گره از رشته کارم نگشاید کار دلم از ناله زارم نگشاید مشکل که گشاید گره از کار دلم بخت تا شانه خم زلف نگارم…

ادامه مطلب

من که بی‌لاله‌رخی ساکن گلخن شده‌ام

من که بی‌لاله‌رخی ساکن گلخن شده‌ام زآتش عشق چنین سوخته خرمن شده‌ام بی‌گل روی تو و گلشن کویت عمریست فارغ از میل گل و رغبت…

ادامه مطلب

مرا ای شمع میل گریه شد در هجر یار امشب

مرا ای شمع میل گریه شد در هجر یار امشب تو بنشین گریه دلسوز را با من گذار امشب بیاد شمع رویش خواهم از سر…

ادامه مطلب

گشت محرم در حریم وصل جانانم چراغ

گشت محرم در حریم وصل جانانم چراغ آتشی از رشک زد در رشته جانم چراغ رشته دارد در آتش می دهد هر لحظه یاد زان…

ادامه مطلب

کم التفاتی خوبان بعاشقان ستم است

کم التفاتی خوبان بعاشقان ستم است زهی ستم که ترا با من التفات کم است کی از بنفشه گشاید کجا بنافه کشد دلی که بسته…

ادامه مطلب

غم لعل ترا در سینه جا کردم که جان است این

غم لعل ترا در سینه جا کردم که جان است این تمنای حیات جاودان دارم از آن است این مکن لیلی وش من گوش بر…

ادامه مطلب

شده ام بسته گیسوی شکن پر شکنت

شده ام بسته گیسوی شکن پر شکنت مکش ای گل که بگردن نفتد خون منت غایت لطف تن از چشم منت کرد نهان این چه…

ادامه مطلب

سرم را درد بر بالین محنت سود دور از تو

سرم را درد بر بالین محنت سود دور از تو تنم در بستر بیچارگی فرسود دور از تو بر آن بودم که چون دور از…

ادامه مطلب

ز فلک می گذرد آه و فغانم بی تو

ز فلک می گذرد آه و فغانم بی تو این چه عمر است که من می گذرانم بی تو هر دم از هجر تو حالی…

ادامه مطلب

رحمی باسیران شب تار نداری

رحمی باسیران شب تار نداری بر روز قیامت مگر اقرار نداری جورست ترا کار و درین کار که هستی با هیچ کسی جز دل من…

ادامه مطلب

دل ز من مستان نمی خواهم که غم باشد ترا

دل ز من مستان نمی خواهم که غم باشد ترا با وجود لطف یار دل ستم باشد ترا کیست یوسف تا ترا مانند باشد در…

ادامه مطلب

در غمت کارم به چشم اشکبار افتاده است

در غمت کارم به چشم اشکبار افتاده است چشم را با دل مرا با چشم کار افتاده است لاله ها را چاک می بینم گریبان…

ادامه مطلب

خود را ز گریه شب همه شب غرق خون کنم

خود را ز گریه شب همه شب غرق خون کنم سر چون حباب صبحدم از خون برون کنم گفتم هوای عشق تو بیرون کنم ز…

ادامه مطلب

چو بهر زینت آن گل‌چهره در آیینه می‌بیند

چو بهر زینت آن گل‌چهره در آیینه می‌بیند ز مژگان صد خدنگ آیینه را در سینه می‌بیند نشاطی یافت دل تا درد عشقت یافت در…

ادامه مطلب

جای ما کوی تو خواهد بود تا خواهیم بود

جای ما کوی تو خواهد بود تا خواهیم بود خاک آن کوییم گر سر بر فلک خواهیم بود دلبرم طفلست و روز افزون جمالش آه…

ادامه مطلب

تا بوده ایم بی غم یازی نبوده ایم

تا بوده ایم بی غم یازی نبوده ایم بی درد و داغ لاله عذاری نبوده ایم بی اعتبار عاشقی و لذت جنون در هیچ کشوری…

ادامه مطلب

بی وجه نمی گریم گریه سببی دارد

بی وجه نمی گریم گریه سببی دارد بر حال دلم گریان حال عجبی دارد آن شوخ کمان ابرو با من نزند حرفی افکند بابرو چین…

ادامه مطلب

بگل خطت چو نقابی ز مشک ناب انداخت

بگل خطت چو نقابی ز مشک ناب انداخت هزار شاهد فتنه ز رخ نقاب انداخت مه رخ تو که سر زد خط از خواشی آن…

ادامه مطلب

بخاک ره کشیدم صورت جسم نزارم را

بخاک ره کشیدم صورت جسم نزارم را بدین صورت مگر بوسم کف پای نگارم را غبار رهگذارم کرد شوق امید آن دارم که گاهی خیزم…

ادامه مطلب

با خود ای جان در غمش همدم نمی خواهم ترا

با خود ای جان در غمش همدم نمی خواهم ترا بی ثباتی محرم این غم نمی خواهم ترا جان من از طعنه اغیار خود را…

ادامه مطلب

ای دل ز خویش بگذر گر میل یار داری

ای دل ز خویش بگذر گر میل یار داری جر کار عشق مگزین گر عشق کار داری ای آب زندگانی می بینمت مکدر در دل…

ادامه مطلب

اسیر دام زلفم کرده بر گرد سرگردان

اسیر دام زلفم کرده بر گرد سرگردان چو گردانیده سرگشته ام سرگشته تر گردان من از جان ناامیدم تیر خود بر من مکن ضایع اگر…

ادامه مطلب

هرگز نظر به بی سر و پایی نمی کنی

هرگز نظر به بی سر و پایی نمی کنی کاو را هلاک تیر بلایی نمی کنی گر چه طبیب خسته دلانی چه فایده مردیم ما…

ادامه مطلب

نی دل و دین ماند نه صبر و شکیبایی مرا

نی دل و دین ماند نه صبر و شکیبایی مرا رفته رفته جمع شد اسباب تنهایی مرا چند بر من رو نهد هر جا که…

ادامه مطلب

نمی دانم چه بد کردم چرا رنجید یار از من

نمی دانم چه بد کردم چرا رنجید یار از من که افکند از نظر برداشت چشم اعتبار از من مگر از خاکساریهای من کردند آگاهش…

ادامه مطلب

نپرسد از من بی کس درین دیار کسی

نپرسد از من بی کس درین دیار کسی کسی نیم که ز من گیرد اعتبار کسی بشرط صبر بیوسف چو می رسد یعقوب چرا کند…

ادامه مطلب

من چه کردم که مرا از نظر انداخته

من چه کردم که مرا از نظر انداخته نظر لطف بجای دگر انداخته هست بنیاد وفای همه خوبان محکم تو سبب چیست که این رسم…

ادامه مطلب

ما فراغ از غم بیش و کم عالم داریم

ما فراغ از غم بیش و کم عالم داریم غم نداریم اگر بیش و گر کم داریم نیست یک دم که غمت همدمی ما نکند…

ادامه مطلب

گهی که بر گل روی تو چشم تر بگشایم

گهی که بر گل روی تو چشم تر بگشایم هزار سیل ز خونابه جگر بگشایم گهی که رخ بگشایی سزد که بهر تماشا بهر سر…

ادامه مطلب

کلکی که صورت من و آن دلربا کشید

کلکی که صورت من و آن دلربا کشید افکند طرح دوری و از هم جدا کشید ما را خیال خط تو از گریه باز داشت…

ادامه مطلب

عمریست روی دل از نکویی ندیده ایم

عمریست روی دل از نکویی ندیده ایم از بخت مدتیست که رویی ندیده ایم ورزیده ایم عاشقی تو خطان بسی از هیچ یک وفا سر…

ادامه مطلب

شد واقف از خیال من آن مه بحال من

شد واقف از خیال من آن مه بحال من نگذاشت فرق ضعف ز من تا خیال من بستم خیال کام دگر زآن دهن ولی کاری…

ادامه مطلب

سویم شب هجران گذری نیست کسی را

سویم شب هجران گذری نیست کسی را بر صورت حالم نظری نیست کسی را کس نیست که از تو خبری سوی من آرد مردم ازین…

ادامه مطلب

ز عشقت ناله زاری که من دارم ندارد کس

ز عشقت ناله زاری که من دارم ندارد کس همین بس کار من کاری که من دارم ندارد کس چه باشد گر نباشد دردی و…

ادامه مطلب

رحم بر زاری من یار ندارد چه کنم

رحم بر زاری من یار ندارد چه کنم یار پروای من زار ندارد چه کنم دلم از طعنه اغیار بجان آمد و یار خبر از…

ادامه مطلب

دل دامن هوای تو محکم گرفته است

دل دامن هوای تو محکم گرفته است مرغی چنان هوای چنین کم گرفته است از عشق من که بهر تو رسوای عالمم آوازه جمال تو…

ادامه مطلب

در عشق شهرتم سبب اشتهار تست

در عشق شهرتم سبب اشتهار تست بی اعتباریم جهت اعتبار تست از ذکر من چرا مه من عار می کنی اظهار خاکساری من افتخار تست…

ادامه مطلب

خدا ز سرو قد او مرا جدا نکند

خدا ز سرو قد او مرا جدا نکند من و جدایی ازان سرو قد خدا نکند بصوت ناله نهفتم صدای سیل سرشک که شرح راز…

ادامه مطلب

چو پاره پاره دل از دیده ترم افتد

چو پاره پاره دل از دیده ترم افتد هزار شعله آتش به بسترم افتد نیاورم بنظر آفتاب را ز شرف دمی که دیده بدان ماه…

ادامه مطلب

جانی که هست رسته ز آزار او کجاست

جانی که هست رسته ز آزار او کجاست آزاده که نیست گرفتار او کجاست آسوده که داشته باشد فراغتی در دور غمزه های ستمگار او…

ادامه مطلب

تا بدرد عشق جان از تن نمی آید برون

تا بدرد عشق جان از تن نمی آید برون درد عشق او ز جان من نمی آید برون دانه اشکم بخوناب جگر پرورده است اینچنین…

ادامه مطلب